زینب موسوی چه هجرانی کشیده تا به عشقش برسه؛ پف لباس عروس وینتیج خانومو باش
الان 1496 روز از اون شب میگذره. 1496 بار هر شب ساعت 12 شب بهش گفتم دوسش دارم تا روزمو با دوست داشتن بهش آغاز کنم. 1496 روز منهای 28 شب زندان
شایانیوز- اغراق نکرده ایم اگر بگوییم این روزها به لطف فضای مجازی، تعداد کمدین های فعال در قالب بلاگری، از آنها که در سینما و تلویزیون مشغول به کارند بیشتر شده است. از حق نگذریم البته نمی توان منکر هوش و استعداد برخی از آن ها در تولید محتوا و چگونگی ارائه آن به مخاطب شد. چرا که با اضافه شدن روز افزون به تعداد این گونه فعالان فضای مجازی، طبعا رقابت آن ها با یکدیگر نیز سخت تر شده است.
اگر طرفدار بلاگرهای کمدین هستید و آن ها را دنبال می کنید، حتما باید خالق شخصیت امپراطور کوزکو را نیز بشناسید. او که زاده هشتم اسفند 1368 و اهل قم می باشد، با نام زینب موسوی معرف حضور تمام دنبال کنندگانش است. وی شخصیت امپراطور کوزکو را در قالب زنی ارائه داده است که با چادر در خانه نشسته و با گویش قمی مسائل مختلف را در قالب طنز ارائه می کند. این ویدئوها، نگاه نزدیک به نهصد هزار نفر را در اینستاگرام به خود معطوف کرده است.
زینب موسوی که چندی پیش مجبور به ترک وطن شده بود اما این اواخر از پنجره ی دیگری توجه مخاطبینش را به خود جلب کرده است و اتفاقی که خبر از ازدواج او می دهد در فضای مجازی به سرعت در حال دست به دست شدن است.
وی این خبر را اخیرا، با نگارش خلاصه جالب و کوتاهی که در خصوص داستان آشنایی با همسرش می باشد به دید مخاطبینش رساند. او در اینباره نوشت: من تو یه شرکت داغونی برنامه نویس وب بودم. حالمم خیلی بد بود. کار بد حقوق بد همکارای بد زندگی افتضاح.
اون وقتا بهترین لحظات وقتایی بود که با بچه های سایت طرفداری کل کل می کردیم. اونجا یه پسری بود که نمی شناختمش تازه اضافه شده بود. با هم یکی از بچه ها رو دست انداختیم و بعدش شماره اشو بهم داد. با خودم گفتم چه پسر قشنگیه. چقدر باحاله. بعدا صمیمی تر شدیم. وقتی قرار شد امپراطور کوزکو رو بسازم داشتم باهاش حرف میزدم. فروردین 95 بود هنوز آخرای فروردین بود و هر روز من تو تلگرام میگذشت با پسری که تازه رفته بود آلمان و خیلی قشنگ بود. و به همه میگفتم مدل پسرونه منه با این تفاوت که طرفدار بایرن مونیخه
اولین کلیپو که ساختم واسش فرستادم گفت خیلی بامزه است خیلی کارت میگره فالوورت میشه یه میلیون فالوورت بشه یه میلیون خودم میام می گیرمت.
شد اولین فالوورم بزرگترین طرفدارم و حامی همیشگی کارم.
3 سال گذشت من اومدم تهران دیگه طرفداری نرفتم اونم نرفت. زندگیمون از هم خیلی دور شد ولی همیشه وقتی گربه میدیدم هر وقت بایرن مونیخ می دیدم هر وقت برکینگ بد می دیدم یاد یه پسر قشنگی میوفتادم که خیلی باحال بود.
خرداد 98 بود زندگی هنوز انقدر تلخ نشده بود. گفت بیخیال این همه فاصله من دوستت دارم و نمیدونست که من خیلی وقته دوستش دارم…
الان 1496 روز از اون شب میگذره. 1496 بار هر شب ساعت 12 شب بهش گفتم دوسش دارم تا روزمو با دوست داشتن بهش آغاز کنم. 1496 روز منهای 28 شب زندان...
فالوورم هیچ وقت یه میلیون نشد. ولی فردا صبح بالاخره باهم از خواب بیدار میشیم و من بیشتر از همیشه عاشقشم...
دوستت دارم مهرداد خوبم
خوب به ماچه ،