چرا فردا دیگر امیدبخش نیست؟
آیندههراسی در ایران؛ چرا هیچ تصویر مثبتی از فردا وجود ندارد؟
نگاهی به حال و روز اجتماع به روشنی نشان میدهد که رمقی برای مردم نمانده و ترس از فردا در چشمانشان پیداست.
شایانیوز- «کرونوفوبیا» یا ترس از آینده به نوعی ترس ِ اختلال مانند گفته می شود که تمام ارکان زندگی فرد مبتلا را تحت تاثیر قرار می دهد و البته وی را دچار هراس شدید میکند و حتی در موارد شدید برای انجام امور روزمره خود نیز دچار سردرگمی می شود و حتی گاهی نیز ممکن است دچار لرزش بدن و حملات پنیک شود. وضعیتی که طیف کثیری از جامعه، این روزها گرفتارش هستند و دلایل مشخصی هم دارد.
در ایران امروز، واژه «فردا» دیگر حامل امید نیست. زمانی این واژه نماد شور پیشرفت و رؤیای تغییر بود؛ امروز اما، برای میلیونها ایرانی، یادآور تردید، اضطراب و بیاعتمادی است. جامعه اکنون در هراس از آینده گرفتار شده است. آینده در ذهن جمعی ایرانیان نه نقطه مقصد، بلکه تهدیدی نامعلوم است که از دل بیثباتی اقتصادی، بحران اجتماعی و بنبست سیاسی سر برآورده است.
![]()
این «آیندههراسی جمعی» پدیدهای است که فراتر از سیاست روزمره، به لایههای عمیق روانشناختی و فرهنگی جامعه نفوذ کرده است. نسلهای جدید، برخلاف والدینشان، دیگر به اصلاح تدریجی باور ندارند و نسلهای قدیمیتر، از تکرار بیپایان ناکامیها فرسودهاند. از دانشگاهها تا بازار کار، از رسانه تا زندگی روزمره، نوعی حس فقدان «افق» در حال گسترش است؛ افقی که در آن هیچ تصویر مثبتی از فردا شکل نمیگیرد، زیرا فردا در ذهن مردم نه به عنوان فرصت، بلکه به عنوان ریشه دواندن درخت بحران درک میشود.
افسردگی فردی و اجتماعی، مهاجرت گسترده، بیاعتمادی به حکومت و بدتر از آن حتی بیتفاوتی سیاسی، همگی نشانههای همین بحران عمیق و ریشهدارند. مردم دیگر به اصلاح امور باور ندارند، چون در ساختار فعلی نشانهای از تحول نمیبینند. آنان به هیچ دگرکگونی ایمان ندارند، زیرا تجربههای گذشته نشان داده که تغییر ناگهانی، الزاماً به آزادی و عدالت منجر نمیشود. امروز، ذهن ایرانی در وضعیتی «میانبود» گرفتار شده است: نمیتواند گذشته را بازسازی کند و نیز نمیتواند آیندهای نو بسازد.
![]()
از منظر جامعهشناسی، این حالت به «تعلیق تاریخی» شباهت دارد؛ دورهای که جامعه احساس میکند از قطار تمدن جهانی جا مانده و هرچقدر میدود، فاصلهاش بیشتر میشود. در ایران امروز، آیندههراسی نتیجه همین تعلیق است: احساسِ بیاثر بودن در جهانی که شتاب گرفته است. از تحولات فناوری گرفته تا تغییرات ژئوپلیتیکی، همه چیز در حال حرکت است جز جامعهای که در مدار تکرار گرفتار شده است.
امروز بزرگترین بحران، بحران تصور آینده است. ملتی که نتواند آیندهاش را تصور کند، نمیتواند برای آن برنامهریزی کند و در نتیجه، به تدریج از درون تهی میشود. بازگرداندن امید به آینده، نیازمند بازسازی اعتماد است؛ اعتمادی که تنها با بهبود اوضاع در عمل، ساخته میشود.
![]()
آیندههراسی اقتصادی
واقعیت غیر قابل تردید در ایران امروز این است که آینده اقتصادی دیگر نه فرصتی برای رشد و رفاه، بلکه تهدیدی ملموس است. تورم فزاینده، کاهش قدرت خرید، سقوط ارزش پول ملی و افزایش بیکاری، تصویری از فردایی مبهم و هراسآور و شاید حتی وقوع جنگ، ارائه میکنند که بر روان جامعه سایه انداخته و ملت را رها نمیکند. طبق گزارشهای رسمی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران، نرخ تورم سالانه در سال ۱۴۰۴ به حدود 43٪ رسیده است. قیمت سبد معیشتی یک خانواده متوسط، چندین برابر شده است. این ارقام تنها عدد نیستند؛ آنها نشان دهنده فشار واقعی بر روح و روان میلیونها ایرانی هستند که هر روز برای تأمین حداقل نیازهای خود در جنگی نابرابر، مبارزه بی نتیجه میکنند و اغلب بازندهاند.
مرکز آمار ایران نرخ بیکاری جوانان ۱۸ تا ۳۵ ساله را حدود 2/7٪ اعلام کرده اما یقیناً بسیار بالاتر است. در حالی که نرخ بیکاری کل جمعیت نزدیک به ۱۵٪ است. بخش اعظم جوانان تحصیل کرده و فعال بازار کار، احساس ناکامی و یأسی عمیق میکنند. عدم وجود افق شغلی روشن و محدودیت در سرمایهگذاری و کسب و کار، منجر به کاهش و به عبارت دقیقتر قطع امید به فردا شده و به تدریج به بحران روانی جمعی دامن میزند.
![]()
تراز تجاری ایران در مجموع نشانهای از چالشهای ساختاری ویران کننده است. کاهش صادرات نفت به دلیل تحریمهای گسترده و اکنون نیز توقف حتمی آن به واسطه فعال شدن مکانیسم ماشه و عدم توسعه زیرساختهای اقتصادی جایگزین، همراه با رشد واردات غیرضروری و فساد اداری، منجر به کسری مداوم بودجه شده است.
در سطح کلان اقتصادی، نرخ رشد اقتصادی ایران نیز پایین و ناپایدار است. در حالی که رشد جهانی به حدود ۳٪–۴٪ میرسد، رشد اقتصادی ایران در دو سال اخیر به کمتر از ۱٪ یعنی حدود 3/0٪ رسیده و عمدتاً ناشی از بخشهای نفتی و معدنی بوده است. این رشد پایین، همراه با تورم بالا، به معنای «استفاده ناقص از منابع» و افتادن مردم در باتلاق مشکلات معیشتی است. باتلاقی که هر چه بیشتر دست و پا میزنند، بیشتر در آن فرومیروند.
جامعه ایرانی دیگر به وعدههای دولت اعتماد ندارد و تجربههای شکست خورده پیشین، از کاهش تورم گرفته تا وعدههای اشتغالزایی، موجب شده تا حس ناامیدی و آیندههراسی تشدید شود. نسل جوان که بیشترین ضربه را از جمیع جهات متحمل میشود، تمایل بیشتری به مهاجرت و البته کنارهگیری از مشارکت سیاسی دارد.
![]()
در این میان، سیاستهای اقتصادی کوتاه مدت و مداخلهای نیز وضعیت را بدتر کردهاند. کنترل دستوری قیمتها، یارانههای هدفمند ناکافی و بیثباتی در سیاستهای مالی و پولی، موجب افزایش ریسک کسب و کار و کاهش سرمایهگذاری شده است. طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، ایران در سال ۱۴۰۴ یکی از کشورهای با بالاترین «ریسک اقتصادی کلان» در منطقه بوده و این ریسک، آینده اقتصادی کشور را بیش از پیش مبهم و هراسانگیز ساخته است.
آیندههراسی در ایران نه صرفاً یک پدیده روانشناختی، بلکه نتیجه واقعی بحران اقتصادی و ناکارآمدی سیاستهای مالی و تجاری دولتهای مختلف است. بازگرداندن امید به اقتصاد....به نظر میرسد دیگر ممکن نیست. تغییری عظیم لازم است. تغییری که بدون آن، تصویر فردای ایران همچنان تاریک، ناپایدار و هراسآور خواهد ماند.
دیدگاه تان را بنویسید