|

دورهمی مهران مدیری با ژاله صامتی ؛ ماجرای جالب ازدواج با ایرج سنجری

دورهمی مهران مدیری با ژاله صامتی مورد توجه بینندگان قرار گرفت. من و ایرج سنجری در یک کار تئاتر هم بازی بودیم ان کار به سرانجام نرسید، چند…

لینک کوتاه کپی شد
ژاله صامتی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که مهمان برنامه «دورهمی» بود پس از گفتگو درباره آیند برنامه «دورهمی» به مدیری پیشنهاد داد تا در آینده دیگر مجری این برنامه نباشد، چون مهمانان را عذاب می‌دهد.
برنامه «دورهمی» با اجرای مهران مدیری شب گذشته (یکشنبه ۴ خرداد) میزبان ژاله صامتی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون بود. در این برنامه ژاله صامتی درباره علاقه فرزندانش به رشته‌های هنری و نحوه ازدواجش صحبت کرد.
در بخشی از گفتگو ژاله صامتی درباره فرزندانش و آینده شغلی آن‌ها صحبت کرد و گفت: «من دو دختر به نام‌های یاس و نیاز دارم، یاس ۲۰ سالش است و موسیقی خوانده و مدیر صحنه تئاتر است، اما نیاز که ۱۴ سال دارد تصمیم دارد تا بازیگر شود، اما من به او گفته‌ام که الان بسیار زود است و بهتر است در دانشگاه درسش را بخواند و کارش را هم از تئاتر شروع کند.» مدیری در رابطه با همین موضوع ادامه داد: «امیدوارم یک روز مهمان برنامه ما شوی و اینجا بنشینی و درباره آثارت صحبت کنی. البته یک سوال یعنی تا آن زمان برنامه «دورهمی» هست؟ (با لحن خنده) آن موقع واکر من اینجا کنارم است، کیسه سند هم اینجا وصل است و یک ربع طول می‌کشد سوال بپرسم، خودش هم سوال را حدس می‌زند آن وسط هم نصف سوالات پرسیده نمی‌شود. آن موقع نه می‌شنوم، نه بویایی‌ام کار می‌کند، نه حس چشایی دارم.» ژاله صامتی در ادامه صحبت‌های مدیری گفت: «حالا چرا شما می‌خواهید آن موقع بیایید؟ اصلا چه اصراری است که شما مجری باشید؟ من فقط نگران بچه خودم نیستم، نگران آن‌هایی هستم که می‌خواهند عذاب بکشند (با خنده).» مجری برنامه هم در پاسخ گفت: «بله شما درست می‌فرمایید اصلا چه کاریست که من باشم؟ (با لحن خنده).» ژاله صامتی در پاسخ به سوال «چه شد که ازدواج کردید؟» گفت: اتفاق خاصی نیفتاد من و ایرج سنجری در یک کار تئاتر هم بازی بودیم ان کار به سرانجام نرسید، چند ماه بعد در سال ۷۶ ما مجدد در یک کار تلویزیونی با هم همبازی شدیم، بعد رفتار‌های ایشان عجیب بود، هر روز حرف‌های نامربوط به من می‌زد مثلا به من می‌گفت سیگارهایم را از ده نخ در روز به چهار نخ رساندم، من هم پیس خودم می‌گفتم خب به من چه.
فردایش می‌آمد یک چیز دیگر می‌گفت و من به مرور زمان دیدم از فیلتر‌هایی که من خوشم نمی‌آید گذشته و خودش را تغییر داده و سعی دارد خودش را به خواسته‌های من نزدیک کند. یک روز امد به من گفت می‌خواهم با شما ازدواج کنم، گفتم باید با پدرم صحبت کنید. رفت صحبت کرد و الان ۲۱ سال است که با هم زندگی می‌کنیم.
پیشنهادات ویژه
پیشنهادات ویژه
دانش آراستگی
دیدگاه تان را بنویسید

آشپزی
خانه داری
تفریح و سرگرمی
دنیای سلبریتی ها