آلنوش طریان؛ بانویی که با ستارهها سخن گفت
تالار مشاهیر؛ داستان زن ستاره شناس ایرانی ارمنی که با بیرحمی در خانه سالمندان درگذشت!
آلنوش طریان، نخستین منجم زن ایرانی است و خدمات شایانی به زیرساختهای علمی کشور کرده است. او در گمنامی و انزوا در آسایشگاه سالمندان درگذشت!
شایانیوز- در تاریخ علم ایران، زنانی وجود دارند که بیادعا و در سکوت، زیربنای علمی کشور را ساختند؛ اما جامعه به دلایل گوناگون چشمانش را بر آنان بسته است. یکی از درخشانترین این چهرهها، آلنوش طریان است؛ نخستین اخترفیزیکدان زن ایران و مادر علم ستارهشناسی کشورمان.
![]()
تولد در خانوادهای روشنفکر و ارمنی
آلنوش در ۱۸ آبان ۱۲۹۹ در تهران و در خانوادهای اهل فرهنگ متولد شد. پدرش، آرتو طریان، شاعر، نویسنده و استاد زبان فرانسه بود و شاهنامه فردوسی را به ارمنی ترجمه کرده بود. و مادرش، وارتو طریان، از بزرگان تئاتر ایران به شمار میرفت. این خانواده ارمنی، با وجود اقلیت بودن در جامعه ایران، نقش بزرگی در فرهنگ و آموزش کشور داشتند. آلنوش نیز در چنین بستری با عشق به دانش و هنر رشد کرد.
تحصیل در ایران و فرانسه، آغاز یک راه دشوار
او پس از گرفتن دیپلم در رشته فیزیک، به دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۲۶ لیسانس فیزیک خود را از این دانشگاه دریافت کرد. سپس به عنوان دستیار پروفسور محمود حسابی وارد آزمایشگاه فیزیک دانشگاه تهران شد. اما عشق به علم او را آرام نمیگذاشت؛ با هزینه شخصی پدرش و بدون کمک دولتی، به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس، در رشته فیزیک اتمی موفق به اخذ دکتری شد. پایاننامهاش درباره «تجزیه طیفی گازها» بود؛ موضوعی که در دهه ۱۹۵۰ بسیار پیشرو محسوب میشد.
![]()
بازگشت به وطن، تلاش برای ایجاد زیرساختهای علمی
پس از بازگشت به ایران، آلنوش بهعنوان نخستین زن استاد فیزیک در دانشگاه تهران منصوب شد. اما کار او به آموزش ختم نشد. در دهه ۱۳۴۰، او در تأسیس نخستین رصدخانه خورشیدی ایران و راهاندازی تلسکوپ خورشیدی در مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران نقشی حیاتی داشت. این پروژه با بودجهای اندک اما انگیزهای بزرگ پیش رفت و زمینهساز راهاندازی بخش اخترفیزیک دانشگاه شد.
او همچنین اولین زنی بود که در ایران کرسی اخترفیزیک را پایهگذاری کرد و تدریس نجوم و فیزیک ستارهای را آغاز کرد؛ در روزگاری که حتی حضور زنان در دانشگاهها محدود بود.
محرومیتها، سکوت و تبعیض
با وجود لیاقت علمی بالا، آلنوش طریان بارها بهدلیل زن بودن و اقلیت مذهبی بودن، از سمتهای مدیریتی در دانشگاه و پروژههای علمی کنار گذاشته شد. او در مصاحبهای تلخ در سالهای آخر عمر گفت:
«نخواستند من در رأس پروژههای علمی باشم... چون زن بودم، چون ارمنی بودم.»
او میتوانست در کشورهای غربی بماند و بهراحتی در پروژههای پیشرفته فعالیت کند، اما وطن را انتخاب کرد. او باور داشت ایران به دانشمند نیاز دارد، حتی اگر جامعه درک درستی از آن نداشته باشد.
![]()
پایان زندگی در انزوا، اما با احترام نسل جدید
آلنوش طریان تا سالهای پایانی عمر در یک آپارتمان ساده در حوالی خیابان وصال تهران زندگی میکرد. با حقوق بازنشستگی اندک، بدون فرزند یا خانوادهای نزدیک، اما با لبخند و امید. برخی از دانشجویانش گهگاه به دیدارش میآمدند و خاطراتش را مینوشتند.
او در سال ۱۳۸۹ و در ۹۰ سالگی چشم از جهان فروبست. پیکرش در قبرستان ارامنه تهران به خاک سپرده شد. با اینکه در دوران زندگیاش از توجه عمومی محروم بود، اما پس از مرگ، بسیاری نام او را شناختند و در شبکههای اجتماعی از او یاد کردند.
![]()
چرا آلنوش طریان و افرادی شبیه او گمنام میمانند؟
1. نظام رسانهای سطحی:
رسانهها در ایران اغلب چهرههای سلبریتی، حاشیهدار یا سرگرمیساز را برجسته میکنند زیرا پسند مردمی بیشتر در این حوزه قرار دارد. درحالیکه چهرههای علمی و فرهنگی، که تأثیر عمیقتری دارند، به حاشیه رانده میشوند.
2. فرهنگ نخبهستیزی و مردسالاری:
جامعه بهطور سنتی با زنان دانشمند برخوردی حاشیهای دارد، به ویژه زنانی که مستقل، غیرمتملق و اقلیت مذهبی هستند. آلنوش با هیچ جریان سیاسی یا فرهنگی همراهی نکرد، بههمین دلیل جایی در تریبونهای رسمی نداشت.
3. نبود روایتگری درست از نخبگان علمی:
اگر داستانهایی مثل زندگی آلنوش طریان و امثال او بهصورت فیلم، کتاب یا مستند بیان میشد، نسل جدید نیز آنها را به عنوان الگو میشناخت. اما سیستم آموزش و رسانه چنین الگوهایی را تولید نمیکند.
![]()
راه پر رهرو
آلنوش طریان، چهرهای ماندگار از زنانی است که با عشق به علم، در برابر تبعیضها ایستاد و مسیری را ساخت که پیش از او هیچکس نرفته بود. او نهتنها دانشمندی بود، بلکه الگوی مقاومت، نجابت و استقلال نیز بود.
شناساندن چنین چهرههایی، تنها بزرگداشت آنها نیست، بلکه وظیفهای است برای اصلاح ذهن جمعی جامعه. باید به جای ستایش چهرههای سطحی، زنانی مانند آلنوش را به نسل جدید معرفی کنیم تا بدانند ستارهها تنها در آسمان نیستند؛ گاهی در دل انسانهایی میدرخشند که بیصدا برای آینده تلاش کردهاند.
دیدگاه تان را بنویسید