گوگوش و یک خداحافظی بی معنا پشت شعارهای سیاسی
اظهارنظر اخیر گوگوش که «تا زمان بقای جمهوری اسلامی نخواهم خواند»، این سؤال را ایجاد کرده که آیا این دلیل اصلی است؟
شایانیوز- اظهارنظر اخیر گوگوش درباره اینکه «تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار است دیگر نخواهم خواند» بار دیگر بحثی قدیمی اما حیاتی را درباره سرنوشت هنرمندان قدیمی، کیفیت صدای آنان، و مسئولیت اخلاقیشان در برابر میراث هنریشان زنده کرده است. این تصمیم، از منظر تغییرات زیستی طبیعی و محدودیتهای صدا و افزایش سن معنا مییابد یا از زاویه موضعگیری کاملاً اختیاری، سیاسی و نمادین؟ اما پرسش اصلی این است که آیا چنین موضعگیریای واقعاً دلیل «اصلی» توقف اجراست یا آنگونه که بسیاری از تحلیلگران موسیقی میگویند، مسئله بنیادین در کاهش توانایی صوتی و افت جدی کیفیت اجرا نهفته است؟ موضوعی که بسیاری ترجیح میدهند با توسل به مواضع سیاسی آن را پنهان کنند.
![]()
واقعیت این است که گوگوش، مانند هر صدای دیگری که دههها بار اجراهای سنگین و زندگی پرتنش را بر خود حمل کرده، در سالهای اخیر با افت محسوس وسعت صوتی، کاهش انعطاف حنجره و دشواری در اجرای پسیژهای پیچیده روبهرو بوده است. این اتفاق نه عجیب است و نه نشانه ضعف؛ بلکه یک فرایند طبیعی در فیزیولوژی صداست. اما آنچه مسئله را حساس میکند تلاش برای نسبت دادن توقف اجرا به عوامل بیرونی است، در حالی که به تعبیر بسیاری از کارشناسان، «پایان صدا» در چنین مقطعی بیش از هر چیز نتیجه ویژگیهای زیستی و محدودیتهای فیزیکی است. مسئله از منظر اخلاقی نیز اهمیت پیدا میکند: آیا هنرمند باید پیری و کاهش توان خود را با صراحت اعلام کند یا با تکیه بر روایتی سیاسی و رسانهپسند، آن حقیقت زیستی را در حاشیه نگاه دارد؟
![]()
این سؤال تنها به گوگوش محدود نمیشود. تجربه ابی نیز نمونهی بارز دیگری است؛ خوانندهای که دههها یکی از ستونهای موسیقی پاپ ایرانی بوده و کیفیت اجرای زندهاش معیار سنجش نسلهای بعدی محسوب میشد. امروز بسیاری از متخصصان معتقدند که ابی نیز در نقطهای ایستاده است که ادامه اجرای زنده با همان استانداردهای گذشته، به جای تقویت میراث هنریاش، میتواند به تدریج آن تصویر طلایی را مخدوش کند. موسیقیدانان حرفهای بارها تأکید کردهاند که «صدای ابی» سرمایهای است که نسلها با آن خاطره دارند و شایسته است که این خاطره در بالاترین سطح ممکن باقی بماند و قربانی فرسایش طبیعی نشود. همین امر سبب شده بسیاری از منتقدان پیشنهاد کنند که ابی نیز مانند بسیاری از خوانندگان بزرگ جهان در سنین مشابه، در نقطه اوج خاطره جمعی و پیش از فرسایش کامل صدا، اجرای زنده را کنار بگذارد تا آن میراث صوتی همچنان در ذهنها براق و دست نخورده باقی بماند.
![]()
شهرام شبپره نیز، که از نسل دیگری از موسیقی پاپ و نماینده هیجان صحنهای است، در سالهای اخیر عملاً با چند اجرای پلیبک شده، خبرساز شد و سپس خود نیز اعلام کرد قصد دارد خداحافظی کند. این نمونه دیگر نشان میدهد که روند طبیعی افت صدا برای همه خوانندگان، حتی آنهایی که سبکشان مبتنی بر انرژی صحنه و اجرای ریتمیک است، فضایی تنگ ایجاد میکند که دیر یا زود آنان را در برابر این پرسش قرار میدهد: آیا باید از صحنه کنار رفت یا همچنان با تمهیدات فنی و نمایشی، کیفیت را بازتولید کرد، حتی در حالی که حقیقت بیولوژیک حنجره دیگر توان همراهی ندارد؟ شهرام شبپره به نوعی مسیر نخست را انتخاب کرده، هرچند که برخی از اجراهای پایانیاش به دلیل پلیبک نشان داد که این تصمیم دیر اتخاذ شده است اما به هرحال او در نهایت در مسیر درست و حرفهای قرار گرفت.
![]()
چالش اصلی اما این است که نسل طلایی موسیقی پاپ ایرانی، که چهار دهه است در حافظه احساسی مردم نقش بسته، اکنون وارد دورهای شده که فیزیولوژی بدن، دیگر اجازه ایفای نقشهای گذشته را نمیدهد. در این شرایط، مسئولیت هنرمندان دوچندان است: آیا باید با مردم صادقانه از واقعیت افول صدا سخن گفت و میراث هنری را در نقطهای امن نگه داشت، یا باید با تکیه بر مفاهیم سیاسی، اجتماعی یا روایی، دلایل دیگری را پیش کشید تا افول طبیعی در سایه قرار گیرد؟ در مورد گوگوش، توجیه توقف اجرا با استناد به فضای سیاسی داخل کشور، به طور طبیعی این پرسش را برجستهتر میکند که آیا ریشه این تصمیم واقعاً در سیاست است یا در پدیده فروکاستن توانایی زیستی؟
![]()
در نهایت، مسئلهای که از دل تجربه این سه چهره برجسته موسیقی پاپ بیرون میآید، نه فقط محدود به آنان بلکه درس مهمی برای همه هنرمندان است: هنر، به ویژه هنر صدا، زمانی در حافظه جمعی ماندگار میماند که در لحظه درست متوقف شود؛ لحظهای که هنوز کیفیت بالای اجرا در ذهن مردم زنده است و خاطرهها درخشان و دست نخوردهاند. ادامه دادن در دوره افول به جای افزودن بر میراث شیرین گذشته، آن را کمرنگ میکند و تصویر هنرمند را از حد اسطورهای به سطحی روزمره و شکننده فرو میکاهد. بر همین اساس، شاید بهتر باشد که نسل طلایی موسیقی ایران، با همه ارزشها و خاطرههایی که خلق کرده، اکنون با همان صداقت و جسارتی که روزی آنان را ستاره کرده بود، واقعیت زیستی و افت طبیعی صدا را بپذیرند و پیش از آنکه خاطرههای گرانبها و تکرارنشدنی آسیب ببینند، صحنه را با احترام و افتخار ترک کرده و خود را جاودانه کنند.