رازهای قجری؛ توصیف پزشک اتریشی ناصرالدینشاه: زن ایرانی در 35 سالگی رسماً عجوزه است!

دکتر پولاک، پزشک شخصی ناصرالدین شاه بود و در سفرنامهاش مطالب جالب توجهی در خصوص زنان ایرانی مطرح میکند.
شایانیوز- یاکوب ادوارد پولاک در ۱۲ نوامبر ۱۸۱۸ در مورینا، بوهم واقع در چک امروزی در یک خانوادهٔ بسیار فقیر یهودی به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشتههای پزشکی و مردمنگاری در دانشگاههای وین و پراگ به پایان رساند و در رشتهٔ پزشکی زنان تخصص گرفت. در سال ۱۸۵۱ در زمان قاجار قبل از تأسیس دارالفنون، پولاک به دعوت امیرکبیر همراه با شش استاد دیگرِ اتریشی به ایران سفر کرد. طب نوین را به خوبی به ایرانیان معرفی کرد و پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود. در طول اقامتش در ایران به مشاهدات مردمشناسی بسیاری مشغول بود و سفرنامهای در همین خصوص نیز دارد که در آن جامعه ایران و فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان را به صورت بیطرف و غیر مغرضانه همراه با رعایت عدالت و انصاف و پرهیز از قضاوت فردی و اجتماعی، به اروپاییها معرفی میکند. یکی از جذابترین بخشهای سفرنامه وی، بخشی است که به توصیف زنان ایرانی میپردازد و توصیفهای بسیار جالب و خواندنی در این خصوص ارائه میدهد:
ظاهر و چشم و ابرو
زن ایرانی متوسط القامه است، نه لاغر و نه فر به، چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامی شکل و مست و مخمور. همان چشم خمار غزلسرایان. ابروان آنها کمانی و در بالای بینی بهم پیوسته است. چهره گرد سخت مورد ستایش است، و شعرا آن را ماهرو اصطلاح می کنند. اعضا و جوارح آنها بخصوص شکیل و زیباست، ... رنگ پوستشان گندمگون است (پوست سفید که مورد پسند و رشک است بندرت دیده می شود)؛ موها برنگ تند بلوطی و پرپشت است. سعی می کنند با توسل به وسایل مصنوعی بر زیبایی بدن بیفزایند؛ صورت را با رنگهای سرخ و سفید (سرخاب و سفیداب) بزک می کنند. موها و ابروها را مشکی می کنند و کف دستها، ناخنها و کف پا را به رنگ پرتقالی در می آورند.
روگرفتن از نامحرم، سنت تاریخی
زن فقط حق دارد در برابر شوهر و چند تن از نزدیکترین خویشاوندانش که به او محرمند بدون حجاب ظاهر شود؛ هرگاه در کوچه بر اثر تصادف حجاب زنی از صورتش بیفتد رسم چنین است که مردی که با او روبرو است روی بگرداند تا آن زن دو باره حجاب خود را مرتب کند. حتی زن پیر گدای کوچه و بازار نیز بدون نقاب دیده نمی شود.......فقط صورت زنان چادر نشین باز است اما آنها نیز از اینکه در برابر غریبه ها ظاهر شوند اجتناب دارند.
طبق عقیده عموم طبیب فقط می تواند نبض زن بیمار را بگیرد؛ آخر طبیب باید به هنگام ضرورت به بقیه معاینات خود نیز بپردازد. بالاترین چیزی که ممکن است زن بیمار به طبیبش نشان بدهد، صورت است. وی می پندارد که با این کار به فحشا دست زده است؛ اما دختر واقعی حوا در این مورد نیز چاره ای پیدا کرده است؛ اول می گوید دندانهایش معالجه لازم دارند و حجاب را تا بینی خود بالا میزند؛ بعد لکه ای روی پیشانی خود کشف می کند و قسمت بالای پیچه را پائین می کشد به صورتی که طبیب باید با افزودن این اجزا بهم پی به کل ببرد.
حضور در اندرونی و بیرونی
زن ایرانی در خروج از منزل آزادی بسیار دارد. زنان طبقه متوسط یا حتی زنان محترم به صورت ناشناس به تنهائی به بازار و پیش طبیب می روند و غیره.
رفتن به زیارت امامزاده ها یکی از سر گرمیهای مورد علاقه زنان است و البته خیلی می شود که سوای زیارت به انجام دادن کارهای عادی و دنیوی هم می پردازند.
على العموم می توان گفت که مردان با همسران خود خوب رفتار می کنند؛ تنبیهات بدنی به هیچ وجه مورد ندارد؛ زنان علیرغم جدا و مستور بودن خود بر همه امور اعمال نفوذ می کنند؛ حتی در کارهای سیاسی و سقوط بعضی از حکام یا وزرا نیز سر نخ را باید در اندرون جست.
هوو، درد جانسوز!
سوزنده ترین دردی که آتش به جان زن ایرانی میزند زن جدید گرفتن شوهرش یا مهر ورزیدن بیشتر به هووی دیگری است؛ در چنین موردی دیگر تسلی نمی پذیرد؛ بسیاری در چنین وضع و حالی نزد من می آمدند و برای رفع ناراحتی خود چاره ای طبی می جستند و هرگاه می پرسیدم چه ناراحتی دارند در جواب می گفتند: «باد اعراض دارم.» هرگاه زنی در یابد که شوهرش خیال گرفتن زن جدیدی دارد ، می کوشد با تهدیدها، التماسها و گریه ها وی را از آن باز دارد و اگر در چنین کاری توفیق نیابد آن وقت می کوشد زن مورد نظر او را از چشم بیندازد و متهم کند؛ اما سرانجام رضا به داده میدهد و با هووی خود آشتی می کند. نوعی سازش و حتی رقابت بین آنها برقرار می گردد و هر دو با توسل به خیانت از شوهر خود انتقام می کشند.
آداب مادرشوهرداری!
هرگاه پسر خانواده زن بگیرد طبق آداب و سنن مادرش نیز به همراه او میرود تا روزهای آخر عمر را در کنارش باشد. بدین ترتیب این زن از اهانتی که ممکن است در ایام پیری با آمدن زن جوان دیگری به خانه اش به وی بشود اجتناب می کند. زن ایرانی زود پیر می شود؛ در سی و پنج سالگی دیگر عجوزه بحساب می آید. در نتیجه اغلب شنیده می شود که میگویند: «ای وای جوانی رفت.»
ادامه دارد.....
دیدگاه تان را بنویسید