نطفه جنایت 1379؛ قاتل جنون زده با ذهن تار عنکبوتی مرگ را هدیه زنان مشهد میکرد
سعید حنایی، با انگیزهای تاریک و توجیه مذهبی، مرتکب قتلهای سریالی شد. روایت مستند و تحلیلی از یکی از تکاندهندهترین جنایتهای تاریخ ایران.
شایانیوز- در مردادماه داغ سال ۱۳۷۹، وقتی زنی ۳۰ ساله به همراه دختر هفتسالهاش ناپدید شد، کسی فکر نمیکرد این پروندهی به ظاهر ساده، آغاز کابوسی یکساله برای مشهد باشد؛ کابوسی از جنس مرگ، با نخهایی در هم تنیده که رد آنها به ذهن مسمومی ختم میشد به نام: سعید حنایی
اینبار قصه ای در حال رشد بود... قصه ای از جنس خفگی و جنون مذهبی.
![]()
سایه ای در کوچه ها می خزید و جنازههایی که از خاک بیرون میآمدند
در ماههای بعد، یک اتفاق تلخ به روال عادی پلیس مشهد تبدیل شد: پیدا شدن جنازهی زنانی در حاشیههای متروکهی شهر. آنها با روسری خفه شده بودند. بعضی از خانوادههایشان حتی پول کفنودفن نداشتند. برای پلیس، شباهتها زیاد بود. برای مردم، ترس در کمین بود. و برای قاتل، مأموریتی که خونسرد و بی وقفه در حال انجام بود.
جسدها در چادر یا پارچه پیچیده و بهدقت رها میشدند، گویی کسی آنها را از صحنه زندگی پاک میکرد؛ بیاحساس، منظم، و با نشانهای مشترک: تجاوز و خفگی با روسری.
مردی معمولی، با ذهنی تار عنکبوتی
مرداد ۱۳۸۰، سرانجام پلیس مشهد موفق شد قاتل را شناسایی و دستگیر کند: سعید حنایی؛ مردی معمولی، کارگر، پدر یک کودک، ساکن یکی از محلههای متوسط مشهد. اما چیزی که پلیس را شوکه کرد، نه فقط تعداد قتلها، بلکه انگیزه او بود.
حنایی در اولین اعترافاتش گفت که پشیمان نیست و اگر دستگیر نمیشد، میخواست تا ۱۵۰ زن خیابانی را به قتل برساند. او مدعی بود که قربانیان «ناپاک» بودند و شهر مقدس را آلوده کرده بودند.
![]()
جنونی که از یک خاطره آغاز شد
در لایههای اولیه اعترافات حنایی، داستانی شخصی پنهان بود. سالها پیش، مردی مزاحم همسرش شده بود. این اتفاق کوچک، انگار بذر یک وسواس خطرناک را در ذهن او کاشت. ابتدا میخواست با مردانی که به زنان مزاحمت میکنند مقابله کند، اما وقتی با ضربوشتم آنها روبهرو شد، مسیرش را تغییر داد. قربانیان بعدیاش زنانی شدند که نهتنها در جامعه حاشیهنشین بودند، بلکه صدایی برای دفاع از خود نداشتند.
دادگاهی در سایه خون با بوی ایدئولوژی
۳۱ مرداد ۱۳۸۰، دادگاه سعید حنایی برگزار شد. آنچه گفت، بیشتر به یک بیانیهی شخصی شبیه بود تا دفاع. او خود را پاککننده شهر میدانست. کسی که مأمور شده بود «زنهای گناهکار» را از سطح خیابانهای مشهد جمع کند. هیچ نشانهای از پشیمانی در او نبود. برعکس، با اعتماد به نفس سخن میگفت، گویی خودش را قاضی و مجری حکم میدانست.
![]()
پایان شکارگر * آغاز سوال ها؟
در ۲۸ فروردین ۱۳۸۱، حکم اجرا شد. سعید حنایی اعدام شد. اما با مرگ او، تاریکی پرونده از بین نرفت. این سوال همچنان باقی ماند: آیا قاتل، فقط یک روانپریش تنها بود؟ یا نمایندهای پنهان از یک بیماری بزرگتر در جامعهای که میان فقر، قضاوت و سکوت گرفتار شده بود؟
پرونده سعید حنایی، نهفقط یک ماجرای جنایی، بلکه آینهای تمامقد از یک جامعه بحرانزده است. جایی که مرز میان دینداری و جنون، انتقام و اجرای عدالت، و قربانی و گناهکار، در مهی غلیظ گم میشود.
دیدگاه تان را بنویسید