ایران پیروز نبرد تحمیلی با رژیم صهیونیستی
داور دست کدام یک را به عنوان برنده نهایی بالا میبرد؟ ایران یا اسرائیل؟

با اعلام آتش بس بین ایران و اسرائیل از سوی دونالد ترامپ، ضرورت دارد بدانیم پیروز واقعی این نبرد کیست؟ ایران برنده نهایی جنگ
شایانیوز- پس از انتشار پیام دونالد ترامپ و پیشنهاد آتش بس تحمیلی به ایران و اسرائیل، اکنون رسانههای تحلیلی-خبری تمرکزشان بر روی یک موضوع است: پیروز میدان کیست؟
برای پاسخ به این پرسش، بهتر است در ابتدا از خود بپرسیم آیا «جنگ» به هر شکل و سیاق، پیروز هم دارد؟ یا در عرصه تنش و ناآرامی و دزدیدن خواب کودکان، هیچ پیروزی در کار نیست؟
در ابتدا باید گفت در جایی که صلح از بین برود، پیروزی وجود ندارد. اما اگر به عمق جنگ بیندیشیم، شاید بتوان بهترین معنا و معادل برای پیروزی در جنگ را چنین چیزی دانست: جلوگیری از به هدف رسیدن دشمن.
پیروزی در قالب تخریب و ویرانی
چنانچه نگاهی اجمالی به آنچه در این 12 روز اخیر میان ایران و اسرائیل رخ داد بیندازیم، خسارات و لطماتی را میبینیم که بسیاری از آنها جبران ناپذیراند مانند شهادت سرداران و فرماندهان مهم و کلیدی، دانشمندان تاریخساز و کودکان بیگناهی که دیگر هرگز به آغوش مادرانشان باز نخواهند گشت. علاوه بر اینها، تخریب بخش قابل توجهی از زیرساختها و تأسیسات صنعتی و نظامی و البته بار روانی سنگین بر مردم، همگی به نوعی نشان از موفقیت دشمن در آسیب رساندن دارند. اما آنچه که دانستنش حیاتی است این است که آیا تمام اینها را میتوان شکست نامید و مانند بسیاری از جناحهای داخلی و خارجی استدلال کرد که حتی در صورت خاتمه یافتن جنگ، بخشی از قافیه را به دشمن باختهایم و نمیتوانیم خود را پیروز میدان بدانیم؟ پاسخ، نیازمند یک تحلیل هوشمندانه است.
تعریف غلبه نظامی
اگر «پیروزی» را فقط در قالب آمار تخریب ببینیم، نتیجه شاید قدری مبهم باشد؛ اما اگر به اهداف استراتژیک نگاه کنیم، چنینی چشماندازی میبینیم:
اسرائیل نتونست ایران رو مهار کند یا بازدارندگی ایجاد نماید.
ایران تونست نشان دهد که نه تنها سکوت نمیکند، بلکه هزینه تحمیل میکند.
بنابراین، از منظر راهبردی و روانی، ایران برنده این تقابل بود؛ گرچه آسیبهای فراوانی هم دید.
شناخت متر و معیارها
برای روشنتر شدن موضوع باید گفت: مبنای شکست یا پیروزی در یک نبرد سیاسی و یا نظامی، تابعی از «میزان تحقّق اهداف» است، نه میزان خسارات و ویرانیهای حاصل شده برای هر یک از طرفین.
پیروزی در جنگ مفهومی چند بعدی است که فراتر از صرفاً غلبه نظامی در میدان نبرد است. این مفهوم شامل دستیابی به اهداف استراتژیک و سیاسی جنگ، برتری در زمینه های نظامی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی، و همچنین اثرات بلندمدت بر منطقه و روابط بینالملل است. به عبارت دیگر، پیروزی در جنگ به معنای برآورده شدن اهداف از پیش تعیین شده و ایجاد «برتری پایدار» در مقابل دشمن است.
دیدگاه نظامی:
تسلط بر میدان جنگ، شکست نیروهای دشمن، و تصرف یا کنترل مناطق استراتژیک. اما این غلبه باید به گونهای باشد که دشمن نتواند به راحتی قوای خود را بازیابی کند.
دیدگاه سیاسی:
تحقق اهداف سیاسی تعیین شده توسط دولتها، مانند تغییر رژیم، کسب امتیازات ارضی یا تقویت نفوذ منطقهای.
دیدگاه استراتژیک:
برتری در بلندمدت و اختلال در نقشههای دشمن که منجر به تضعیف تواناییهای نظامی و سیاسی آنها میشود.
با نگاه به هر یک از این موارد میتوان دریافت که اسرائیل در هیچ یک از آنها موفق نبوده و دستاورد چندانی به دست نیاورده است. در عرصه نظامی از رهگیری کامل و ممانعت از برخورد موشکهای ایران به هدف، ناتوان بود و ناکارآمدی گنبد آهنین بر همگان آشکار شد.
در عرصه سیاسی نیز نتوانست به تغییر رژیم ایران که هدف غایی خود و هم پیمانانش است دست پیدا کند. بنابراین آنچه که در اتاق جنگ این رژیم طراحی شده بود در عمل، پیاده سازی نشد.
پیروزی در جنگ مفهومی چند بعدی است که فراتر از صرفاً غلبه نظامی در میدان نبرد است. این مفهوم شامل دستیابی به اهداف استراتژیک و سیاسی جنگ، برتری در زمینه های نظامی، اقتصادی است
تغییر موازنه قوا:
پیروزی در جنگ میتواند منجر به تغییر موازنه قوا در منطقه و جهان شود، و برتری سیاسی و اقتصادی را برای کشور پیروز به ارمغان آورد. آیا حملات اسرائیل توانست موازنه قدرت را در منطقه به نفع او تغییر دهد؟ روشن است که جز تخریب زیرساختها که آنها هم جزء اموال ملت به شمار میروند و صدمه به آنها از جیب مردم جبران خواهد شد، لطمه قابل توجهی به حکومت نزدند.
تغییرات اجتماعی:
پیروزی در جنگ میتواند تأثیرات عمیقی بر جامعه داشته باشد، از جمله تغییر در نگرشها، ارزشها، و ساختارهای اجتماعی. تهاجم اسرائیل نتوانست باور و ارزشهای مردم را تغییر دهد.
در نهایت، مفهوم پیروزی در جنگ یک مفهوم پیچیده و چندوجهی است که نیازمند در نظر گرفتن ابعاد مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی است.
نکته شایان توجه در وقایع اخیر منطقه، نفوذ زیرکانه امریکا به درگیریهای میان ایران و اسرائیل است. دونالد ترامپ در ابتدا دخالت کشورش را منکر شد. در لحظات حیاتی به ناگاه وارد میدان شد و بخش قابل توجه تأسیسات هستهای ما را هدف قرار داد، در رسانهها عملیاتش را موفقیت آمیز معرفی کرد و سپس ظرف سه روز آینده با وجود حمله ایران به پایگاه این کشور در قطر، معادله را به نفع خود بازنویسی کرد و با تحمیل آتش بس به ایران و اسرائیل، طرفین را در عمل انجام شده قرار داد. اکنون در صورت مخالفت جمهوری اسلامی با شروط پیشنهادی، ایران را جنگ طلب و تهدید کننده صلح جهانی معرفی کرده و با ترکیبی از عملیات تخریب چهره جهانی و حملات نظامی آینده، سرنوشتی مشابه عراق را یرای ایران رقم خواهد زد. و فراتر از تمام اینها چنانچه ترامپ بتواند میان ایران و اسرائیل صلحی پایدار برقرار کند، خودش را یک گام به جایزه صلح نوبل نزدیک کرده و جواب دلخواه خود را از این معادله بازنویسی شده گرفته است. تمام اینها قوای تحلیل را به سمتی پیش میبرد که ترامپ و ایالات متحده را پیروز نبرد اخیر میان ایران و اسرائیل بدانیم.
با توجه به این نکات اگر نگاهی جامع و کلنگر به جنگ اخیر داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که هیچ یک از طرفین درگیر چیزی کسب نکردند. اما حق مطلب آن است که ایران توانست در موازنه قدرت، توان بازدارندگیاش را به جهانیان ثابت کند؛ و مثل همیشه شعار همیشگیاش را در افکار عمومی تثبیت نماید: دفاع، آری؛ جنگ طلبی و تجاوز، خیر. و این در قاموس ملی ما به معنای پیروزی تام و تمام است.
دیدگاه تان را بنویسید