وقتی مراکز نگهداری معلولان استانداردهای یک زندگی حداقلی را هم ندارند
یک مربی با چوبی در دست وارد شد و درحالیکه پسرها دستشان را مقابل او دراز کرده بودند، با چوب بارها به کف دستشان ضربه میزد.
اذیتوآزار، بدرفتاری، سوءتغذیه و وضعیت بد بهداشتی در مراکز نگهداری و توانبخشی جزو اتفاقاتی است که هرازگاهی تصاویر و ویدئوهایش در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. روزنامه رسالت در مطلبی با عنوان« زخم عمیق معلولان در مراکز نگهداری» این گونه آورده است:
به گزارش «شایانیوز» و به نقل از شفقنا، موضوعی نیست که فراگیر باشد و نباید خانوادهها را نگران کرد. البته اتفاقی هم نیست که فقط مختص کشور ما باشد و در دیگر نقاط جهان هم مصداق دارد. گاهی گزارشهایی مبنی بر آزار و اذیت جسمی معلولان توسط مددکاران در فضای مجازی و رسانهها دستبهدست میشود و شایعه سهلانگاری و ناامنی مراکز نگهداری از معلولان ذهنی و جسمی-حرکتی را دامن میزند.
هرچند این روایت ناقصی از فعالیتهای مددکاران است، چراکه در آنسوی ماجرا آنها به خاطر کارشان با مشکلات متعددی دستوپنجه نرم میکنند؛ مشکلاتی که از دردهای پا و کمر شروع میشود و به کتک خوردن توسط معلولان ختم میشود. طبیعتا مددکاران هم گاه از سر کلافگی طاقتشان طاق شده و دست و پای معلول را میبندند و رفتارهایی را مرتکب میشوند که خانوادهها را آزردهخاطر میکند. در این مورد حرفوحدیثها فراوان است و والدین از زاویه دید خود شکستگی استخوان، خونریزی گلو و آثار ضربوجرح بر بدن مددجویان را گزارش میدهند.
گویا برخی مراکز بهجای اینکه نیروهای متخصص و آموزشدیده را برای مددکاری و توانبخشی معلولان استخدام کنند، به سراغ غیر آموزشدیدهها میروند تا حقوق کمتری پرداخت کنند. شنیدهایم این افراد به دلیل اینکه هیچ تخصصی در نحوه نگهداری و مراقبت از معلولان ندارند، به آنها داروهای آرامبخش میدهند تا بیشتر ساعات روز در خواب باشند و یا دستوپاهایشان را به تخت میبندند و اغلب اوقات کار به ضرب و شتم هم میکشد. اینها را ما شنیدهایم، اما مادری با چشمهای خودش نظاره کرده است. او دیده که «بچهها یکی بعد از دیگری کتک میخورند.
زنی با مانتو و مقنعه مشکیرنگ، یکییکی به سر بچهها ضربه میزد و گاهی هم لگدی را حواله آنها میکرد. انگار که برای بچهها کتک خوردن عادی باشد، عکسالعملی نشان ندادند، حتی نگفتند: آخ!» مادر تأکید میکند «اینها مربوط به شهرهای محروم و دورافتاده است، مثل ما که در اهوازیم. مدیران مراکز نگهداری و توانبخشی در این شهر، آنچنان خیالشان آسوده است که آشکارا و بدون هیچ هراسی در مقابل والدین هم بچهها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند. چون معتقدند تنبیه بدنی در فرهنگ و رفتار مردم این مناطق امری رایج است و والدین هم فرزند معلول خود را در خانه به باد کتک میگیرند!»
همین مدتی قبل بود که به هنگام مراجعه به مرکز دیدم «یک مربی با چوبی در دست وارد شد و درحالیکه پسرها دستشان را مقابل او دراز کرده بودند، با چوب بارها به کف دستشان ضربه میزد. یک پسربچه هم کنار دیوار ایستاده بود و فاصله چندانی با مربی و بچههای دیگر نداشت، ماتش برده بود، آب دهانش را قورت میداد و صحنه کتک خوردن را تماشا میکرد اما از جایش جُم نمیخورد. مشخص بود وحشت کرده است.»
این مادر مشاهداتش را با مدیر مرکز در میان گذاشته و این پاسخ را دریافت کرده است: «تعدادی از معلولان وقتی عصبی میشوند دستبهکارهای خطرناکی میزنند. موهای مربیان و مددکاران را میکشند و به سرشان ضربه میزنند. فحش دادن به مربی هم برایشان مثل نقلونبات است. بنابراین از معلولانی که در اینجا نگهداری میشوند باید ترسید. خیلی وقتها مربیان با پخش کردن آهنگ سعی میکنند آرامشان کنند اما در اغلب اوقات مشت و لگد نصیبشان میشود. هرروز ممکن است یک حمله عصبی ناخواسته به قیمت کتک خوردن یک مددکار تمام شود، به همین دلیل گاه این اتفاق رخ میدهد که مددکار همدستش را روی معلول بلند کند. حتی خانوادهها هم نمیتوانند این بچهها را تحمل کنند، آنها را به اینجا میآورند، بعدازآن یک روز هم حاضر نیستند آنها را به خانه ببرند، چون معلولان ذهنی روحیه حساسی دارند آنقدر که اگر استراحت و خواب کافی نداشته باشند به آدمهای اطرافشان حملهورمی شوند.»
این مادر که نامش به امانت نزد «رسالت» محفوظ است، بارها حرفهای مدیر را با خود مرور کرده و در خلوتش به مددکاران هم حق داده است، اما نتوانسته رخدادی تلخی را که به چشم دیده فراموش کند. او شنیده در شهرهای بزرگ این موضوع رواج ندارد و تنها در شهرهای کوچک و دورافتاده چنین اتفاقاتی برای بچهها در مراکز رخ میدهد و از این بابت بیشتر ناراحت است.
او سعی میکند اشک را از چشم و بغض را از گلو دور کند. صدایش کمی میلرزد: «گاهی پای محمد کبود و سیاه است، زمانی که علت را از مرکز میپرسم، مددکاران میگویند «کمتر کسی از بداخلاقیهای برخی از معلولان در امان است». میگویند «ما روزها و شبهایمان را در کنار افرادی سپری میکنیم که با کوچکترین کجخلقی ممکن است به سمتمان حمله کنند»، اما این حرفها برای ما دردناک است، روزی که پسرم را به این مرکز تحویل دادم، ۶۰ کیلو وزن داشت و حالا احساس میکنم پوستواستخوان شده، ناچارم با این وضعیت کنار بیایم. معلولیت محمد شدید است و یک سال پیش، برای گذراندن دوره استراحت مطلق که توسط پزشک برای کمردردهای مزمنام توصیهشده بود او را به این مرکز سپردم و حالا پشیمانم.»
اذیتوآزار، بدرفتاری، سوءتغذیه و وضعیت بد بهداشتی در مراکز نگهداری و توانبخشی جزو اتفاقاتی است که هرازگاهی تصاویر و ویدئوهایش در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. ۱۴ مردادماه امسال بود که ویدیویی تکاندهنده از ضرب و شتم و اذیت و آزار معلولان ذهنی در مرکز نگهداری و توانبخشی «نیلوفران آبی» بوشهر منتشر شد. در این ویدئو که از روی مانیتور دوربینهای مداربسته ضبطشده بود، پرستاران مرکز نگهداری نیلوفران آبی، یکی از معلولان حاضر در مرکز را با سیلی زدن مداوم مورد ضرب و شتم قرار میدادند و میخواستند پاهای او را به تختخواب ببندند. در بخش دیگری از این ویدیو، دو زن و یک مرد سعی میکردند یکی از معلولان را روی تختخواب دیگری به نردهها ببندند و یکی از کارکنان مرد، بالش را روی صورت بیمار بستری قرار داده بود و فشار میداد، درحالیکه همزمان دو زن دست فرد معلول را به تخت میبستند. این ویدیو همچنین ضرب و شتم دستکم دو معلول دیگر توسط کارکنان مرد را نشان میداد و در بخش دیگری، پرستار زن این مرکز، گلوی معلولی را فشار میداد.
یکی از کسانی که تا همین دو سال قبل، مددکار یکی از مراکز نگهداری و توانبخشی معلولان بوده با این شرط که نامش در گزارش ذکر نشود، در گفتوگو با «رسالت» مطرح میکند: «حتما ماجرای شکنجههای مسئولان یک آسایشگاه در استان البرز را به یاد دارید، سال ۹۴ مشخص شد در این مرکز با طناب و زنجیر معلولان را کتک میزنند، پس از احراز این موضوع خانوادههای ۲۰ معلول به دلیل شکنجه و اذیت و آزار معلولانشان از مدیر این مرکز بهطور رسمی شکایت کردند. تن و بدن این بچهها همیشه کبود و زخمی بود. ترس و وحشت هم در چهرههایشان موج میزد.
هیچکس باور نمیکرد که این کبودیها و زخمها آثار شکنجههای وحشتناک مسئولان این مرکز باشد. خانوادههای این معلولان هر بار با مشاهده آثار کبودی و زخم روی بدن فرزندانشان تصور میکردند که تنها یک حادثه باشد. کمکم خانوادهها نگران شدند و پیگیریها آغاز شد و خانوادهها تلاش کردند تا سرنخ این موضوع را دریابند اما پایان این پیگیریها سناریوی وحشتناکی را پیش روی خانوادهها و بعدازآن هم پلیس استان البرز قرار داد. معلولان این موسسه شکنجه میشدند و حتی قدرت شکایت هم نداشتند، تا اینکه درنهایت مادرخوانده یکی از معلولان که کمکهای نقدی زیادی هم به این مرکز کرده بود، از طریق فرزند معلولش که قدرت تکلم داشت، متوجه شد که او را کتک زدهاند. او شکایت کرد و بهعنوان نخستین شاکی، پرونده این مرکز را در دادسرا باز کرد. کمکم شکایتها بیشتر شد و همه خانوادهها از دیدن جای زخم و کبودی روی بدن معلولان شاکی بودند.»
این مددکار به قول خودش، بارها از نزدیک شاهد این اتفاقات بوده، از زنجیر کردن روی تخت تا شکستن دستوپا: «چند سال قبل در مرکزی مشغول به کار بودم که دست بچهها را به تخت میبستند و گاه پرستار فراموش میکرد زنجیر را باز کند و بچهها تا ظهر روی تخت بستهشده بودند و جای زنجیر روی دستانشان رد انداخته بود. معلولان در این مراکز ازنظر تغذیه هم تأمین نیستند و قوت غالب آنها نان خشک آبزده و تخممرغ آب پز است و چیزی از گوشتها و مرغهای اهدایی نصیب بچهها نمیشود و به دلیل تغذیه نادرست سیستم ایمنیشان تحریک میشود.»
آزار افراد دارای معلولیت موضوع فراگیری نیست اما وقوع این مسئله در میان گروههای اوتیسم و کمتوان ذهنی بیش از سایر انواع معلولیت است و علت آن توانایی پایین این گروهها در دفاع از خود، عدم توانایی آنان در اطلاعرسانی به سایرین، درک پایین این افراد از شرایط خود و همچنین اعتماد کودکانه آنها به اطرافیان است. رؤیا بابایی، از فعالان حقوق معلولان بارها «با این صحنه مواجه شده که از مرکز تماس میگیرند و به خانواده میگویند، بیایید بچه را ببرید.
او به سِرُم نیاز دارد، ما دیگر نمیتوانیم کنترلش کنیم. خانواده با هول و هراس به مرکز میروند و بچه را تقریباً در حالت بیهوش ترخیص کرده و به نزدیکترین مرکز درمانی میرسانند. پس از پیگیریهای لازم، پزشکی قانونی در معایناتش وقوع ضرب و شتم را تائید میکند، اما معمولا مرکز نگهداری زیر بار نرفته و تأکید میکند که بچه زمینخورده است. یکبار پاشنه پاهای معلول را پانسمان کرده بودند و هنگامیکه خانواده علت را پرسید، گفتند بچه زمینخورده. خانواده گفت، این چطور زمین خوردنی است که پاشنه بچه آسیبدیده؟ آدمها معمولاٌ با صورت زمین میخورند نه با پاشنه. وقتی پانسمانها را باز کردند، دیدند روی پاشنهها تاولهای بزرگی وجود دارد که مسئولان مرکز تاولها را ترکانده و سپس زخم را بستهاند.»
اگرچه پسازآنکه آزار و اذیت جسمی معلولان توسط مددکاران و مربیان در فضای مجازی و رسانهها دستبهدست میشود، سازمان بهزیستی کشور از برخوردهای قانونی با مراکز خاطی خبر میدهد؛ مجازاتهایی که بسته به شکایتهای ثبتشده از دریافت تذکر تا تعطیلی کامل مرکز و باطل شدن مجوز را شامل میشود، اما آنطور که رؤیا بابایی روایت میکند: «این سازمان به این دلیل که مرجع صادرکننده مجوز مراکز نگهداری از معلولان و همچنین تنها متولی معلولان در ایران است همواره باانگیزه پاک کردن صورتمسئله و تطهیر دامن خود از برچسب ناتوانی در مدیریت این مراکز و صیانت از معلولان تحت پوشش خود، تا جای ممکن وقوع چنین اتفاقاتی را تکذیب میکند.»
از سوی دیگر مجوز بسیاری از مراکزِ تحت مدیریت بهزیستی در دست مدیران و کارکنان این سازمان و یا نزدیکانشان است و در بسیاری از موارد بهجای بررسی صلاحیت متقاضیان دریافت مجوز مراکز، میزان نفوذ و ارتباطات آنها کفایت میکند، به همین علت «بهجای اینکه فرد تحصیلکرده و متخصصی درزمینهٔ مددکاری و توانبخشی معلولان به کار گرفته شود، افراد بیکاری که هیچ آشناییای با روشهای تخصصی ندارند را در این مراکز به خدمت میگیرند. دلیل هم این است که به افراد غیرمتخصص میتوانند حقوق ناچیزی پرداخت کنند. این افراد نحوه نگهداری و مراقبت از معلولان را آموزش ندیدهاند و به آنها قرصهای آرامبخش میدهند و یا آنها را به تخت میبندند و یا آنها را کتک میزنند.»
کامران عاروان، مدیرعامل جامعه معلولان ایران این موارد را در گفتوگو با «رسانهها» مطرح و تأکید میکند که پایش سلامت روانی افراد شاغل در مراکز نگهداری از معلولان، بهعنوان یکی از مهمترین موضوعات برای جلوگیری از اتفاقات تلخ در آسایشگاهها مغفول مانده است. او میگوید: «ضربهای که به روح و روان افراد معلول آسیبدیده وارد میشود، بهراحتی قابل جبران نیست و از ذهن او پاک نمیشود.»
عاروان در تشریح شیوه صحیح نگهداری از معلولان، به فاصله استانداردهای بومی ما با دیگر نقاط جهان اشاره و معتقد است: «از معلول نباید نگهداری کرد، بلکه باید از او حمایت کرد و شرایطی را فراهم آورد که فرد با هر درجه از معلولیت، مثل دیگر افراد در جامعه زندگی کند. برخی کشورها با پرداخت هزینههایی به خانوادهها این شرایط را فراهم میکنند و برخی دیگر، شبهخانوادههایی را برای زندگی معلولان ایجاد میکنند. اما این نگاه که افراد دارای معلولیت در آسایشگاهها نگهداری شوند، منسوخشده است. بسیاری از این افراد باوجود محدودیتهای حرکتی و یادگیری، تواناییهای زیادی دارند، اما با نگهداری از این افراد در محیط دور از اجتماع، تواناییهای او را میگیرند.»
ازاینرو، علیهمت محمودنژاد، سخنگوی شبکه ملی تشکلهای معلولان جسمی و حرکتی پیشنهاد کرده که مراکز نگهداری بهگونهای اداره شوند که فقط معلولان مجهولالهویه و خانوادههای دارای عسر و حرج نگهداری شوند و سایر معلولان توانمند به عرصه اجتماع و خروج از مراکز سوق داده شوند و برای عملی شدن این موضوع باید حق پرستاری معلولان در منزل با معلولان در مراکز برابر شده و به موازات این اقدام مراکز نگهداری معلولان بهصورت هیئتامنایی و با مشارکت خانوادههای دارای معلولیت اداره شوند.
این موضوعی است که سهیل معینی، رئیس انجمن باور و نماینده جامعه معلولان هم در گفتوگو با «رسالت» بر آن تأکید میکند، اما معتقد است: «سیاستهای حمایتی ما ضعیف است و از خانوادهها برای نگهداری از افراد دارای معلولیت حمایتهای لازم به عمل نمیآید، درنتیجه بسیاری از خانوادهها دچار مشکل شده و برخلاف میل باطنی، فرد دارای معلولیت را به این مراکز میسپارند، چراکه از پس هزینه و ارائه خدمات برنمیآیند و اگر قرار بر این است که ارائه خدمات در مراکز نگهداری و توانبخشی، به معلولان فاقد خانواده و یا افراد دارای معلولیت شدید محدود شود، باید بتوان منابع لازم را تأمین و خدمات در منزل را توسعه داد تا خانوادهها بتوانند با تکیهبر حمایتهای مالی و تخصصی، فرد معلول را درون خانه نگهداری کنند، اما بهراستی این موضوع امکان تحقق دارد؟
در حال حاضر حق پرستاری معلولان شدید و خیلی شدید چه میزان است و برای وسایل توانبخشی و مصرفی آنها چقدر پرداخت میکنیم؟ بیتردید ارائه خدمات ما به خانوادههای دارای فرد معلول بسیار ضعیف است و به همین دلیل علیرغم میل باطنی، فرد را به مراکز نگهداری سپرده و در برابر اذیت و آزار این مراکز سکوت میکنند. بنابراین پیشنهادهایی که ارائه میشود، وقتی امکان تحقق دارد که سیاستگذاریهای ما در جهت توسعه و تقویت حمایتهای اجتماعی اصلاح شود. همه ما بر سر این مسئله توافق داریم که افراد معلول به اختیار خود محل و نوع زندگیشان را انتخاب کنند، در کشورهای توسعهیافته نیز به همین ترتیب است.
در این مورد هم تردیدی نیست که در مراکز نگهداری، باید اولویت را به معلولان بدون خانواده و مجهولالهویه داد، اما ممکن است یک فرد معلول خانواده داشته باشد، اما به دلایلی تمایل دارد که مستقل زندگی کند، این درحالیکه است که مراکز نگهداری ما حتی استانداردهای یک زندگی حداقلی را هم ندارند و صرفا مکانی عمومی برای مراقبت و پرستاری است. الگوهایی مثل کهریزک در دنیا منسوخشده و در کشورهای توسعهیافته، معلولان در این مراکز، اتاق خصوصی و زندگی مستقل خود را دارند، حتی بعضا میتوانند اثاثیه و لوازم منزل خود را به این اتاقها ببرند. بنابراین در یک مجتمع با ارائه یک سری خدمات نگهداری میشوند و آنها را بهصورت دستهجمعی به سالنهای ورزشی و تورهای گردشگری میبرند.
خانواده و دوستان هم میتوانند در ساعات مشخصی در روز به آنجا سر بزنند، حتی فضایی برای اشتغال آنها بهصورت پارهوقت فراهمشده تا اقدامات مفید اجتماعی انجام دهند. این مجتمعها به فرد معلول خدمات ارائه میکنند، اما زندگی خصوصی و استقلال فردی را از او نمیگیرند. ظاهرش این است که در منزل خود نیستند اما در این مراکز امکان زندگی برای معلولان فراهم است. کشور ما با این استاندارد بسیار فاصله دارد. مراکز نگهداری ما خانههای کوچکی است که امکانات خاصی ندارد و ازنظر تغذیه هم به معلولان رسیدگی نمیشود و گاه این افراد مورد ضرب و شتم هم قرار میگیرند.»
رئیس انجمن باور و نماینده جامعه معلولان اصلاح این روند را منوط به سرمایهگذاری در حوزه اقتصاد سلامت و رفاه اجتماعی در کشور میداند، حال اینکه بهاندازه کافی در این حوزه سرمایهگذاری نشده است: «بهزیستی، مراکز نگهداری از سالمندان و افراد دارای معلولیت را به بخش خصوصی واگذار و در قالب پرداخت یارانه به اداره این مراکز کمک میکند. اما یارانه پرداختی در مقایسه با رشد هزینهها و تورم بسیار ناچیز است و مراکز برای تأمین منابع از مشارکتهای مردمی و کمکهای خیرین بهرهمندمی شوند.
برخی معتقدند وجوهی که از این طریق جذب میشود بازهم پاسخگوی نیازهای مراکز نیست، به همین دلیل تعداد نیروهای خود را کاهش داده و یا بهجای استخدام نیروهای متخصص، از افراد فاقد تخصص با تحصیلات پایین و غیر مرتبط استفاده میکنند، افرادی که در قبال حقوق کمتر به شکل پارهوقت مشغول به کار میشوند، اما به همان نسبت سطح خدمات پایین میآید و همین مسئله باعث میشود معلولان در این مراکز آزار ببینند و زجر بکشند. سازمان بهزیستی نظارت نمیکند، چراکه یارانه پرداختی کافی نیست و این سازمان تصور میکند اگر از یک حدی فشارها را بیشتر کند، مراکز قادر به ادامه دادن نیستند. به همین علت مدارا میکند و این مدارا به معنای کاهش استانداردهای نظارتی است.
بنابراین باید سرمایهگذاری رفاه اجتماعی را در کشور تقویت کرد، واقعیت این است که بودجه دولت در بخش رفاه و حمایت اجتماعی در مقایسه با هزینهها بهشدت ناچیز است و بههیچعنوان تورم سالانه را پوشش نمیدهد و ما عملا به سمت نزول استانداردهای خدمات اجتماعی پیش میرویم. البته خبرهایی شنیدهایم مبنی براینکه مراکز نگهداری و توانبخشی مشکل مالی ندارند، چراکه از طریق خیریهها و مشارکتهای مردمی وجوه قابلتوجهی دریافت میکنند.
وقتی میزان کمکهای مردمی درجایی به ثبت نمیرسد، مشخص نمیشود چه مبلغی از طریق خیرین جذب و در چه بخشی صرف شده است. خصوصی بودن مراکز به معنای عدم نظارت بر مشارکتهای مردمی و نحوه هزینه کردها نیست، بنابراین میزان مشارکتها باید قابل رهگیری باشد. برخی ادعا کردهاند که میان وجوه دریافتی این مراکز با خدماتی که ارائه میدهند هیچ تناسبی وجود ندارد، حتی ادعاشده برخی از این مراکز، محلی برای پولشویی است، احتمال دارد که این ادعا درست هم باشد، اما باید وجوه دریافتی در هر مرکز شفافسازی و در سامانهای به ثبت برسد تا مشخص شود هر یک رالا در کجا و چگونه هزینه شده است.»
دیدگاه تان را بنویسید