|

از دوستت دارم تا می‌ کشمت؛ قتل مبینا زارع بازتاب بحران مالکیت عاطفی در جامعه‌ای بیمار

قتل دختر جوانی در اسلامشهر به دست نامزد سابقش، حلقه جدیدی از زنجیره قتل‌های احساسی است که طی بحران تمایل به مالکیت زنان رخ می‌دهد.

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- ماجرای قتل مبینا زارع، دختر جوان اسلامشهری، نه فقط یک تراژدی فردی، بلکه بازتابی از ذهنیتی بیمار در ساختار فرهنگی جامعه ایران است؛ ذهنیتی که در آن، زن هنوز در نگاه بسیاری از مردان به ‌عنوان «دارایی» تلقی می‌شود، نه انسانی آزاد و صاحب اختیار. جسد مبینا در باغی در رباط‌کریم پیدا شده؛ نامزد سابقش متهم به قتل است و فرار او از کشور، گره‌ای تازه به این پرونده افزوده است. اما پشت این اتفاق، مسئله‌ای عمیق‌تر پنهان است: ناتوانی مرد در پذیرش استقلال زن و پایان رابطه‌ای که زمانی «مالکانه» تعریف شده بود.

این پرونده، فراتر از یک تراژدی شخصی، آینه‌ای است از ساختارهای فرهنگی، تربیتی و روانی‌ای که در لایه‌های عمیق جامعه ایرانی ریشه دوانده‌اند؛ ساختارهایی که عشق را با سلطه، و دلبستگی را با تملک اشتباه می‌گیرند.

در روایت‌های رسمی پلیس آمده است که مبینا زارع پس از پایان رابطه خود با نامزد سابقش، به دست وی به قتل رسید. قاتل هم اکنون تحت تعقیب اینترپل قرار داد.

قاتل مبینا را چگونه کُشت؟

طبق اعلام پلیس، این فرد که هویت او به‌طور رسمی اعلام نشده اما رسانه‌ها او را با نام مجتبی معرفی‌ کرده‌اند، با برنامه‌ریزی قبلی مبینا را به باغ پدری خود برده و به قتل رسانده است.

 قاتل مبینا را به باغ خانوادگی خود در محدوده صنعتی رباط‌کریم برده است. گزارش‌ها اشاره می‌کنند که بخش‌هایی از جسد پس از قتل دچار سوختگی شدید شده است.

در ادامه پیگیری‌ها، در تاریخ سوم آبان‌ماه ۱۴۰۴ جسد مبینا زارع در باغ پدری مظنون در شهرستان رباط‌کریم کشف شد. پلیس اعلام کرده است که محل دفن جسد پس از انجام بررسی‌های میدانی و تطبیق سرنخ‌های جمع‌آوری‌شده شناسایی شده است.

قتل بارها مبینا را تهدید کرده بود

رکنا مدعی شده که نامزد سابق مبینا زارع در سال ۱۴۰۰ با او آشنا شده و چند ماه بعد عقد کرده بودند. طبق این گزارش، پنج ماه نخست زندگی آن‌ها بدون تنش سپری شد، اما به مرور زمان رفتارهای خشونت‌آمیز و درگیری‌ها آغاز شد و روندی ادامه‌دار پیدا کرد.

در ادامه این گزارش و در گفت‌وگو با پدر مبینا زارع آمده است: «متهم بارها مبینا را با عناوین مختلف تهدید می‌کرد. یک‌بار او را از مقابل بانک سوار کرد و به بیابان‌های اطراف رباط‌کریم برد. در آنجا با تهدید به پاشیدن اسید و بازرسی تلفن همراهش، او را تحت فشار قرار داد».

به نوشته رکنا، این تهدیدها و رفتارها تا دو سال ادامه داشت تا سرانجام این زوج از یکدیگر جدا شدند، اما جدایی پایان ماجرا نبود و تهدیدها همچنان از سوی متهم ادامه پیدا کرد. به گفته پدر قربانی، متهم آخرین بار فروردین سال جاری مبینا زارع را تهدید کرده بود که او را داخل کوره می‌اندازد.

مبینا قربانی خشونتی شد که از دل حس مالکیت بیرون آمده بود. مردی که نمی‌توانست بپذیرد زنی که زمانی به او «متعلق» بوده، تصمیم گرفته مسیر زندگی خود را جدا کند. همین «زنی را متعلق به خود دانستن» و «ناتوانی در پذیرش جدایی» که در نگاه نخست امری شخصی به نظر می‌رسد، در واقع، ریشه در آموزه‌های فرهنگی و اجتماعی گسترده‌تری دارد؛ آموزه‌هایی که از دوران کودکی به پسران می‌آموزند اقتدار، کنترل و تسلط را نشانه مردانگی بدانند، و از دختران می‌خواهند سکوت، انفعال و وابستگی را فضیلت تصور کنند.

جامعه‌شناسان سال‌هاست هشدار داده‌اند که مفهوم «غیرت» در بستر فرهنگی ایران، به ‌ویژه زمانی که با آموزه‌های نادرست مردسالارانه آمیخته می‌شود، می‌تواند به یکی از خطرناک‌ترین اشکال خشونت تبدیل شود. غیرتی که در اصل باید به معنای پاسداشت کرامت و احترام متقابل باشد، در ذهن بسیاری از مردان به ابزاری برای نظارت، محدودسازی و نهایتاً حذف بدل شده است. مرد احساس می‌کند مسئول رفتار، پوشش، ارتباطات و حتی تصمیمات شخصی زن است؛ گویی موجودی است که از او «اجازه زیستن» گرفته و با پایان رابطه، این مجوز را از دست می‌دهد. از همین‌جاست که جنایت‌های موسوم به «قتل ناموسی» یا «احساسی» شکل می‌گیرند، اما در عمق خود، چیزی جز تبلور بیماری مزمن قدرت‌طلبی و ترس از استقلال زن نیستند.

fwgdb

از منظر جامعه‌شناختی، این رفتارها را می‌توان نوعی واکنش روانی به فروپاشی نقش سنتی مرد در جهان مدرن دانست. در جامعه‌ای که فرصت‌های شغلی، منزلت اجتماعی و حتی اقتدار اقتصادی مردان در حال افول است، «تسلط بر زن» آخرین سنگر روانی بسیاری از مردان برای حفظ احساس قدرت است. آن‌ها می‌کوشند در فضای خصوصی خانه یا رابطه شخصی و عاطفی، همان اقتداری را بازسازی کنند که جامعه مدرن از آنان گرفته است. به‌ همین دلیل است که وقتی زنی تصمیم به خروج از این دایره و ترک یک رابطه می‌گیرد، مرد دچار بحران وجودی می‌شود؛ او جدایی را نه به‌ عنوان انتخابی انسانی از سوی طرف مقابلش، بلکه به ‌مثابه شکستن حصار مالکیتش می‌بیند و واکنشش در بسیاری از موارد به خشونت - از هر نوع - منتهی می‌شود.

در پرونده مبینا زارع، همه نشانه‌ها از وجود چنین ذهنیتی حکایت دارد: مردی که نمی‌توانست بپذیرد رابطه به پایان رسیده، و در ذهن خود هنوز تصور می‌کرد که «حق تصمیم‌گیری درباره سرنوشت» آن دختر با اوست. این تفکر، محصول جامعه‌ای است که مرزهای مالکیت و محبت را هرگز به‌ درستی تعریف نکرده است. در فرهنگ گفتاری ما، هنوز عباراتی چون «زنم مال منه»، «هیچ‌کس نباید بهش نگاه کنه»، یا «اگر من نتونم داشته باشمش، هیچ‌کس نباید داشته باشه» به‌ سادگی شنیده می‌شود؛ جملاتی ویرانگر که در بطن خود، بار سنگین تاریخ «سلطه مرد بر زن» را حمل می‌کنند؛ سلطه بر جسمش، بر تفکرش، بر تصمیم‌هایش، بر انتخاب‌هایش و بر روح و قلبش.

efsegwrwjklnh

اما مشکل تنها در بستر خانوادگی یا تربیتی خلاصه نمی‌شود. نهادهای آموزشی، رسانه‌ها و حتی تولیدات فرهنگی عامه نیز در بازتولید این الگو نقش دارند. در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی، مردی که «برای عشقش می‌جنگد.» معمولاً همان کسی است که کنترل‌گر، پرخاشگر و حسود نمایش داده می‌شود؛ در حالی که زن مستقل اغلب با کاراکتری سرد، مغرور یا خودباخته تصویر می‌شود. این بازنمایی فرهنگی به ‌تدریج ذهن جامعه را به پذیرش خشونت عاطفی عادت می‌دهد و حس مالکیت را نه یک انحراف، بلکه نشانه عشق معرفی می‌کند؛ و چرخه معیوب از همین جا شروع می‌‎شود.

در چنین زمینه‌ای، جنایت‌هایی مانند آنچه برای مبینا زارع رخ داد، تصادفی نیستند؛ بلکه نتیجه مستقیم نظامی از ارزش‌ها و باورهای نهادینه ‌شده‌اند. قانون صریح کشور در بسیاری از موارد نمی‌تواند از زنان در برابر خشونت خانگی و تهدیدهای عاطفی محافظت کند، قربانیان چاره‌ای جز سکوت ندارند. سکوتی که گاه به قیمت جانشان تمام می‌شود. این چرخه معیوب تنها زمانی شکسته خواهد شد که مفهوم «مردانگی» از نو تعریف شود؛ نه بر پایه سلطه، بلکه بر پایه احترام، درک و پذیرش دیگری به ‌عنوان انسانی مستقل.

rgdgdfhdhh

پرونده مبینا زارع باید زنگ خطری باشد برای بازنگری در تربیت عاطفی نسل‌های آینده. جامعه‌ای که هنوز عشق را با تملک، و وفاداری را با اسارت اشتباه می‌گیرد، محکوم است بارها و بارها قربانیانی چون مبینا بدهد. آموزش احترام به مرزهای فردی، اصلاح نگاه فرهنگی به روابط عاطفی، و ایجاد سازوکارهای حمایتی واقعی برای زنان در معرض تهدید و خشونت، فعلاً تنها راه جلوگیری از تکرار چنین تراژدی‌هایی است.

در نهایت، مبینا زارع نه نخستین قربانی این فرهنگ است و نه آخرین. تا زمانی که مفهوم «زن به‌ عنوان انسان» جایگزین «زن به ‌عنوان دارایی» نشود، جنایات مشابه در سکوت تکرار خواهند شد؛ و هر بار، جامعه تنها چند روزی در شوک فرو می‌رود، بی‌آنکه ریشه‌های عمیق این خشونت را در اطراف خود ببیند.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

آشپزی

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها