دعوای دو سرمربی سابق تیم ملی ایران در ماشین
نوه تویسلاو ایویچ مربی بزرگ کروات و سرمربی سابق تیم ملی ایران در یک مصاحبه به خاطراتی از پدربزرگش پرداخت که در نوع خود جالب توجه بود.
روکو کورتوویچ نوه تومیسلاو ایویچ که خودش فوتبالی بوده و سه سال در تیم هایدوک در این کشور مربی گری می کرده در یک مصاحبه با رسانه کروات به بیان خاطراتی از پدربزرگش پرداخت. در این مصاحبه به خاطرات سرمربی گری ایویچ در تیم ملی ایران هم اشاره شده و از جمله به اتفاق جالبی اشاره شده است که بین ایویچ و استانکو پوکلپوویچ سرمربی وقت پرسپولیس در گرفته.
خاطره جالب از فینال استانبول
در سال 2005 که فینال چمپیونزلیگ بین لیورپول و میلان در استانبول برگزار می شد من و پدربزرگم تومیسلاو ایویچ قرار بود برای دیدن بازی به استادیوم برویم. ایویچ در مسیر خیلی عصبی بود چون در ترافیک گیر افتاده بودیم. این بود که از تاکسی پیاده شدیم و به سمت استادیوم پیاده راه افتادیم. اما به محض اینکه صدای غرش سکوها به گوش پدربزرگ رسید حال و هوایش کلا عوض شد.
در بین دو نیمه میلان 3-0 جلو بود اما خیلی سریع نتیجه 4-3 به سود لیورپول برگشت. اما بین دو نیمه پدربزرگم دستی روی شانه من زد و گفت:" امکان ندارد لیورپول بتواند بازی را عوض کند". من و او هر دو طرفدار میلان بودیم. مارادونا کمی پایین تر از ما نشسته بود. اما لیورپول توانست بازی را برگرداند و یکی از زیباترین بازیهای فوتبال را شاهد بودیم. تومیسلاو ایویچ الگوی بزرگ من است. من سعی نمی کنم مثل او باشم ولی شخصیت ما شباهت زیادی دارد.
تلاش ایویچ برای به روز ماندن
یک روز که از امارات برگشته بود به من زنگ زد و گفت:" به من یک لپ تاپ داده اند. بیا ببین چطور کار می کند". پدربزرگم آن زمان 72ساله بود. من اصطلاحات پایه ای را برایش توضیح دادم مثل اینکه اسپیس کدام دکمه است و چطور می شود به جای حروف کوچک از حروف بزرگ استفاده کرد و از این مسائل.
ایویچ در روزهای آخر عمرش از جلوی تلویزیون تکان نمی خورد و پشت هم فوتبال نگاه می کرد. به من می گفت:" می دانم 20 سال دیگر چطور فوتبال بازی می کنند". ایویچ خیلی جلوتر از زمان خودش بود. من به غیر از پدربزرگم مورینیو و الکس فرگوسن را هم مربی های بزرگی می دانم.
علاقه مورینیو به ایویچ و ستایش او
ما یک بار با هم به لندن سفر کردیم. برای دیدن دو بازی چلسی با بارسلونا و آرسنال با بایرن. مورینیو در استادیوم پدربزرگم را دید و با او کلی صحبت کرد. مربیان بزرگ دنیا بارها به ایویچ زنگ می زدند و قبل از بازی های خیلی مهم با او مشورت می کردند.
ماجرای دعوای ایویچ و استانکو در یک ماشین
استانکو و پدربزرگم با هم خیلی کار می کردند و ایده های مشترکی داشتند. هر دو به عنوان مربیان بزرگ شناخته می شدند. استانکو دست نوشته های زیادی را زیر بغل می زد و پیش پدربزرگم می آمد تا آنها را با هم بررسی کنند. انرژی مشترکی که بین آنها بود و جر و بحثهای فوتبالی شان فوق العاده بود.
یک روز آنها سوار یک ماشین بوده اند و در همین حین بحثی داغ درباره فوتبال بین شان در می گیرد. بحث آنقدر بالا می گیرد که پدربزرگم از جاده خارج می شود. هر دوی آنها روی ایده هایشان متعصب بودند.
خیلی ها ایویچ را نابغه می دانستند و به همین خاطر بود که به او لقب ناپلئون داده بودند.
منبع:ورزش3
دیدگاه تان را بنویسید