آنها شوهران خود را کُشتند و اکنون در زندان احساسِ رهایی میکنند!
کیانا حائری، عکاسِ ایرانی-کانادایی که در افغانستان زندگی میکند در سال ۲۰۱۹ از زندانِ زنانِ هرات بازدید کرد. تصاویری که او در زندان از…
خشونت علیه زنان در افغانستان پدیدهای رایج است. برای برخی از زنان تنها راهِ خلاصی از شوهران در ازدواجهایِ آزاردهنده به قتل رساندنِ شوهران است. دیوارهای ۵متری که زندانِ زنانِ هرات را دربرگرفته درست مانند دروازههای فلزی که شبانهروز توسطِ نیروهای امنیتی از آنها محافظت میشود، جزو اموالِ رایجِ دولتی در افغانستان است.
سیمهای خاردارِ دایرهای که دورتادور دیوارها کشیده شده است، احساسِ درقفسبودن را ایجاد میکند، اما این موانع همانقدر که قرار است مانع از خروجِ زندانیان از محل شوند؛ قرار است اجازه ورود مزاحمان را هم ندهند.
فاطمه، ۳۹ ساله
یکصد زندانی به همراه ۳۲فرزندشان پشتِ دیوارهای آبیرنگِ زندان که در بخشِ شمالشرقیِ شهر هرات در غربِ افغانستان و درست در کنارِ جاده اصلی واقعشده، زندگی میکنند. این زندان در دهه ۱۹۹۰ و قبل از به قدرت رسیدنِ طالبان بازگشایی شد و اکنون توسطِ دولتِ استانی و همکاری برخی از سازمانهای غیردولتیِ محلی اداره میشود.
حداقل نیمی از زنان در زندانهای افغانستان به دلیلِ ارتکابِ جرمهای اخلاقی مانند مصرفِ مواد مخدر، فرار از خانه یا تجاوز - که در هر حال رابطه جنسیِ خارج از ازدواج تلقی میشود - زندانی شدهاند.
فشارِ سازمانهای حقوقبشریِ بینالمللی برای تغییر این قوانین بر دولتِ افغانستان زیاد است، اما همچنان این نوع قانونشکنیها در قانونِ اساسیِ افغانستان به عنوانِ جرایمِ جدی شناخته میشوند. در زندانِ زنانِ هرات، ۲۰زن به جرمِ قتلِ شوهران خود زندانی هستند. بسیاری از آنها داستانهای مشابه دارند: دخترانِ نوجوانی که خانوادههایشان مجبورشان کرده با مردانی بسیار بزرگتر از خود که مجرم، شورشی، معتاد به مواد مخدر یا همگیِ این موارد هستند، ازدواج کنند.
نفس از فرزند یکی از نگهبانان نگه داری میکند
دختران موردِ آزار و خشونتِ جسمی و کلامی قرار گرفتهاند، به پول دسترسی نداشته اند، قانون از آنها حمایت نکرده و هیچ ابزاری برای شروعِ فرایندِ قانونیِ طلاق نداشته اند. در کشوری که بر طبقِ مطالعهای که در سال ۲۰۰۸ توسطِ مؤسسه صلحِ سازمان ملل انجام شده است، ۹۰درصد از زنان در طولِ زندگیِ خود شکلی از خشونتِ خانگی را تجربه میکنند، پیامدهای قانونیِ اندکی علیه خشونت علیه زنان وجود دارد.
بسیاری از نگهبانان فرزندانِ خود را با خود به محل کار میآورند و بابتِ نگهداری فرزندانشان توسطِ زندانیانِ زن به آنها دستمزد میدهند
کیانا حائری، عکاسِ ایرانی-کانادایی که در افغانستان زندگی میکند در سال ۲۰۱۹ از زندانِ زنانِ هرات بازدید کرد. تصاویری که او در زندان از زنان ثبت کرده است در تضادِ کامل با تصاویرِ زنانی با برقعهای آبیرنگ است که در هنگامِ پوششِ اخبار مربوط به افغانستان در رسانههای غربی بازتاب پیدا میکند.
حائری سالها مشغولِ عکاسی از زنانی بوده است که علیرغم داشتنِ شوهرانِ آزارگر به زندگی با آنها ادامه دادهاند. او میخواست بداند زنان پیش از آنکه مجبور شوند از خودشان محافظت کنند، تا کجا چنین زندگیهایی را تحمل می کنند.
نگهباهانِ زن زندان مشغولِ وارسیِ کله گوسفندی هستند که یکی از خویشاوندانِ زندانیان آورده است
او فهمیده است که ترس در زندگیهای این زنان تسلط داشته، اما سالها آزارِ جسمی و کلامی ترس را به احساسِ خشم تبدیل میکند. این زنان آنقدر از احساسِ ترس خسته شده بودند که غریزه بقا آنها را به کشتنِ همسرانشان وادار کرده است.
زمانی که حائری در زندان با آنها مواجه شد آنها تبدیل به آدمهای دیگر شده بودند. حائری میگوید: «تمام این زنان سرشار از احساسات، قدرت و زندگی و ازهمهمهمتر امید بودند.» آنها پشتِ میلههای زندان چیزی شبیه آرامش پیدا کردهاند. یا حداقل در مکانی که اکنون در آن هستند نسبت به مکانی که مجبور شدند برای فرار قتل انجام دهند، خشونت به مراتب کمتر است.
زندانیان مشغولِ آرایش کردنِ موی یکی از نگهبانانِ زن هستند
زمینِ زندان پیادهروهای سیمانی، حیاطهای فرششده با چمن مصنوعی و باغهایی از انواعِ درختان و علف دارد. مادران بازی کردن و بزرگشدنِ دختران و پسران خود را تماشا میکنند، گویی این مکان حیاطِ خلوتی در یک محله معمولی است.
زندگیِ زندانیان به یک جفت ساختمان محدود شده است. در داخلِ هر ساختمان اتاقهای بزرگی وجود دارد که ردیفهای تختِ چندطبقه که با پتوهای تمیز و گلدار پوشیدهشده، در آن دیده میشود. ملحفهها را در مقابلِ درهای ورودی به عنوانِ تزئینِ اتاق و جلوگیری از ورودِ گردوغبار آویزان کردهاند.
ساعتهای روز اغلب در بیرون از اتاق سپری میشود؛ جاییکه لباسهای شستهشده از درختانِ کاج آویختهشده و زندانیان معمولاً درحالیکه قابلمههای آلومینیومی و فلاسکهای استیل را میسایند با هم گپ میزنند.
آنهایی که مشغولِ پختوپز یا تمیزکاری نیستند معمولاً روی زمینهای فرششده دراز کشیدهاند و سریالهای تلویزیونی میبینند یا کارهای هنری مثل سوزندوزی انجام میدهند. زندان خانه ۱۱۹ زندانی و ۳۲ فرزندشان است. اغلب بچهها وقتی به سن ۵سالگی میرسند به یکی از اقوام سپرده یا به بهزیستی تحویل داده میشوند تا بتوانند به مدرسه بروند.
بقیه زندانهای زنانه در افغانستان به دلیلِ نبودِ دسترسی به مراقبتهایِ پزشکیِ مخصوصِ زنان، ساختمانهای نامناسب و تعمیرات گزارشهایی از آزارهای جنسی و تجاوز دریافت کردهاند که این مکانها را به مکانهایی ناامن برای زندانیان زن تبدیل کرده است. اما زندانِ زنانِ هرات که توسطِ زنان اداره میشود به یک پناهگاه برای زنانِ زندانی تبدیل شده است.
بااینکه زندان بسیار شلوغ و پرجمعیت است، بسیاری از زندانیان به حائری گفتهاند در زندان در مقایسه با زمانی که در زندگی زناشویی بودند، احساسِ رهایی بیشتری میکنند. در میانِ زندانیان دختری ۲۰ساله به نام پریسا هست که در سال ۲۰۱۸ به زندان منتقل شده است. او ۵سال با شوهرش زندگی کرده بود و در طی این مدت بارها از سویِ شوهرش موردِ ضربوشتم قرار گرفته و چاقو خورده بود. او میگوید شوهرش دستوپایش را میبسته و به کف پا و دستهایش ترکه میزده است. او میگوید حتی یکبار شوهرش خواسته کلیه او را بفروشد و تا پیدا کردنِ خریدار و بردنِ او به بیمارستان برای آزمایشِ خون هم پیش رفته است.
پریسا میگوید: «وقتی که آنها گفتند کلیه من گزینه مناسبی نیست او مرا کتک زد.» شوهرِ پریسا او را تهدید کرده بوده که اگر درخواست طلاق بدهد والدینِ او را میکشد. پریسا میگوید: «آرزوی مرگ میکردم. میگفتم خدایا یا من را بکش یا او را.»
پریسا به سمتِ خانواده شوهرش میرود تا پناه بگیرد، اما آنها نفوذِ اندکی روی پسرشان داشتند. یک شب، پریسا بعد از آنکه در اتاقی سلاحِ همسرش را پیدا و آن را پر میکند خودش را در اتاق حبس و از پشت در به همسرش شلیک میکند. گلوله به سینه همسرش اصابت میکند و او چند لحظه بعد جان میدهد.
پلیس پریسا را بازداشت میکند و بعد از بازجوییِ کوتاهی او محاکمه و به ۱۶سال زندان محکوم میشود. دخترِ یکسالهاش، فاطمه و پسرِ ۳سالهاش، محمدعرفان، با او زندانی میشوند. پریسا میگوید: «من این زندانیشدن را پذیرفتم. دیگر حتی یکروز هم قادر نبودم با او زندگی کنم و این اتفاقی بود که برایم افتاد.»
زندانیِ دیگر، فاطمه ۳۹ساله به حائری گفته است که او با پسرعمویش ازدواج کرده و ۵فرزند آورده که اولیشان در سنِ ۱۳سالگی بوده است. او گفته است شوهرش مردِ خشنی بود و آماده بود که با مشت به سرِ فاطمه بکوبد. حتی یکبار هم او را با گلوله زخمی کرده است. فاطمه میگوید: «وقتی التماس میکردم که رهایم کند، او میگفت که حتی استخوانهایم هم از این خانه بیرون نخواهد رفت.»
چندباری، او تلاش میکند که خودش را از طریقِ راههایی مانند خوردنِ غذای مسموم یا قرار گرفتن در معرضِ هوای سرد بکشد. در نهایت، او شوهرش را وقتی در خواب بوده خفه میکند. دادگاه او را به ۲۰سال زندان محکوم میکند. او تاکنون ۸سال را سپری کرده است.
دولتِ افغانستان در سال ۲۰۰۹ قانونِ توقفِ خشونت علیه زنان را تصویب کرد. این نخستین قانونی بود که به همراهیِ سازمانهای محلی و شرکایِ بینالمللی برای محافظت از زنانِ افغان در مقابلِ کودکهمسری، ازدواجِ اجباری و ۲۰ عملِ خشونتآمیزِ دیگر -اما فقط روی کاغذ-تصویب شد. مانند بسیاری دیگر از طرحهایی که غرب از آنها حمایت میکند، این قانون نیز فقط توهمِ پیشرفت بود.
پریسا مشغولِ حمام کردنِ فرزندِ یکساله اش
ناتاشا لطیف، که وکالتِ افرادی که شوهرانشان را کشتهاند برعهده دارد، میگوید اعمالِ کنترل بر زنان توسطِ مردان یکی از هنجارهای فرهنگیِ مردانگی محسوب میشود. جنایاتِ مردان علیه زنانشان بخشوده میشود، زیرا آنها همچنان نانآوران خانه هستند.
با اجرایی شدنِ قانونِ حمایت از زنان، سازمان ملل در سالهای اخیر متوجه شده که بسیاری از خشونتها علیه زنان، شاملِ قاچاقِ جنسی، تجاوز و خودکشیِ اجباری هرگز به دادگاهها راه نیافته است. بهجای آن این جرایم اغلب توسطِ ریشسفیدانِ محلی یا توسطِ پلیس رفع شده که اغلب هم نتایج علیه خواست زن ها و به ضرر آن ها بوده است. حتی در موردِ قتل هم وضع بههمینمنوال بوده است: سازمان ملل در سال ۲۰۱۸ دریافت که فقط ۱۸درصد از قتلهای زنانِ افغانستانی به مراجع قانونی گزارش شده است.
ناهید، ۳۵ساله، بیشتر عمرش را در زیرزمین خانه و در حالِ تماشای تلویزیون گذرانده است. او ۱۵سال با یک معتاد به هروئین که مرتب او را کتک و گاهی با چاقو او را زخمی میکرده و یکبار به او شلیک کرده است، زندگی کرده است. شوهرش بچهها را هم موردِ آزار و اذیت قرار میداده است. ناهید میگوید: «میدانستم قصد دارد یکبار خیلی جدی به من یا بچههایم آسیب بزند. یکبار که با هم دعوا میکردیم، اوضاع از کنترلم خارج شد و من به او شلیک کردم.»
روی بازوهای او آثار بریدگی و جراحت وجود دارد که بهنظر میرسد خودش این کار را کرده است. انگشتان و کفِ دستش را با حنا رنگ کرده است. او درحالیکه اشک میریزد، میگوید: «بااینکه او من را شکنجه میکرد، اما از کارم پشیمانم. اگر قدری بهتر بود من هرگز این کار را نمیکردم. او پدر بچههایم بود.»
قولِ نفسِ ۲۰ساله را به یکی از خویشاوندانِ معتادش داده بودند. مردی که ۱۷سال از نفس بزرگتر بود. قبل از آنکه ازدواج کنند، او نفس را زد و زخمهایی روی بدنش به جا گذاشت. نفس یکسال برای نرفتن به زیر یک سقف با شوهرش مقاومت کرد و از والدین و برادرهایش کمک خواست. نفس میگوید، آنها به من گفتند: «حتی اگر بمیری باید با او ازدواج کنی.»
وقتی آنها در مقابلِ نفس نرم نشدند، نفس خودش دست به کار شد و تفنگ یکی از برادرهایش را برداشت و به شوهرش شلیک کرد. او به دلیلِ جراحت مرد. نفس میگوید: «مجبور بودم این کار را بکنم.»
فروزان در یک خانواده فقیر به دنیا آمد و مجبور شد با مردی که ۲۵سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کند. او میگوید: «او هرگز به من اجازه نمیداد که بیرون از خانه بروم. در طی ۱۵سالی که با هم بودیم من فقط ۱۵بار خانه را ترک کردم.» فروزان سالها کتک خورد تا اینکه یک روز صبحِ زود دید که شوهرش میخواهد یکی از دختران را آزار و اذیت کند. فروزان بیل را برداشت و با لبه تیزِ آن تا میتوانست به شوهرش ضربه زد تا آنکه او جان باخت.
فروزان و سه فرزندش همه به جرم قتلِ شوهرش زندانی شدند. پسرش ۲.۵سال در یک مرکزِ بازپروری زندانی شد و بعد از آنکه آزاد شد با پای پیاده از افغانستان فرار کرد. او اکنون ۱۷سال دارد و در آلمان زندگی میکند. دخترانِ فروزان، مژده، ۱۴ساله و مهتاب، ۱۲ساله، بعد از آزادی به یک خانه امن منتقل شدند.
مینا دخترِ یکی از زندانیان زخمِ بازوی فاطمه را معاینه میکند. فاطمه میگوید یادش نیست که چطور خودش را زخمی کرده است، اما زنان دیگر به او گفتهاند که او یک تکه شیشه شکسته برداشته و عمداً بدنش را بریده است.
فاطمه میگوید او را مجبور کردهاند تا با پسرعموش که او را به شدت کتک میزده و باعث شده به مغزش آسیب وارد شود، ازدواج کند. او دردهای مزمنی دارد که ناشی از آزارواذیتهای جسمی هستند.
دیدگاه تان را بنویسید