نابغه مجنونی که کر و کور شد؛ این شما و این هم نقاش خون فرانسیسکو گویا
فرانسیسکو گویا نقاش اسپانیایی که پس از بیماری سخت ناشنوا و تقریبا نابینا شد. مهم ترین آثار او در همین برهه دشوار زندگی او خلق شده اند.
شایانیوز- هملت وار میپرسم، نبوغ یا جنون؟ مسئله این است. پاسخ اما هیچکدام نیست. پاسخ نابغه مجنون است. جنون اجباری. فرانسیسکو گویا.
چگونه شد که نقاش باشی دربار اسپانیا و پرتره کش اشراف ها، خالق مجموعه نقاشی های سیاه میشود؟ گویا رنگ نباخت، گویا رنگ شد. سیاه.
دست تقدیر گاهی بد حلقه میشود به دور گلو، نتیجه اما، یا میمیری یا فرانسیسکو گویا میشوی. رانده، وامانده، درمانده.
چهل و شش سالی از گذرانش نگذشته بود که مرگ در زد اما داخل نیامد. بیماری کشنده بود و گویا تقریبا زنده. سالم، جز گوشی که دیگر نمیشنید و چشمی که بیناییاش کمی از پا بهتر بود.
نیمه کور و تمام کر باشی و آشفته حال نه؟ نمیشود که. فرانسیسکو گویا دگرگون شد، جوری دیگر میدید و میشنید. حتی نابینا هم باشی تفاوت آثار او را قبل و بعد بیماری به وضوح تشخیص میدهی.
جنگ بر گویا، گویا بر جنگ!
جنگ در سراسر عمر گویا نقش تعیین کننده ای داشت اما او جنگ را پس از بیماریاش بهتر میدید، شاید. بالاخره درست است که گریخت از شر مرگ، اما دیگر جایی ببیندش میشناسد. مجموعه فجایع جنگ او که بین سالهای 1810 تا 1820 ساخته شد مهر تاییدی است بر فرانسیسکو گویای جدید.
مجموعه سیاه فرانسیسکو گویا
نقاشیهای سیاه، پاشیده شدن ترس گویا است بر بوم نقاشی، ترس از آدم. این موجود دوپای شرور. این مرگ.
از بشر گریخت، در خانهای مزرعهای، تنها، جز معدود مهمانانی. مجموعه را برای خود و نه عموم خلق کرد.
شاید بینایی کم فرانسیسکو گویا منجر به دیدن بهتر و یا بهتر دیدن آدمی شد. چهارده نقاشی، چهارسال. 1819 تا 1823. دو قرن میگذرد از این مجموعه و همچنان مرتبط است با آدمیزاد. همچنان زنده و سرپا.
نبوغ یا جنون مسئله این است.
دیدگاه تان را بنویسید