توافق چین و امریکا پایان محور شرق
توافق واشنگتن_پکن، ایران را در میانه میدان تنها گذاشت؟
توافق اخیر چین و امریکا، ایران را در موقعیتی حساس قرار داده است. اتفاقی که در کنار ضعف محور مقاومت، موجب انزوای استراتژیک ایران خواهد شد.
شایانیوز- در صحنه متلاطم سیاست جهانی، خبر توافق تازه میان ایالات متحده و چین، چیزی فراتر از یک تفاهم اقتصادی یا تجاری است. این توافق را میتوان زلزلهای ژئوپلیتیکی دانست که گسلهای کهنه شرق و غرب را جابهجا کرده و توازن قدرت در خاورمیانه را دگرگون میسازد. اما در میان همه بازیگران منطقهای، هیچ کشوری به اندازه ایران از این تحول آسیبپذیر نیست. کشور ما که در دهههای اخیر سرمایه دیپلماتیک خود را بر پایه شکاف میان شرق و غرب بنا نهاده بود، اکنون در حال تماشای بسته شدن همان شکاف است؛ شکافی که موجودیت راهبردیاش به آن وابسته بود.
![]()
در طول دو دهه گذشته، تهران بر این باور بود که چین، به عنوان ابرقدرت نوظهور شرق، در برابر فشارهای امریکا و غرب ایستاده و در قامت متحدی بلند مدت، توازن لازم را برای بقای ایران فراهم خواهد کرد. قرارداد ۲۵ ساله میان دو کشور، نشانه همین تصور بود؛ قراردادی که در داخل ایران به عنوان نقطه عطفی برای عبور از تحریمها و بازسازی اقتصادی معرفی شد. اما توافق اخیر پکن و واشنگتن نشان داد که آن تصورات بیش از آنکه بر واقعیت سیاسی تکیه داشته باشند، بر خوشباوری ایدئولوژیک استوار بودند. چین هرگز ایران را به عنوان شریک راهبردی در سطحی برابر با غرب در نظر نگرفته بود؛ بلکه تهران صرفاً ابزاری بود برای فشار متقابل در دوران رقابت با آمریکا؛ ابزاری که حالا با تغییر توازن جهانی، کارکرد خود را از دست داده است.
در بیانیههای اخیر پکن درباره جنگ غزه، بحران لبنان و تحولات سوریه، نشانههای آشکار این چرخش دیده میشود. چین برخلاف انتظار تهران، نه تنها موضعی در حمایت از گروههای مورد حمایت ایران نگرفت، بلکه بر ضرورت «راهحل سیاسی و چند جانبه» تأکید کرد؛ عبارتی که در واژگان دیپلماتیک به معنای پذیرش محوریت آمریکا در حل بحرانهاست. در عین حال، شرکتهای چینی نیز به صورت محسوس فعالیتهای خود را در ایران کاهش دادهاند و به سمت بازارهای باثباتتر عربستان سعودی، امارات و عمان رفتهاند. پکن اکنون به دنبال ثبات و دسترسی پایدار به منابع انرژی است، نه ماجراجویی در سایه تحریم و بیثباتی.
![]()
این چرخش، پیامدهایش را در میدانهای نفوذ منطقهای ایران نیز نشان داده است. بازوهای ایدئولوژیک و نظامی تهران، از حزبالله لبنان تا حماس و نیروهای همپیمان در سوریه و عراق، یکی پس از دیگری یا زیر فشار افکار عمومی و بحران مالی تضعیف شدهاند یا مسیر خود را به سمت مصالحه با غرب تغییر دادهاند. حزبالله دیگر در موقعیت دهه پیش نیست و بیش از آنکه بازوی ایران باشد، درگیر مدیریت بحران داخلی لبنان است. حماس پس از جنگ غزه به سوی مذاکراتی رفته که با میانجیگری امریکا و کشورهای عربی تنظیم شده است. حتی دولت بشار اسد در سوریه نیز که زمانی بر محور تهران میچرخید، اکنون برای بقا به سرمایهگذاران عربی و کانالهای مالی نزدیک به غرب متکی است.
برای ایران، این تحولات چیزی فراتر از تضعیف تاکتیکی است؛ این یک شکست راهبردی در اعتماد به شرکای شرقی محسوب میشود. سالهاست که تهران با تکیه بر تصور "محور شرق" خود را در تقابل با غرب تعریف کرده، بیآنکه درک دقیقی از منطق منافع ملی این قدرتها داشته باشد. چین و روسیه هر دو در بزنگاههای حساس، از سوریه تا شورای امنیت، از ایران برای چانهزنی استفاده کردهاند، اما هرگز حاضر نشدهاند هزینه واقعی رویارویی با امریکا را بپردازند. اکنون، با نزدیکتر شدن چین به واشنگتن، ایران خود را در نقطهای میبیند که نه غرب را در کنار دارد، نه شرق را.
![]()
از منظر اقتصادی، این وضعیت به مراتب بحرانیتر است. سرمایهگذاران چینی که روزی به عنوان ناجیان اقتصاد ایران معرفی میشدند، امروز به سراغ بازارهای مطمئنتر رفتهاند. پروژههای نفتی، حمل و نقل و زیرساختی ایران یا متوقف شده یا به شکل نمادین ادامه مییابد. روسیه نیز که گرفتار جنگ فرسایشی اوکراین است، دیگر توان تأمین حمایت مالی و نظامی مؤثر را ندارد. به این ترتیب، تهران با دستانی خالیتر از همیشه در برابر تحریمها و رکود داخلی ایستاده است.
اما شاید خطرناکترین پیامد این توافق، نه در اقتصاد و سیاست منطقهای، بلکه در حوزه «هویت استراتژیک» ایران نهفته باشد. کشور ما که چهار دهه است که خود را به عنوان پرچمدار مقاومت در برابر نظام سلطه جهانی معرفی کرده است؛ روایتی که با از بین رفتن دوگانه شرق و غرب، دیگر کارایی گذشته را ندارد. در جهانی که پکن و واشنگتن برای حفظ نظم جهانی به همکاری متقابل روی آوردهاند، اصرار بر گفتمان تقابل و دشمنتراشی، نه تنها نشانه قدرت نیست، بلکه نماد عقبماندگی و بیارتباطی با واقعیتهای جدید است.
![]()
اگر در دهه گذشته، ایران میتوانست از اختلافات جهانی برای ایجاد فضای تنفس استفاده کند، اکنون در دورهای قرار گرفته که قدرتهای بزرگ به جای رقابت بر سر ایران، در همکاری با یکدیگر، آن را به حاشیه میرانند. نتیجه، انزوایی است که نه تنها در عرصه دیپلماتیک، بلکه در عمق سیاست داخلی و اقتصادی کشور احساس خواهد شد.
تهران اکنون در برابر انتخابی تاریخی ایستاده است: یا باید از این چرخه شکست خورده اعتماد به شرق بیرون بیاید و سیاست خارجی خود را بر اساس منافع ملی و واقعگرایی بازتعریف کند، یا باید بپذیرد که در نظم نوین جهانی، جایگاهش نه در میان بازیگران مؤثر، بلکه در حاشیه بحرانها و در حاشیه تاریخ خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید