بغض تلخ محسن نامجو؛ " به مُردن راضی ام"
اخیرا ویدیویی در فضای شبکههای اجتماعی دستبهدست شد که محسن نامجو بیمقدمه در آن میگوید خسته است و نای ادامه دادن ندارد.
ویدیویی که امروز در فضای شبکههای اجتماعی دستبهدست شد، مربوط بود به تکهای از برنامهی ریپلی در شبکه امبیسی پرشیا که مهمان برنامه، محسن نامجو بیمقدمه در آن میگوید خسته است و نای ادامه دادن ندارد.
چرا ویدیوی محسن نامجو جنجالی شد؟
اما اخیرا ویدیویی در فضای شبکههای اجتماعی دستبهدست شد، مربوط بود به تکهای از برنامهی ریپلی در شبکه امبیسی پرشیا که مهمان برنامه، محسن نامجو بیمقدمه در آن میگوید خسته است و نای ادامه دادن ندارد.
مروری بر کارهای نامجو توجه ویژه او را به آواها و استفاده از صداهای حروف در واژهها برای ایجاد ارتباط با مخاطب، نشان میدهد.محسن نامجو که برخی او را مدرن و جسور میدانند اما برخی هم شیوه کارش را نمیپسندند و به آن انتقاد دارند میگوید، اگر ادعای مدرن زیستن دارد فقط برای این است که کنجکاوتر از سایرین است.
او در گفت و گویی میگوید وقتی نسبت به همهچیز و آثار دیگران کنجکاو باشی یعنی دوست داری دانشجو باقی بمانی و متواضعی، یعنی خودت را آخر فهم و کمال نمیدانی.
محسن نامجو اتفاق مهم موسیقی دهه اخیر
هفدانگ در این باره نوشت: چه سبک موسیقی محسن نامجو را دوست داشته باشیم یا نه، او یکی از اتفاقات موسیقی در این سالهاست و نوعی صداقتِ کلام و بیپردگی همیشه در موسیقیاش بوده که از شخصیت او برمیآید. بههمین دلیل، شنیدن این حرفها از زبان او تاثیر عمیقتری دارد و به همین دلیل کسانی که شاید نصف سن نامجو را هم داشته باشند با این حرفها ارتباط برقرار کردهاند و با خستگیِ وجودی او همذاتپنداری کردهاند.
-برداشتهای زیادی میشود از این حرفها کرد، میشود به آن گفت افسردگی، یا مثل ژورنالیستهای زرد این حرفها را نامفهوم و سرشار از خشم دانست، اما نامجو به یک واقعیت درازدامنه در تاریخ هنر هم اشاره میکند؛ اینکه کاش هنرِ ما دردی از جهان دوا میکرد، کاش حداقل با کارِ یدی میشد خدمتی به دیگران کرد و نه فقط «ملودی» ساخت؛ و اینکه هنرمند تمامِ مدت و تمام وجود به واقعیتهای عریان جهان چشم میدوزد و دیگر کاری هم از دستاش برنمیآید؛ نتیجهی مشاهدهاش تبدیل به ملودی میشود، یا شعر، یا قطعه یا نقاشی یا هر اثری.
اما رنجِ مشاهدهی هنرمند پایان نمیپذیرد. میشود پرسید که آیا این پایانِ راهِ هنرمند است؟ و میتوان پاسخ داد که نه؛ چرا که اثر هنری همیشه حاصل همین مشاهدهی عمیق است. در شرایط سختی که حالا هستیم شاید بیش از حد تلخ باشد که چنین بگوییم اما این زخمِ مزمنِ ادامهدار است که به خلق آثار هنری و همان «ملودی»ها ختم میشود؛ عملی که کارِ یدی نمیتواند انجام دهد همین است. غمِ بر آمده از دل را بر دلها مینشاند تا ما حواسمان باشد که در رنجکشیدن تنها نیستیم و همین خلقکردن و کار هنری، والاترین شکل امید است.
محسن نامجو در گفت وگویی با بیبیسی
محسن نامجو در گفت وگویی با بیبیسی دربارهی وضعیت این روزها میگوید: «شیوع بیماری کرونا یک سویه طنز دارد،وقتی کار به جایی کشیده که المپیک ژاپن تعطیل شده، جام ملتهای اروپا لغو شده، تئاترها و کنسرتها جمع شدهاند، اینها انگار یک آیرونی و طنز عجیبی جلوی چشم آدم میگذارد، چون نشدنیترین چیزها در برابر چشمانمان اتفاق میافتد، همه چیزهایی که ما در فیلمهای تخیلی شاهدش بودیم.
او با اشاره به اینکه حجم مصیبت و تلخی و آنچه هر روز جلوی چشمانمان اتفاق میافتد موجب میشود از بحث تراژیک آن عبور کنیم، میگوید همیشه فکر میکردیم اینکه دنیا به پایان میرسد را باید در حکایتهای اساطیری بخوانیم، اما یک ویروسی آمده که باعث شده دولت آمریکا به مردمش اعانه ملی بدهد!»
دیدگاه تان را بنویسید