رازهای اندرونی؛ نامه ناصرالدین شاه به سوگلیاش: تو را به یک دنیا برابر نمیکنم!
ناصرالدین شاه یک سوگلی داشت به نام عایشه خانم که در ایام جدایی برای وی نامههای عاشقانه مینوشت. دو فقره از آن را اینجا میخوانید.
شایانیوز- در حرمسرای شلوغ ناصرالدین شاه، زنان بسیاری از هر قشر و طبقه حضور داشتند و این تعدد زوجات عقدی و صیغهای از ویژگیهای شاهان قاجار بود. از این میان فقط معدود خانمهایی بودند که با سیاست زنانه و مکر و دلبری خاصه، قاپ شاه را میدزدیدند و میشدند سوگلی قبله عالم. سلطان احترام ویژهای برای آنان قائل بود و توجه خاصی به ایشان مبذول میداشت؛ همواره حتی در سفر نیز به یادشان بود و از هیچ کاری برای خشنودیشان فروگذار نمیکرد؛ نامه میفرستاد و تلگراف میزد و سوگلیها را مورد عنایت قرار میداد و دل آن ها را به دست میآورد. البته این عادت، دو طرفه بود. خانمها هم هنگامی که شاه در ییلاق یا سفر به سر میبرد، نامه میفرستادند و ابراز دلتنگی و ملالت از دوری سلطان کرده و احوال وی را میپرسیدند.
در بین این نامهها، دو نامه ناصرالدین شاه به عایشه خانم، از همسران صیغهای و محبوب شاه، بسیار در خور توجه است؛ نثر احساسی نامه و شیوه کلامی وی در اظهار عشق نسبت به عایشه خانم، ابعاد شخصیتی ناشناختهای از این شاه قاجاری را نمایان میکند.
![]()
این دو نامه پر احساس، با ادبیات دوره قاجار و در دو صفحه تذهیب شده و زیبا، با خط شکسته نستعلیق نگاشته شده و چند سال قبل، عکس آن در اختیار پژوهشگران قرار گرفته است.
با هم بخشهایی از این نامه عاشقانه را میخوانیم:
« ... خانم جانم، حاجی سَروَر آمد، کاغذ شما را رساند. سرداری (نوعی لباس) و قبا و غیره فرستاده بودی، رسید. از سلامتی احوال شما بسیار بسیار خوشحال شدم؛ به خدا قسم برای تو آنقدر دلم تنگ شده است که حساب ندارد؛ التفات قلبی من نسبت به تو زیاده از حد است. البته خودت هم می دانی چقدرها تو را میخواهم. هیچ وقت از یادم فراموش نمیشدی، همیشه در خاطرم بودی و هستی. ان شاءا... تعالی هیچوقت از ما دور نشوی. ان شاءا... همیشه در حضور باشید. پس فردا، ان شاءا... شما را ملاقات میکنیم و آسوده میشویم.»
ناصرالدین شاه در نامه دیگری به همین همسرش، نوشته است: «خانم جانم، شنیدهام غصه میخوری؟ به خدا قسم یک تار موی کثیف تو را به هزار نفر آدم اجنبی نمیدهم. اگر بدانی چقدر محبت به تو دارم، هرگز غصه نمیخوری. این دفعه اینطور اتفاق افتاد، تو را به سَرِ من، به جان من قسم میدهم، که غصه نخور آسوده خاطر باش. وا... از برای اینکه تو غصه میخوری اوقات ندارم؛ مثل سگ می گذرد[!] تو را به جان من قسم میدهم، غصه نخور. جوابِ خوب بنویس [تا] من آسوده شوم. یک انگشتر الماس برلیان برای تو فرستادم. از حاجی سَروَر بگیر. تو عایشه جان من هستی؛ تو را به یک دنیا برابر نمیکنم.»
دیدگاه تان را بنویسید