|

چرا برخی انسان‌ها در چرخهٔ تصمیم‌های غلط گرفتار می‌شوند؟

کشفیات تازه؛ چرا برخی افراد مدام تصمیمات اشتباه می‌گیرند؟

پژوهش‌های علمی نشان می‌دهد تصمیمات غلط صرفاً ناشی از «بی‌فکری» یا «ضعف شخصیت» نیست. بلکه ریشه در نحوه یادگیری مغز و سازوکارهای عصبی دارد.

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- در زندگی روزمره، این سؤال برای بسیاری تکرار می‌شود که چرا بعضی افراد، حتی پس از تجربه  مکرر شکست، زیان‌های بسیار یا پیامدهای آشکارا منفی، باز هم همان مسیر غلط را انتخاب می‌کنند و تصمیمات اشتباه می‌گیرند؟ گویی تجربه برای این افراد نه‌ تنها اصلاح ‌کننده نیست، بلکه در مواردی به عادتی کور بدل می‌شود که بارها و بارها تکرارش می‌کنند. پژوهش‌های علمی نشان می‌دهد این پدیده  صرفاً ناشی از «بی‌فکری» یا «ضعف شخصیت» نیست، بلکه ریشه‌  در نحوه یادگیری مغز، سازوکارهای عصبی تصمیم‌گیری و شیوه پردازش نشانه‌ها دارد؛ مسئله‌ای که فهم آن، نگاه ما به مفهوم مسئولیت فردی و خطای انسانی را نیز تغییر می‌دهد.

مغز چگونه تصمیم می‌گیرد؟ مسئله فقط عقلانیت نیست

مطالعات علوم اعصاب نشان می‌دهند که تصمیم‌گیری انسان همیشه نتیجهٔ سنجش عقلانی هزینه و فایده نیست، بلکه اغلب حاصل برهم‌کنش میان تجربه‌های گذشته، احساسات، پاداش‌های مورد انتظار و نشانه‌های محیطی است. پژوهش مورد استناد، انسان‌ها را از منظر تصمیم‌گیری به دو الگوی غالب تقسیم می‌کند؛ تقسیم‌بندی‌ای که توضیح می‌دهد چرا برخی افراد انعطاف‌پذیرند و برخی دیگر در اشتباهات خود قفل می‌شوند.

ljvfddkb

نشانه‌محورها؛ اسیران باورهای  قدیمی

گروهی از افراد که در این پژوهش «نشانه‌محور» نامیده می‌شوند، هنگام تصمیم‌گیری به‌ شدت تحت تأثیر محرک‌هایی قرار می‌گیرند که زمانی نوید پاداش داده‌اند. برای مغز این افراد، نشانه مهم‌تر از نتیجهٔ واقعی است؛ حتی اگر تجربه نشان داده باشد که آن نشانه دیگر به سود ختم نمی‌شود. چنین مغزی ارزش‌های قبلی را به‌ سختی کنار می‌گذارد و در به ‌روزرسانی باورها کند عمل می‌کند.

به بیان ساده‌تر، این افراد در دام یادگیری گذشته می‌افتند: اگر چیزی روزی پاداش داده، مغز همچنان آن را ارزشمند تلقی می‌کند، حتی وقتی شرایط عوض شده است. همین مسئله باعث می‌شود تصمیم‌های اشتباه نه ‌تنها تکرار شوند، بلکه به شکل الگوهای پایدار رفتاری درآیند.

هدف‌محورها؛ کسانی که می‌توانند مسیر را عوض کنند

در مقابل، افراد «هدف‌محور» کسانی هستند که تمرکز اصلی‌شان نه بر نشانه‌ها، بلکه بر نتیجهٔ نهایی است. این گروه، هنگام مواجهه با اطلاعات جدید، سریع‌تر ارزش‌ها و باورهای خود را اصلاح می‌کنند و اگر ببینند مسیری به بن‌بست رسیده، توان تغییر جهت دارند. مغز این افراد انعطاف‌پذیرتر است و کمتر در دام تداعی‌های قدیمی گرفتار می‌شود.

این تفاوت بنیادی توضیح می‌دهد که چرا دو انسان با تجربه‌های تقریباً مشابه، واکنش‌های کاملاً متفاوتی به شکست نشان می‌دهند: یکی می‌آموزد و مسیرش را تغییر می‌دهد، دیگری همان اشتباه را با سماجت بیشتری تکرار می‌کند.

;lfdldln

یادگیری پاولفی؛ وقتی مغز از گذشته جدا نمی‌شود

محققان دو گونه الگوی تصمیم‌گیری را شناسایی کرده‌اند: «افراد نشانه‌محور» که بر محرک یا علامتی که پاداش را پیش‌بینی می‌کند تمرکز می‌کنند و به سوی آن جذب می‌شوند؛ و «افراد هدف‌محور» که از نشانه عبور کرده، مستقیم به سراغ خودِ پاداش می‌روند.

نشانه‌محورها بیش از دیگران برای تصمیم‌گیری به نشانه‌های پیرامونی مانند تصاویر یا صداها وابسته‌اند. این مطالعه نشان می‌دهد که تطبیق باورها و فراموش کردن تداعی‌های ذهنی برای این افراد، حتی زمانی که نشانه‌ها حاکی از نتایج پرخطر باشند، دشوارتر است. در نتیجه، این وضعیت می‌تواند در گذر زمان منجر به اتخاذ تصمیم‌‌های زیان‌بار شود.

محققان از ابزارهایی مثل ردیابی حرکت مردمک چشم، اندازه‌گیری واکنش مردمک و مدل‌سازی رایانه‌ای استفاده کردند و دریافتند افرادی که به ‌شدت به نشانه‌های پیش‌بینی ‌کننده پاداش جذب می‌شوند، همواره به باورهای قدیمی خود چسبیده‌اند و این امر به تصمیم‌گیری‌های سوگیرانه و غلط می‌انجامد. پژوهشگران همچنین بر این باورند که این یافته‌ها بینش جدیدی درباره چرایی  رفتار «انعطاف‌ناپذیر» در برخی افراد ارائه می‌دهد.

kfkfgkdfhlfgn

پژوهشگران در توضیح این پدیده به مفهومی کلاسیک اما همچنان تعیین‌ کننده اشاره می‌کنند: یادگیری تداعی‌گر یا «پاولفی». در این نوع یادگیری، مغز میان یک نشانه و یک پاداش رابطه برقرار می‌کند. مشکل از جایی آغاز می‌شود که این رابطه دیگر معتبر نیست، اما مغز همچنان به آن وفادار می‌ماند.

در چنین شرایطی، حتی شواهد جدید و پیامدهای منفی هم قادر نیستند الگوی تصمیم‌گیری را اصلاح کنند. فرد می‌داند که انتخابش غلط است، اما همچنان همان را انجام می‌دهد؛ نه از سر ناآگاهی، بلکه به دلیل ساختار یادگیری مغز.

اهمیت این یافته‌ها زمانی دوچندان می‌شود که ارتباط آن با اختلالات رفتاری روشن می‌شود. پژوهش نشان می‌دهد وابستگی شدید به نشانه‌ها می‌تواند توضیح دهد چرا در پدیده‌هایی مانند اعتیاد، قمار یا رفتارهای وسواسی، فرد با وجود آگاهی از پیامدهای مخرب، قادر به توقف نیست. مغز در این حالت به نشانه‌ها واکنش نشان می‌دهد، نه به واقعیت.

از این منظر، تصمیم اشتباه دیگر یک خطای ساده نیست، بلکه می‌تواند نشانه‌ای از اختلال در سازوکار یادگیری و کنترل رفتار باشد.

بُعد انسانی ماجرا؛ حسرت‌هایی که از تصمیم‌ها زاده می‌شوند

نتایج مطالعات اجتماعی حاکی از آن‌اند که بیشترین حسرت‌های انسانی به تصمیم‌هایی بازمی‌گردد که در حوزه‌هایی چون روابط عاطفی، خانواده، تحصیل و شغل گرفته شده‌اند. اشتباه در این حوزه‌ها می‌تواند مسیر زندگی را برای سال‌ها تغییر دهد.

;f;db

لایهٔ تکمیلی: جامعه چگونه خطا را بازتولید می‌کند؟

آنچه در این میان کمتر دیده می‌شود، نقش ساختارهای اجتماعی است. جوامعی که بر سرعت، رقابت، پاداش‌های فوری و موفقیت ظاهری تأکید دارند، به ‌طور ناخودآگاه افراد نشانه‌محور را تقویت می‌کنند. تبلیغات، شبکه‌های اجتماعی و حتی الگوهای آموزشی، اغلب بر نشانه‌ها تمرکز دارند نه بر تحلیل نتایج بلند مدت. در چنین فضایی، تکرار تصمیم‌های غلط نه فقط یک مسئلهٔ فردی، بلکه محصول یک اکوسیستم تصمیم‌سازی معیوب است.

آنچه این پژوهش‌ها نشان می‌دهند، تصویری پیچیده‌تر و عمیق‌تر از تصمیم‌گیری انسان است. تکرار تصمیم‌های اشتباه نه الزاماً ناشی از ضعف اراده یا فقدان عقلانیت، بلکه نتیجهٔ تعامل میان ساختار مغز، نوع یادگیری، دلبستگی به الگوها و باورهای پیشین، حساسیت به نشانه‌ها و زمینه‌های اجتماعی است. فهم این سازوکارها می‌تواند به ما کمک کند هم در قضاوت دربارهٔ دیگران منصف‌تر باشیم و هم در مواجهه با تصمیم‌های خود، آگاهانه‌تر عمل کنیم.

پیشنهادات ویژه
پیشنهادات ویژه
دانش آراستگی
دیدگاه تان را بنویسید

آشپزی
خانه داری
تفریح و سرگرمی
دنیای سلبریتی ها