برای داش علی انصاریان؛ بدرود محبوب ترین یاغی
علی انصاریان، پیشکسوت فوتبال ایران متاسفانه چند دقیقه پیش به دلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
علی انصاریان عزیز که روزگاری هم پیراهن استقلال و هم پیراهن پرسپولیس را به تن می کرد (به اصطلاح یاغی) هم درگذشت.
کودک که باشید در دنیاهای خودتان غرق می شوید، دنیاهایی که هر کدام برای خودش قهرمان هایی دارد، قهرمان یکی سوپرمن می شود، یکی بتمن و.... اما برای ما فوتبالی ها قهرمان ها کسانی هستند که در زمین فوتبال به دنبال توپی می دوند و از این سو به آن سو می روند.
برای کودکان آن قهرمان ها چهره دیگری دارند، چهره کسی که هرگز شکست نمی خورد، چهره کسی که مریض نمی شود یا اگر به بیماری مبتلا شود، هر چقدر هم سخت آن را شکست می دهد.
اما این روزها دیگر کودکان چنین چیزهایی را باور نمی کنند یا حداقل اتفاقات اخیر باورهایمان را هم تغییر داد.
وقتی مهرداد میناوند کرونا گرفت، هر چقدر هم که پزشکان می گفتند حال او وخیم است، از ته دل ایمان داشتیم مهرداد کرونا را هم شکست می دهد، بلند می شود و باز هم کری می خواند.
وقتی مهرداد رفت گویی از آن باوری که شبیه یک ساختمان بلند شده بود، یک ستون فرو ریخت.
اتفاق تلخی که باعث شد بدانیم آن ساختمان آن قدرها هم محکم نیست و ممکن است ستون هایش فرو بریزد.
در حالی که تا دو شب پیش همه چیز خوب بود، صبح روز بعد با یک خبر بد چشم هایمان را باز کردیم:
حال علی انصاریان وخیم شده است.
صبح ها که بیدار می شویم، در ابتدا چند دقیقه ای بین خواب و بیداری هستیم، وقتی این خبر را دیدیم چند بار چشم هایمان را باز و بسته کردیم تا شاید خبر دروغ باشد. خودمانیم، وقتی خبر فوت مهرداد میناوند را اعلام کردند، تا زمانی که عکس هایی از مراسم خاکسپاری او منتشر شد، دلمان نمی خواست رفتن مهرداد را باور کنیم.
حالا چند روز پس از رفتن مهرداد میناوند، علی انصاریان هم رفت تا ما بمانیم، ما بمانیم و فوتبالی که دیگر نه علی انصاریان دارد، نه مهرداد میناوند، ما بمانیم و فکر کردن به "کاش ها"، کاش وقتی بود این کار را می کردیم...کاش وقتی نبود فلان کار را نمی کردیم...
اصلا خودمانیم مگر کار دیگری هم می کنیم؟ قدر کسانی که هستند را واقعا می دانیم؟ هر بار کسی فوت می کند می گوییم این مرگ تلنگری می شود ولی نمی شود که نمی شود.
علی انصاریان را همیشه با لبخند به یاد داریم، علی در سختی ها می خندید و سعی می کرد همه چیز را حل کند...
یادمان نمی آید کسی از او دلخور شده باشد، اصلا مگر می شد از علی انصاریان دلخور شد؟ علی انصاریان از آن دست آدم هایی بود که می شد ساعت ها با او وقت گذراند، این را هرکس که با او رفیق بود می گوید.
هنوز باورش نمی کنیم، این رفتن را دیگر نه...روزگاری که کمرهایمان را خم کرده، این بار چشم هایمان را دریایی از اشک کرده و قلبمان را شکست...
ما هیچ، ما هیچ، اصلا ما را فراموش کنید، مصاحبه علی انصاریان در خصوص مادرش را مگر می شود فراموش کنیم؟
دوست دارم آنقدر زندگی کنم که یک روز قبل از مادرم نباشم.
حتی واژه ها هم نمی توانند اکنون حال مادر علی را درک کنند، کاش...حیف...
مرگ همیشه به تو لبخند می زنه و تنها کاری که می تونی بکنی اینه که تو هم بهش لبخند بزنی
این شاید ماندگار ترین جمله راسل کرو در فیلم گلادیاتور باشد، آه که چه تلخ است علی هم با همان لب خندانش رفت.
به خاطر حال علی انصاریان به او خبر فوت مهرداد میناوند را نداده بودند ولی انگار علی حس کرده بود که دیگر رفیقش نیست، همان رفیقی که مدتی پیش با او در یک برنامه می گفت، می خندید و شوخی می کرد، شاید او هم مثل ما نمی توانست رفتن مهرداد را باور کند پس دست از مبارزه کشید تا مهرداد را در جایی بهتر به آغوش بکشد.
دیدگاه تان را بنویسید