از سربازی معاف نشد، رئیس را کُشت!
شش، هفت بار چاقویی که از قبل آماده کرده بود را در بدن امید فرو میکند و اگر مأموران نمیرسیدند، ضربات چاقو ادامهدار میشد.
محل کارش قتلگاهش شد؛ قتلی وحشتناک که حاصل خشم سرباز از ستوان بود. سرباز قاتل شد و ستوان مقتول این جنایت وحشتناک. چاقو در دستان سرباز قاتل جا مانده بود که مأموران و همکاران او از راه رسیدند.
برای نجات او دیر شده بود و جسد بیجان ستوان امید چایپز در بیمارستان پیروز لاهیجان بستری شد. تنها یادگار او مبینا دختر نه سالهای است که در کودکی سیاهپوش شد. سال گذشته همسرش فوت کرد و امسال خودش.
جسد خونین این پلیس هنرمند در محل کارش، هنگامی که ۶ ضربه چاقو بر بدنش فرو رفته بود به بیمارستان رسانده شد. شدت جراحات ضربات چاقو به قدری زیاد بود که چشمان امید چایپز برای همیشه بر طبیعت لاهیجان بسته شد.
ماتم در خانه چاییپز
رمضانی از دوستان این ستوان هنرمند است؛ شوکی به جانش افتاده است و قتل این پلیس هنرمند را باور ندارد: «به تنها چیزی که شباهت نداشت، پلیس بود؛ شغلش با روحیهاش همخوانی نداشت. با این حال هم پلیسی نمونه بود و هم عکاسی نمونه. ظاهری جدی با دلی لطیف شخصیت او را ساخته بود.»
«در محل کارش بسیار محتاط و جدی بود. شخصیتی درونگرا داشت. همکاران و نزدیکان از بیماری همسرش خبر نداشتند نمیدانستند که سرطان دارد تا اینکه بیماری شدت پیدا کرد و نفس را از این زن گرفت. روحیه بالای امید نمیگذاشت کسی از مشکلاتش خبردار شود. نمایشگاههای زیادی از عکسهای او برگزار میشد. عکسهایی با تصاویر طبیعت. طبیعت را دوست داشت و مضمون تمام عکسهایش طبیعت بودند.»
تنها یادگاری رئیس
مبینا تا قبل از این حادثه به خاطر دغدغههای شغلی پدر بیشتر اوقات نزد عمه بزرگش در لاهیجان سپری میکرد. امید هم تمام وقتهایی را که بیکار بود، صرف تنها دخترش میکرد. دختری که تنها یادگار همسرش بود. حالا مبینا هم داغدار مادر است و هم پدر. نهم تیر مراسم خاکسپاری امید است.
سرباز قاتل
درنهایت شش، هفت بار چاقویی که از قبل آماده کرده بود را در بدن امید فرو میکند و مأموران از راه میرسند. اگر مأموران نمیرسیدند، ضربات چاقو ادامهدار میشد. امید نیمهجان بود که به بیمارستان پیروز در لاهیجان منتقل شد؛ اما تلاش دکترها بینتیجه ماند و او جانش را از دست داد. سرباز را همان موقع بازداشت کردند.
قتل به دلیل عدم معافیت سربازی
ترابی در ذهنش قاتل را مینشاند و کلامی به او میگوید: «فقط میخواهم بدانم جواب این بچه را چه خواهی داد؟ مبینایی که امید زندگیاش را گرفتی. فقط ضربه را پشت سر هم بر بدن امید زدی، چون عصبانی بودی، چون با درخواست معافیت مخالفت شده بود. هزاران نفر در گرما و سرما برای این کشور خدمت کردهاند؛ این همه خشونت به خاطر معافیت؟ یک بچه بیپدر شد.»
خدا لعنتت کنه سرباز پست فطرت که به خاطر یک معافیت آینده یک پدر و یک دختر ۹ساله رو به فنا دادی