|

راز قتل پسر بچه تهرانی با 89 ضربه چاقو فاش شد

با دستگیری قاتل پسر بچه 11 ساله در گمرک راز جنایت هولناک فاش شد.

لینک کوتاه کپی شد

با دستگیری قاتل پسر بچه 11 ساله در گمرک راز جنایت هولناک فاش شد.   

قاتلی که پسربچه ای را با 89 ضربه چاقو به قتل رسانده بود بازداشت شد.

سه سال قبل، ماجرای قتل فجیع پسر بچه یکی یکدانه خانواده،به دست یکی از هم محلی هایشان در رسانه ها سر و صدا به پا کرد.قاتل که ادعا می کرد وسوسه آزار و اذیت پسر نوجوان باعث شده بود او را به بهانه نشان دادن کبوتر به خانه شان بکشاند؛ بارها در دفاع از خود گفت خودش هم در کودکی قربانی آزار و اذیت قرار گرفته بوده است.خانواده مقتول ۱۱ ساله هنگام اجرای حکم از قصاص قاتل تنها فرزندشان گذشت کردند. این هفته در «پشت صحنه یک جنایت» پای صحبت های این قاتل نشستیم و ریشه های قتل را بررسی کردیم.

پدر و مادر سینا به زمین و زمان بند نبودند.مادربزرگ به پدر او گفته بود که سینا برای بازی به یکی از پارک های محله گمرک رفته است.پدر سینا هزار بار پارک را گشت اما اثری از اونبود که نبود.از بیمارستان ها و کلانتری ها گرفته تا پزشکی قانونی را گشتند و از هرکسی که سری به پارک می زد سراغ پسرک را می گرفتند.بالاخره نگهبان پارک سر و کله اش پیدا شد و به پلیس گفت که سینا را روز حادثه با یکی از هم محلی هایشان به نام میلاد دیده و با کشف این سرنخ، پسر جوان به عنوان تنها مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد.

تنها شش روز از گم شدن سینا می گذشت که میلاد ۲۲ساله پرده از راز جنایت هولناکی برداشت و به قتل پسربچه اعتراف کرد.میلاد در اعتراف به قتل گفت:«سینا را به بهانه نشان دادن کبوترهایم به خانه مان کشاندم.قصد آزار و اذیت او را داشتم اما مقاومت کرد و من هم با ضربات چاقو او را از پا در آوردم.»

متهم در ادامه گفته بود که جسد را در یک چمدان جا داده و به کمک یکی از بستگان خود،آن را به بیابان های جاده قم برده و آنجا رها کرده بود.

با اعترافات هولناک میلاد و نشانی هایی که داد،جسد سینا که با ۸۹ ضربه چاقو از پا در آمده بود،پیدا شد.در ادامه رسیدگی قضایی به پرونده،متهم در دادگاه کیفری یک استان تهران با درخواست پدر و مادر سینا به قصاص محکوم شد.اما درست روز اجرای حکم، ورق سرنوشت برای میلاد برگشت و اولیای دم از قصاص او گذشت کردند.متهم که حالا از چوبه دار رهایی پیدا کرده بود،بار دیگر به دادگاه آمد و این بار به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شد.

 

جنون به من دست داده بود

روی یک صندلی در راهروی دادگاه می نشیند و نگاه پر از استیصالش را به زمین می دوزد.در تمام طول محاکمه بارها اظهار پشیمانی کرد و حالا گوشه ای کز کرده تا ماموران از راه برسند و بار دیگر به زندان برگردد.در چهره اش هر قدر دنبال ربط و ردی از جنایت هولناکی که رقم زده می گردم،اثری پیدا نمی کنم.جوانکی آرام و دستپاچه است،لکنت زبان شدید دارد و از همان متهم هایی است که باورش سخت است با قساوت، جانی را ستانده باشد.آن هم جان یک کودک بی گناه را با ۸۹ ضربه چاقو. در ادامه گفت و گو با قاتل را می خوانید.

 

چند ساله هستی؟

متولد سال ۷۴ هستم.از ۲۲ سالگی تا حالا به اتهام قتل در زندانم.

 

قبل از دستگیری شغلت چه بود؟

یک مدت در یک چاپخانه، کار صحافی می کردم اما فقط یک مدت کوتاه بود.بعد بیرون آمدم و اغلب اوقات در خانه بیکار بودم و سرم در لاک خودم بود.گوشه ای کز می کردم و با کسی حرف نمی زدم.

 

چرا گوشه گیری می کردی؟

۱۰ سالم بود. یک روز در پارک تنهایی داشتم بازی می کردم که یک ناشناس من را مورد آزار و اذیت قرار داد.از همان موقع خیلی اعصابم به هم ریخت و از لحاظ روحی مریض شدم.از همان وقت ، لکنت زبان پیدا کردم.

 

بعد موضوع را به خانواده ات گفتی؟

بله گفتم. همه خواهر و برادرهایم می دانستند. ما ۱۱ خواهر و برادر هستیم و من آخرین فرزند این خانواده پر جمعیت هستم.برادرهایم مدت ها دنبال آن فرد گشتند اما او را پیدا نکردند.

 

برای درمان بیماری روحی ات کاری هم کردی؟

مادرم گاهی من را دکتر می برد. دکتر هم به من دارو می داد اما من یک خط در میان می خوردم.

 

چه شد تصمیم گرفتی سینا را بکشی؟

من از قبل نقشه قتل او را نکشیده بودم.روز حادثه رفته بودم نان بخرم که سینا را دیدم.داشت تنهایی در پارک بازی می کرد.وقتی او را در آن حال دیدم یاد خودم افتادم.یاد آن همه سال عذاب روح و روانم افتادم و یکدفعه انگار جنون به من دست داد.نمی خواستم سرنوشت او هم مثل من شود.برای همین به او گفتم بیا برویم خانه مان کبوترهایم را به تو نشان بدهم.سینا من را می شناخت چون هم محلی بودیم.قبول کرد و با من به خانه مان آمد.اما وقتی فهمید کبوتری در کار نیست شروع به داد و بیداد کرد و من برای این که ساکتش کنم با چاقو به او ضربه زدم.

 

چطوری توانستی رضایت بگیری؟

باورم نمی شد که در لحظه آخر راضی به گذشت از قصاص شوند.قتل هولناک پسر دردانه شان جگرشان را سوزانده بود.من هم خودم را برای اعدام آماده کردم.وقتی زمان اجرای حکم رسید از ترس حتی نمی توانستم پلک بزنم.چوبه دار را که دیدم انگار دست هایم از بازو قطع شد.سرم گیج می رفت و صدای اطرافم را نمی شنیدم.طناب را که گردنم انداختند،چشمانم سیاهی رفت.یک دفعه پدر سینا سیلی محکمی به من زد و گفت پشیمانی؟آنجا بود که دیگر بغضم ترکید و به التماس افتادم.گفتم خیلی پشیمانم و پدر و مادرش قبول کردند که به من مهلت دهند.بعد مادرم خانه اش را فروخت و وجه المصالحه دادیم و آنها اعلام گذشت کردند.

 

آدمی که طناب دار را گردنش انداختند با قبل از آن چه فرقی می کند؟

آدم مرگ را جلوی چشمانش می بیند. انگار بعد از آن آدم دلش می خواهد قدر هر چیز کوچکی را بیشتر از قبل بداند

منبع: رکنا

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها

عصر تکنولوژی

نیازمندی‌ها