داستان عشق و رنج؛ امپراتوری که دیوانه وار عاشق همسرش بود و مادرش را کشت!
نرون، امپراتور روم، عشقی جنون آمیز و وسواس گونه به همسرش داشت. تا جایی که مادرش را به قتل رساند و عاقبت، خود همسرش را هم کشت.
شایانیوز- در تاریخ امپراتوری روم، کمتر چهرهای به اندازه نرون کلودیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس (37–68 میلادی) افسانهای و بحثبرانگیز بوده است. او نمادی است از عشق جنونآمیز تا قتل مادر، و از ستایش هنر تا سوزاندن پایتخت.
از کودکی تا تاجگذاری در سایهی مادری مقتدر
نرون در سال ۳۷ میلادی از مادری جاهطلب به نام آگریپینا به دنیا آمد. پدر نرون خیلی زود درگذشت و آگریپینا همه امید خود را به نرون بست. او برای رساندن پسرش به تخت سلطنت، با کلودیوس، امپراتور وقت روم ازدواج کرد و او را متقاعد کرد که نرون را به فرزندی بپذیرد.
![]()
کلودیوس در سال ۵۴ میلادی درگذشت، و شواهد تاریخی حاکی از آن است که آگریپینا او را با قارچ سمی مسموم کرده بود تا پسرش به قدرت برسد. نرون در ۱۷ سالگی به عنوان امپراتور تاجگذاری کرد و رفتهرفته به قدرتی بیمهار تبدیل شد.
نرون و پاپایا: عشقی که با خون پایان یافت
در اوایل سلطنت، نرون با زنی نجیبزاده به نام اکتاویا ازدواج کرد. اکتاویا، دختر کلودیوس، سرد و خشک بود و علاقهای به موسیقی و هنر نداشت؛ درست برخلاف نرون که عاشق نمایش و شعر و نواختن چنگ بود.
مدتی بعد، نرون با زنی به نام پاپایا سابینا آشنا شد؛ زن جوان، زیبا، جاهطلب و پرنفوذی که ابتدا همسر فردی به نام اوتو بود. نرون چنان مجذوب زیبایی و طرز سخن گفتن پاپایا شد که ابتدا شوهرش اوتو را تبعید کرد و سپس همسر خودش اکتاویا را طلاق داد و به جزیرهای تبعید نمود و در نهایت دستور قتل او را نیز صادر کرد.
![]()
پاپایا به زنی تمامعیار برای تحریک و تأثیرگذاری بر نرون تبدیل شد. منابع تاریخی اشاره میکنند که او نرون را به قتل مادرش نیز تشویق کرده بود، چرا که آگریپینا با ازدواج آن دو مخالف بود و دخالتهایش را ادامه میداد.
نرون به شدت عاشق پاپایا بود و نسبت به او حس مالکیت شدیدی داشت. رابطه آنها بسیار پرشور و البته پرتنش بود. سرانجام در یکی از مشاجرات زناشویی، نرون ضربهای به پاپایا زد که در آن زمان باردار بود. مادر و جنین، هر دو از بین رفتند.
پس از مرگ پاپایا، نرون دچار جنون شدیدی شد. تا جایی که دستور داد تمام مردم شهر را که شباهتی با پاپایا داشتند در قصر جمع کنند. از میان آنان، پسر جوانی به نام اسپراوس بیش از همه به پاپایا شبیه بود. دستور داد او را اخته کردند و لباس زنانه به او پوشاندند. سپس رسماً با او ازدواج کرد و او را ملکه قصر معرفی نمود.
![]()
قتل مادر: از توطئه تا جنایت خونین
آگریپینا برخلاف زنان معمولی دربار، شخصیتی بسیار قدرتمند و مداخلهگر داشت. او نهتنها نرون را به سلطنت رسانده بود، بلکه همچنان در تصمیمات سیاسی دخالت میکرد. با گذشت زمان، نرون از نفوذ او به ستوه آمد.
او در ابتدا نقشهای نسبتاً پیچیده طراحی کرد: قایقی برای مادرش ترتیب داد که کف آن بهصورت مکانیکی طراحی شده بود تا ناگهان فرو بریزد و او را غرق کند. اما آگریپینا با شنا جان سالم به در برد. در نهایت، نرون ناچار شد مأمورانی را به ویلای مادرش بفرستد و او را به طرز فجیعی به قتل برساند. طبق گفته تاکیتوس، جسد او در سکوت و بدون تشریفات به خاک سپرده شد و نرون مدتی دچار کابوسهای شبانه شد.
آتشسوزی بزرگ در رم: جنایت یا بدشانسی؟
در شب ۱۸ ژوئیه سال ۶۴ میلادی، آتشی مهیب در بازار بزرگ رم شعلهور شد و بهسرعت به سایر مناطق شهر گسترش یافت. این آتشسوزی حدود شش روز بهطول انجامید و ۱۰ تا از ۱۴ ناحیهی شهر را بهطور کامل یا جزئی نابود کرد. هزاران خانه و معبد سوختند و مردم بیخانمان شدند.
![]()
نرون در آن زمان در ویلایی در حومه شهر بود و بهسرعت به رم بازگشت. طبق برخی منابع، دستور ساخت پناهگاه برای بیخانمانها و توزیع آذوقه داد. اما در همان زمان، شایعهای در شهر پیچید: «نرون خود شهر را آتش زده تا فضای لازم برای ساخت کاخ طلاییاش فراهم شود.»
افسانهای مشهور در بین مردم شکل گرفت که نرون در حین آتشسوزی، با لباس نمایشی در بالکن ایستاده بود و چنگ مینواخت و شعری درباره سقوط تروا میخواند. هرچند این روایت در منابع رسمی مانند تاکیتوس مشکوک است، اما باور عمومی نسبت به آن شدت گرفت.
نرون برای منحرف کردن افکار عمومی، مسیحیان را مقصر اعلام کرد و موجی از شکنجه و اعدام آنها به راه انداخت. این اولین تعقیب رسمی مسیحیان در تاریخ روم بود.
![]()
سقوط و پایان یک افسانه خونآلود
در سالهای پایانی سلطنت، نرون با مشکلات مالی، شورش در استانها و نارضایتی گسترده روبهرو شد. او بسیاری از سناتورها، اشرافزادگان و حتی معلمان قدیمیاش، مانند سنکا را بهدلایل واهی اعدام یا مجبور به خودکشی کرد. هزینههای گزاف برای ساخت بناها، اجرای نمایشها و جشنوارههای هنری، خزانه روم را تهی کرد.
در سال ۶۸ میلادی، استانهای اسپانیا، گل و گالیا علیه نرون شوریدند. سنا او را «دشمن مردم روم» اعلام کرد. نرون در ویلایی خارج از شهر پنهان شد. وقتی فهمید محافظانش فرار کردهاند، با کمک خدمتکار مورداعتمادش، اپافرودیتوس، خود را با خنجر کشت.
گفته میشود آخرین جملهاش این بود:
«چه هنرمندی در من از بین میرود!»
![]()
نرون؛ امپراتوری که از دل تاریخ پاک نشد
زندگی نرون آمیزهای از هنر، وحشت، عشق، جنایت و جنون بود. او نه تنها مادر، همسر و معشوقهاش را به کام مرگ فرستاد، بلکه بیرحمانهترین رفتارها را با مردمش کرد، در حالیکه هنوز چهرهای هنرمندانه و شاعرانه از خود حفظ کرده بود.
نرون چهرهای است که در تقاطع عشقورزی و جنایت ایستاده و یادآور این حقیقت است که هنر اگر با اخلاق همراه نباشد، میتواند هر هنرمندی را به هیولایی تبدیل کند.
دیدگاه تان را بنویسید