عجب خاطراتی! گلایه دختر ناصرالدین شاه از وضع زنان؛ ببینید چه زیبا و دلنواز مینویسه!
تاجالسلطنه دختر عزیز کرده ناصرالدین شاه، از معدود زنان باسواد دربار قاجار بود. او از وضعیت زنان ایران و اوضاع سلطنت، آشکارا انتقاد میکرد.
شایانیوز- تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه و تورانالسلطنه، یکی از شاخصترین زنان تاریخ قاجار است که زندگی او فراتر از چارچوب معمول زنان درباری بود. او در فضایی پرزرق و برق و آکنده از امکانات اما پر از محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی رشد کرد؛ جایی که زن بیش از آنکه فردی مستقل باشد، بخشی از مناسبات قدرت بود و تعداد همسران کثیر، نمایش شکوه سلطنت محسوب میشد. از همان کودکی، تجربههایی چون مواجهه با ازدواج تحمیلی و مشاهده تبعیض میان زنان حرمسرا، ذهن او را نسبت به نابرابری جنسیتی حساس و معترض کرد و از او یک منتقد تمام عیار سلطنت ساخت.
![]()
تاجالسلطنه در نوشتهها و خاطرات خود، تصویری روشن از ذهنی جستجوگر، معترض و نوگرا ارائه میدهد. او تحت تأثیر فضای فکری مشروطهخواهی و آشنایی با اندیشههای نوین، به صراحت از وضعیت زنان در جامعه قاجاری انتقاد میکند و خواهان اصلاحات اجتماعی، آموزش زنان و تغییر جایگاه آنها میشود. نگاه او به زندگی، نگاه زنی است که نه تنها از مرزهای اندرون عبور کرده بلکه توانسته نقش یک روشنفکر زن را در تاریخ ایران ایفا کند؛ شخصیتی که از میان سنت و آیین به سمت جریان مدرنیته و نوگرایی حرکت کرد و الحق که جرأت نقد و بیان اندیشههای خود را نیز داشت!
او از یک سو زنی رمانتیک، حساس و اهل هنر بود که با شور زندگی میکرد و در خاطراتش ردّی از عواطف و عشقهای شخصی دیده میشود. از سوی دیگر، ذهنش معطوف به آزادی، برابری و اصلاحات اجتماعی بود؛ دغدغههایی که بعدها الهامبخش جریانهای فکری درباره جایگاه زنان در ایران شد. تاجالسلطنه با بیان اندیشههایش نشان داد که حتی از تاریکترین زوایا و بستهترین محیط هم میتوان صدای تغییر را به گوش دیگران رساند.
![]()
بخشی از خاطرات او را که با قلم شیرین خود نگاشته با هم میخوانیم:
«. . . اگر زنها در این مملکت، مانند سایر ممالک، آزاد بودند و حقوق خود را مقابل داشته و میتوانستند در امور مملکتی و سیاسی داخل بشوند و ترقی کنند، یقیناً من راه ترقی خود را در وزیر شدن و پایمال کردن حقوق مردم و خوردن مال مسلمانان و فروختن وطن عزیز خود نمیدانستم؛ و یک راه صحیحی با یک نقشۀ محکمی برای ترقی خود انتخاب میکردم. هیچوقت با مال مردم، خانه و پارک، اثاثیه، کالسکه و اتومبیل نمیخریدم؛ بلکه با زحمت و خدمت به دست میآوردم.
[ . . . ]
افسوس که زنهای ایرانی از نوع انسان مجزا شده و جزوِ بهائم و وحوش هستند. صبح تا شام، در یک محبس، ناامیدانه زندگانی میکنند و دچار فشارهای سخت و بدبختیهای ناگواری، عمر میگذرانند. در حالتی که از دور تماشا میکنند و میشنوند و در روزنامهها میخوانند که زنهای حقوقطلب در اروپا چه قِسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدّیتی میطلبند؛ حق انتخاب میخواهند؛ حق رأی در مجلس میخواهند؛ دخالت در امور سیاسی و مملکتی میخواهند؛ و به همین قِسم موفق شده، در آمریکا، بهکلّی حق آنها اثبات شده و مجدّانه مشغول کار هستند. در لندن و پاریس، به همین قِسم.
[ . . . ]
و باز میگفتم:
«اینها هم زن هستند. اینها هم انسان هستند. اینها هم قابل همه نوع احترام و ستایش هستند. ببینید که زندگانی اینها چه قِسم میگذرد!»
و باز میگفتم:
«زندگانی زنهای ایران از دو چیز ترکیب شده: یکی سیاه و دیگری سفید. در موقع بیرون آمدن و گردش کردن، هیاکل موحش سیاه عزا. و در موقع مرگ، کفنهای سفید. و من که یکی از همین زنهای بدبخت هستم، آن کفن سفید را ترجیح به آن هیکل موحش عزا داده، و همیشه پوشش آن ملبوس را انکار دارم؛ زیرا در مقابل این زندگانی تاریک، روزِ سفیدِ ماست. و همیشه در گوشۀ بیتالاحزانِ خود، خود را به همان روز تسلّی داده، مانند معشوقۀ عزیزی، با سعادتِ خیلی گرانبهائی او را تمنّا و آرزو مینمایم.»
[ . . . ]
در ایران، همیشه عدۀ مرد به واسطۀ تلفات، کمتر از زن است. در مملکتی که دو ثلث او در خانه بیکار بمانند، البته یک ثلث دیگرش تا میتوانند باید اسباب آسایش و خورد و خوراک و پوشاک دو ثلثِ دیگر را فراهم کنند. ناچار، به امورات مملکتی و ترقی وطن نمیتوانند پرداخت. حال اگر این دو ثلث معناً با یکدیگر مشغول کار بودند، البته مملکت دو برابر بهتر ترقی کرده، صاحب ثروت میشد.
[ . . . ]
اما معلم عزیز من! به شما قول میدهم در چنان روزی که نوع خود را آزاد و وطن عزیزم را رو به ترقّی دیدم، خود را در آن میدان آزادی قربانی کنم و خون خود را در زیر اَقدامِ همجنسان حقوقطلب آزادیخواه خود نثار نمایم. . .»
دیدگاه تان را بنویسید