تابلوی نقاشی که حقوق کارگران را طلب میکند و ظلمی که به آنان میشود را فریاد میزند!
نقاشیهای دیواری «دیترویت» اثر دیگو ریورا نقاش مکزیکی، یکی از شاهکارهای هنر مدرن هستند. این مجموعه بر روی دیوارهای یک کارخانه کشیده شده است.
شایانیوز- دیهگو ریورا، نقاش بزرگ مکزیکی و یکی از چهرههای تأثیرگذار قرن بیستم، در تاریخ هنر نه تنها به عنوان یک هنرمند بلکه به عنوان یک اندیشمند اجتماعی شناخته میشود؛ کسی که معتقد بود هنر نمیتواند در چارچوب محدود موزههای نخبهپسند یا کلکسیونهای خصوصی محصور شود و تنها برای لذت طبقهای خاص باشد. ریورا باور داشت که نقاشی باید به میان مردم برود، بر دیوارهای شهرها، کارخانهها و ساختمانهای عمومی نقش ببندد تا همه، حتی کارگران و رهگذران ساده، بتوانند با آن مواجه شوند، در برابرش بایستند و خودشان را در آن بازتاب یافته ببینند. این دیدگاه، که ریشه در نگاه سوسیالیستی و عدالتخواهانه او داشت، به خلق آثاری انجامید که امروز نه فقط از نظر هنری بلکه از منظر اجتماعی و تاریخی هم در شمار گنجینههای بزرگ بشر جای میگیرند. یکی از مهمترین این آثار، مجموعه نقاشیهای دیواری «صنعت دیترویت» است که در سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۳ بر دیوارهای موزه هنر دیترویت نقش بست و امروز همچون سندی از دوران پرآشوب اقتصادی، صنعتی و اجتماعی آن زمان، همچنان الهامبخش و محل بحث است.
![]()
قصهگویی هنر
برای درک اهمیت این اثر باید ابتدا به فضای تاریخی و سیاسی دهه ۱۹۳۰ برگردیم. در آن سالها ایالات متحده امریکا و بسیاری از کشورهای جهان با پیامدهای «رکود بزرگ» دست و پنجه نرم میکردند؛ بحرانی اقتصادی که میلیونها نفر را بیکار کرد، کارخانهها را به تعطیلی کشاند و امید به آینده را در ذهن بسیاری از مردم خاموش کرد. در چنین فضایی، شهر دیترویت جایگاه ویژهای داشت. این شهر، قلب تپنده صنعت خودروسازی جهان بود و کارخانههای بزرگی مانند فورد و جنرال موتورز در آن فعالیت میکردند. خط تولید معروف هنری فورد که در اوایل قرن بیستم در دیترویت آغاز به کار کرد، نه تنها اقتصاد این شهر را متحول کرد بلکه شیوه تولید در سراسر جهان را دگرگون ساخت و مفهوم جدیدی از کار صنعتی را شکل داد. دیترویت به نماد قدرت صنعتی امریکا بدل شد، اما در همان حال به عنوان صحنه تضادهای طبقاتی، استثمار نیروی کار و بیرحمی سرمایهداری نیز شناخته میشد.
در چنین شرایطی، «ادسل فورد»، پسر هنری فورد و رئیس شرکت فورد، تصمیم گرفت هنرمندی را به دیترویت بیاورد تا این صنعت عظیم و نقش آن در جهان مدرن را بر دیوارهای موزه هنر دیترویت به تصویر بکشد. انتخاب او دیهگو ریورا بود؛ هنرمندی که علاوه بر مهارت در نقاشیهای دیواری، به دلیل دیدگاه اجتماعی و تواناییاش در تبدیل صحنههای روزمره به روایتهای بزرگ تاریخی نیز شهرت داشت. ریورا به دیترویت آمد و طی یک سال، سالن مرکزی موزه را به فضایی تبدیل کرد که امروزه با نام «صنعت دیترویت» شناخته میشود؛ مجموعهای از ۲۷ نقاشی دیواری که چهار دیوار اصلی این سالن را پوشانده و با جزئیاتی شگفتانگیز، داستان رابطه پیچیده میان انسان، ماشین و قدرت را بازگو میکند.
![]()
روح نقاشیها
در این نقاشیها، صحنههای خط تولید خودرو با دقتی خیره کننده به تصویر کشیده شدهاند: کارگرانی که در کنار دستگاههای عظیم ایستادهاند و موتورهای سنگین را مونتاژ میکنند، ریختهگریهای فلز، ذوب فولاد و انتقال قطعات. ریورا فقط ظاهر ماشینها را نقاشی نکرد، بلکه روح آنها را به تصویر کشید: انسانها در برابرشان خم میشوند، گاهی در خدمتشان کار میکنند و گاهی زیر فشار بیرحمانهشان خرد میشوند. در همین حال، چهره کارگران، با آن خستگی، تمرکز و گاهی رنجی که بر آن نقش بسته، مرکز توجه است. او نشان میدهد که بدون دستهای کارگر، هیچ ماشینی جان نمیگیرد، و همین انسانهای عادی، قلب تپنده این صنعت به ظاهر بیجاناند.
ریورا برای تأکید بیشتر بر این پیام، از نمادها و اسطورههای فرهنگ بومی مکزیک نیز الهام گرفت. او در برخی صحنهها ماشینها را شبیه موجودات مقدس آزتکی (یکی از اقوام باستانی مکزیک) به تصویر کشید، تا بگوید همانگونه که در گذشته انسانها خدایان سنگی و خورشید و باران را میپرستیدند، در دنیای مدرن نیز همچنان نوعی بتپرستی رواج دارد. به نوعی در برابر صنعت و فناوری زانو زدهاند. در بخشی دیگر، صحنهای از واکسیناسیون کارگران به تصویر کشیده شده است که نماد پیشرفت علمی و پزشکی بشر است؛ گویی ریورا میخواست نشان دهد که همانطور که صنعت و ماشین میتوانند زندگی انسان را دگرگون کنند، علم نیز قدرتی مشابه دارد و باید جایگزین خرافه و جهل شود.
![]()
اعتراضات و انتقادات
اما آنچه این اثر را به شدت جنجالی کرد، همین صراحت و ترکیب جسورانهاش بود. بسیاری از ناظران امریکایی در آن زمان، نقاشیهای ریورا را تبلیغی برای کمونیسم دانستند. روزنامه Detroit News به صراحت نوشت: «این نقاشیها بیگانه و ضد امریکاییاند.»
رهبران مذهبی نیز معترض شدند که چرا در جایی که باید تصاویر مذهبی نقش ببندد، صحنههای صنعتی و پزشکی جای گرفتهاند. حتی در داخل موزه هم اختلاف نظر بالا گرفت. اما در عوض تمام مخالفتها، کارگران و مردم عادی، که خود را در نقاشیها میدیدند، با اشتیاق از اثر استقبال کردند. این تضاد بازتابی از همان نبرد اجتماعی زمانه بود؛ نبردی میان کارگر و سرمایهدار، میان کار و سرمایه، میان مذهب سنتی و علم مدرن، میان مردم عادی و ثروتمندان.
اهمیت «صنعت دیترویت» در این است که پرسشی جهانی و همیشگی را مطرح میکند: آیا پیشرفت صنعتی و فناوری به رهایی انسان میانجامد یا او را به بردهای در خط تولید بیپایان تبدیل میکند؟ آیا ماشینها ابزار آزادیاند یا ابزار سلطه سرمایهداران بر مردم؟
از این منظر، «صنعت دیترویت» نه فقط یک شاهکار هنری بلکه نوعی بیانیه اجتماعی است؛ بیانیهای که با زبان تصویر، آن هم بر دیوارهای عمومی، به همه مردم پیام میدهد و آنها را دعوت میکند تا درباره جایگاه خود در جهان مدرن بیندیشند. ریورا ثابت کرد که هنر میتواند فراتر از زیبایی صرف، ابزاری برای پرسشگری، نقد و حتی تغییر اجتماعی باشد. آن هم نه بر دیوار موزهها و گالریهای هنری مخصوص طبقهای خاص بلکه بر دیوارهای کارخانهها و در برابر چشمان طبقات ساده و زحمتکش.
دیدگاه تان را بنویسید