انواع نظریه های مدیریت — هر آنچه که باید درباره نظریه های مدیریت بدانید
تعاریف بسیار زیادی از مدیریت وجود دارد. اما آیا نظریه های موجود می توانند در یک مدیریت موفق، نقشی کاربردی داشته باشند؟
اگر بگوییم مدیریت را تعریف کنید، میتوانید یک تعریف صحیح از مدیریت را به زبان آورید؟ خب تعاریف بسیار متفاوتی از مدیریت وجود دارد و هر صاحب نظری میتواند تعریفی خاص و ویژه از مبحث مدیریت داشته باشد. برخی از آنها مدیریت را صرفا یک نوع استفاده موثر از منابع و بکارگیری نیروی انسانی در راستای رسیدن به هدفی خاص میدانند و برخی دیگر به خلاقیت و هنری که صرف انجام یک کاری میشود را مدیریت مینامند.
اما اگر نظریه های مدیریت میگویند؛ مدیریت، به معنی هماهنگ کردن منابع انسانی و مادی برای رسیدن به اهداف است! شاید تعاریف بسیار زیادی از مدیریت وجود داشته باشد اما نقطه اشتراک تمامی آنها یکی است. اینکه منابع مالی و انسانی را با یکدیگر هماهنگ کنید. البته که منابع مالی و مدیریت آن خود به تنهایی کاربردهای بسیار زیادی داشته و هیچ دخل و ارتباطی با مدیریت منابع انسانی ندارد. اما اهداف آنها با یکدیگر؛ تعریف مدیریت را میسازد.
یک مدیر باید به خوبی بداند که در چه زمانی باید چه نوع رفتاری را از خود نشان دهد و یا بیان چه حرفی در چه زمانی صحیح است! درواقع باید نوع رفتار را با توجه شخصی که در مقابل شما قرار دارد، تغییر دهید. با این تفاسیر مدیر موفق به کسی میگویند که این علوم را به خوبی بیاموزد و آنها را به کار گیرد. به راستی که مطالعه دروس تئوری به تنهایی کارساز نخواهد بود. به عنوان مثال؛ ما آموزش اصول مدیریت را بطور کامل در فرادرس شرح دادهایم. شما میتوانید برای فراگیری بیشتر در مورد مدیریت به مجموعه آموزش اصول مدیریت مراجعه کنید و پاسخ تمامی سوالات خود را دریافت نمایید.
اما صحبت از نظریه های مدیریت به میان آمد، منظور از این نظریه ها چیست؟ اجازه دهید در ادامه بطور کامل در این خصوص توضیحاتی را خدمت شما ارائه دهیم.
منظور از نظریه های مدیریت چیست؟
خب همانطور که از اسمش پیداست؛ به شناسایی و بکارگیری بهترین شیوهها از منظر تئوریهای مدیریت که کمک میکند تا در راستای هدایت تیم خود به موفقیت بسیار موثرتری دست پیدا کنید، نظریه مدیریت میگویند.
بسیاری از این نظریهها نوعی رویکردهای راهبردی را به وجود آوردهاند که در حال حاضر از آنها در راستای هدایت و حتی رشد سازمانهای مختلف استفاده میشود. شما میتوانید از میان تمامی راهکارهای معرفی شده، یکی را برگزینید. یک راهکار که برای شما و تیمتان بهترین کارآیی را خواهد داشت.
البته برای درک و استفاده صحیح از این نظریهها باید تمرینات زیاد و آزمون و خطاهایی را انجام دهید. اگر در نظر دارید تا از این نظریه ها استفاده کرده و یک رویکرد جدیدی را در سیستم کاریتان به وجود آورید؛ توصیه داریم در ادامه با ما همراه شوید. نکاتی را درخصوص چگونگی بهرهگیری از این نظریهها در محل کار شما به اشتراک خواهیم گذاشت.
آشنایی با انواع نظریه های مدیریت
تئوریها و نظریه های مدیریت بسیار زیادی وجود دارد. اما ما قصد داریم در این بخش به چند مورد از مهمترین آنها اشاره کنیم.
1. نظریه مدیریت علمی
این نظریه اولین بار توسط فردی به نام فردریک تیلور توسعه پیدا کرد. درواقع او جزء اولین نفراتی بود که عملکرد علمی را بطور خیلی گسترده علمی مطالعه نمود. در اصول تیلور به این مسئله تاکید میشود که روش علمی باید صرفا برای انجام وظایف، آن هم در محل کار مورد استفاده قرار گیرد. نه اینکه به رهبر تیم جهت قضاوت آنها و یا حتی صلاحدید شخصی اعضای تیم اتکا کند.
به عبارت سادهتر؛ نظریه مدیریت علمی بر روی اشخاص و حتی نتایج حاصل از فرآیندها تاکید میورزد. تیلور اعتقاد دارد که اگر هر شخصی بتواند بهترین روشها را برای انجام کار خود کشف کند، بهرهوری او به طور قابل توجهی افزایش پیدا میکند. این رویکرد کاملا پویا بوده و تاکید اصلی آن هم بر روی منابع انسانی در سازمانها است. در واقع افراد را وادار به پیروی از دستورالعملهای مشخص نمیکنند.
این رویکرد کاملا داده محور به حساب میآیند هرچند که یک مولفه انسانی بسیار قدرتمند را در خود جای داده است. این رویکرد پس از آزمون و خطاهای بسیار نتایج کاملا کارآمد و موثر را از خود به جای گذاشته زیرا دادهها و تحقیقات آن در گذر زمان یک تصویر کاملا واضح و قابل درک را به وجود میآورد.
این روزها خیلی از این نظریه استقبال نمیشود؛ هرچند که کارآیی آن در محیط کار، ارزشمند بوده و نیاز به کار گروهی و همکاری در میان اعضای تیم را برای رهبران بطور واضح نشان داده است.
2. اصول نظریه مدیریت اجرایی
هنری فایول یکی از تئوریستهای مدیریت بسیار معروف اهل کشور فرانسهست که نظریه اصول نظریه مدیریت اجرایی او توانست تحول و تاثیرگذاری بسیار عمیقی را در مدیریت نیروی کار به وجود آورد. و جالب اینجاست که این نظریه زمانی به نظرش جالب آمد و به ذهنش راه پیدا کرد که در نظر داشت تا چشمانداز سازمان را در اختیار مدیران قرار دهد و شرایط و موقعیتهایی که امکان دارد با آنها روبرو شوند را مورد بررسی قرار داد.
به عقیده هنری فایول، رهبران یک کسبوکار باید شش وظیفه اصلی را جهت برنامهریزی، پیشبینی، فرماندهی و کنترل به خوبی اجرایی کنند و به تدوین اصولی بپردازند که به چگونگی سازماندهی رهبران و حتی چگونگی تعامل آنها با تیمشان متمرکز است. براساس این نظریه، نیازی نیست که اصول سفت و سختی را در نظر بگیرید کافیست این اصول به مدیران ارائه شود تا نحوه استفاده از آنها برای یک مدیریت موثر تعیین گردد. این اصول عبارتند از:
- اصل اول: تقسیم کار
تقسیم کار کمک میکند تا افراد به تجربه بالایی دست پیدا کنند و کیفیت کار را در یک مقوله به بالاترین حد برسانند. به این ترتیب با تمرکز بر روی کار خود به تدریج مهارتشان نیز بهبود پیدا کرده و منجر به افزایش بهرهوری خواهد شد.
- اصل دوم: اختیار
منظور از اختیار؛ دادن حق دستور و همچنین به سرانجام رساندن فعالیتها به تشخیص خود فرد است. هر چند این اصل کاملا به موقعیت افراد وابسته است و نباید بدون توجه به میزان مسئولیت آنها، در این مورد تصمیمگیری کرد.
- اصل سوم: نظم و انضباط
در نظر گرفتن نوع فعالیت، میزان فرمانبرداری و احترام میان کارمندان و کارفرمایان که در هر کاری ضروری می باشد. این دقیقا چیزیست که رهبران باید آن را از طریق یک ارتباط دوطرفه به وجود آورند.
- اصل چهارم: وحدت فرماندهی
یک کارمند تنها زمانی میتواند بهترین کارآیی را داشته باشد که تنها از یک مافوق دستور بگیرد. به این ترتیب از دستورهای دوگانهای برای او وجود نخواهد داشت.
- اصل پنجم: وحدت هدف
هیچ اهمیتی ندارد که در چه بخش از مجموعه فعالیت میکنید؛ یک رهبر باید بتواند یک تیم را با فعالیتهای منسجم به سمت هدفی واحد هدایت کند.
- اصل ششم: تبعیت تمایلات شخصی از تمایلات گروهی
هیچگاه تمایلات شخص یا یک گروه نباید بر تمایلات سازمان غالب باشد.
- اصل هفتم: پاداش کارکنان
نتایج فعالیتها چه خوب و چه بد باید در میان کارکنان و کارفرما تقسیم شود. میزان پرداختیها شاید براساس ارزش کارمند در سازمان بررسی شود، اما باید این پاداش بین همه کارکنان پخش شود!
اصول بسیار زیادی را میتوان از میان نظریه هنری فایول بدست آورد. که هرکدام برای یک مدیریت نتیجهبخش، کارآمد خواهد بود.
3. نظریه مدیریت بوروکراتیک
از بوروکراتیک چه میدانید؟ نظریه مدیریت بوروکراتیک اولین بار توسط ماکس وبر توسعه پیدا کرد. این نظریه بر روی ساختار سازمانها در یک سلسله مراتب تمرکز دارد. از همینرو از قوانین کاملا مشخص و روشنی برای ادامه شرکتها برخوردار است.
این اصول به تشکیل یک سیستم اشاره میکند که زنجیرهای از فرماندهی، تقسیم کار واضح، قوانین و مقررات دقیق سازگار و تفکیک داراییهای شخصی و سازمانی را در دستور کار خود قرار داده است.
این نظریه به نوعی در به وجود آمدن استانداردها و همچنین رویههایی که امروزه بخش اصلی اکثر سازمانها را تشکیل میدهد، نقشی اساسی و غیرقابل انکار ایفا میکند.
4. نظریه مدیریت سیستمها
براساس این نظریه، آن دسته از مشاغلی که از اجزای بسیار متفاوتی تشکیل شدهاند باید برای ارائه یک عملکرد بهینه، به سراغ سیستم بزرگتری جهت هماهنگی بروند. با توجه به این گفتهها، موفقیت سازمان به همافزایی، وابستگی کاملا متقابل و همچنین به روابط متقابل میان سطوح پایینی سیستمها وابسته است. براساس این نظریه، کارمندان به عنوان مهمترین اجزای یک شرکت شناخته میشوند و بخشها و یا حتی گروههای کاری و واحدهای تجاری، تماما جزء عناصر مهم دیگری هستند که برای رسیدن به موفقیت به آنها احتیاج دارید.
براساس نظریه مدیریت سیستمها، باید به ارزیابی دقیق الگوها و رویدادهای درون سازی بپردازید تا بهترین رویکرد مدیریت را بدست آورید. این مسئله؛ یعنی تضمین موفقیت؛ به همکاری با افراد مختلف، خصوصا جهت برگزاری برنامههای بزرگ، نیاز دارد!
5. نظریه روابط انسانی
التون مایو بود که این نظریه را به وجود آورد و طی آزمایشاتی آن را به بهرهوری رساند و حتی توانست اساس جنبش روابط انسانی را بنا کند. تمرکز او در این نظریه بر روی ایجاد تغییر در شرایط کاری مانند زمان استراحت، طول زمان کار و حتی روشنایی بوده است. هر تغییری که او در آزمایش به وجود میآورد با بهبود عملکرد همراه بود. در نتیجه او به این باور رسید که تمامی پیشرفتها حاصل تغییرات نبوده و نتیجه اصلی به واسطه اهمیت دادن محققان به کارمندان و همچنین ایجاد احساس ارزشمند بودن به آنها بوده است.
تمامی آزمایشات انجام شده توسط التون مایو این نظریه را به وجود آورد که انگیزه کارکنان بسیار ارزشمندتر از این است که پول بیشتری دریافت کنند یا اینکه به شرایط کار بهتری برسند.
6. نظریه X و Y
داگلاس مک گرگور، روانشناس اجتماعی مشهور آمریکایی در کتاب خود نوشته؛ دو سبک کاملا متفاوت از مدیریت وجود دارد که کاملا به انگیزه اعضای تیم، جهت میبخشد.
آن دسته از مدیرانی که از کارمندان خود متفرند در گروه X قرار میگیرند و اقتدارگرا هستند. و نظریه Y به مدیرانی اطلاق میشوند که روحیه مسئولیتپذیر، متعهد و پرانگیزهای دارند. آنها در سبک مدیریتی خود کاملا مشارکتی همل میکنند و یک محیط کاری کاملا مشترک را به وجود میآورند. این درحالیست که تئوری Y در نهایت مدیریت خرد را به وجود آورد.
براساس این نظریه، مک گرگور به این نتیجه رسید؛ این امکان وجود دارد که سازمانهای بزرگ به تئوری X متکی باشند و همه کارکنان را در راستای رسیدن به اهداف سازمانی متمرکز نمایند.
این درحالیست که مشاغل کوچکتر، دقیقا همان جایی که کارمندان به یک بخش مهم از فرآیند تصمیمگیری تبدیل میشوند، خلاقیتشان شکوفا شده و تمایل به استفاده از نظریه Y را دارند.
مدیریتی با مفهوم تصمیم گیری
موفقیت بخش مدیریت، خصوصا زمانی که یک سازمان در شرایط نامطمئن و متغیر محیطی قرار دارد، آن هم در سازمانهای مدرن امروزی، حتی اگر نتیجه مطلوبی را با یک رهبری صحیح به همراه داشته باشد، باز هم به تصمیماتی وابستهست که در وهله اول کاملا صحیح و منطقی است.
وظیفه و از طرفی مهمترین مسئولیت و وظیفهای که یک مدیر موفق برعهده دارد، یک تصمیمگیری منطقی و کاملا مطلوب است. در واقع اینجاست که عیار علم و دانش او در چگونگی رهبری و اداره شرایط و تیم تعیین میشود.
هر چند که نباید وظیفه مدیر را صرفا اتخاذ تصمیمات بدانید. یک مدیر اعمال اجرایی بسیار متعددی دارد که از جمله میتوان به هدایت، طرحریزی، تامین کارکنان، هماهنگ کردن، تجزیه و تحلیل و کنترل اشاره کرد. ولی آن چیزی که بسیار مطلوب بوده این است که؛ چه کسی، چه وقت، چه کاری، چگونه و کجا باید انجام دهد! تمامی این موارد باید قبل از هرگونه اقدام چه از لحاظ تصمیم و چه از لحاظ اجرایی مورد بررسی قرار گیرد.
هرچقدر که یک مدیر در عملیاتهای اجرایی بیشتر درگیر شود، برای اتخاذ تصمیم؛ فرصت کمتری را پیش روی خود میبیند. از همینرو تمام تلاش خود را بکار میگیرد تا در جهتی حرکت کند که مدیران حداقل زمان ممکن را برای اجرای عملیات اجرایی صرف نمایند.
آن چیزی که مدیران را به عنوان تصمیم گیرنده نهایی معرفی میکند، ترکیبی از دادهها با بهرهگیری از تمامی امکانات موجود و تبدیل آن با استفاده از نظریههای مدیریت به روشی کاملا عملی بوده که باید چه توسط خود او و چه توسط سایر اعضای تیم به مرحله اجرایی برسد.
با توجه به تمامی این تفاسیر؛ آیا فکر میکنید میتوانید خود را به عنوان یک مدیر موفق معرفی کنید؟
دیدگاه تان را بنویسید