با عبدالناصر همتی چه کنیم؟
کسانی که فکر میکنند میتوان در این انتخابات نقشآفرینی کرد باید بدانند: برهم زدن بازی حریف، آری؛ سرکار آوردن رئیسجمهور بیتعهد هرگز!
نهم خرداد ۱۴۰۰، روز مهمی برای عبدالناصر همتی، نامزد انتخابات ریاستجمهوری پیشرو، بود. به فرمان حسن روحانی، از ریاست بانک مرکزی خلع شد اما از دیگر سو خودش و همسرش در برنامههای تبلیغاتی خوش درخشیدند. رئیس سابق بانک مرکزی در سردترین انتخابات ریاستجمهوری تاریخ جمهوری اسلامی و یک هفته بعد از تک سنگین شورای نگهبان در رد صلاحیت نامزدهای شاخص، توجهها را به خود جلب کرده است.
ظاهراً برای اصلاح طلبان راه دررویی وجود ندارد
بحران استراتژی هسته سازمان دهنده اصلاحطلبان، آنها در مواجهه با این پدیده سردرگم کرده است. آنها در کوچهای گیر کردهاند که هر دو سویش بنبست است. اگر راهِ رای ندادن را بروند، قدرت کامل به دست نیروی سیاسیای میافتد که توان اداره کشور را ندارد و سلطه بیچون و چرایش برای کشور هزینههای سنگینی دارد. اما اگر راه حضور در انتخابات را طی کنند، توان اقناع بدنه اجتماعی خود را ندارند و حاصلْ شکست سنگین در انتخاباتی است که نامزد درست و حسابی هم ندارند. ظاهراً راه دررویی وجود ندارد. اما مثل انتخابات ۹۲، همیشه یک روزنه کوچک با شانس اندک وجود دارد.
اصلاح طلبان هنگ کرده اند
به نظر میرسد اینبار این روزنه کوچکِ کمشانس عبدالناصر همتی باشد که این روزها پتانسیلهایی را از خود نشان داده است، اما هسته سازماندهنده اصلاحطلبان کاملاً منفعل و بدنه سمپات آن مردد است. وضعیت وقتی بدتر میشود که به یاد آوریم آنچه در ۴ خرداد ۱۴۰۰ اتفاق افتاد، هشت سال قبل در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ با رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی در ابعادی بزرگتر رخ داده بود. در طول این هشت سال، اصلاحطلبان جز «هنگ» کردن کاری از دستشان برنیامده است. ۸ سال (و اگر رد صلاحیت مصطفی معین در انتخابات ۸۴ را هم حساب کنیم، ۱۶ سال و اگر رد صلاحیت گسترده نمایندههای اصلاحطلب در انتخابات مجلس هفتم را حساب کنیم، ۱۸ سال) گذشته و از هسته سازمان دهنده اصلاحطلبان جز بهت و حیرت ندیدهایم. تجربه نشان داده است این بهت و حیرت به مرور به استیصال و در نهایت به جلسات هولهولکی و تصمیمگیریها چند ساعته منجر میشود.
بحران استراتژی اصلاحطلبان
هسته سازماندهنده اصلاحطلبان بیش از یک دهه است دچار بحران استراتژی است. این بحران از ۳ انحراف سرچشمه میگیرد:
۱) در ظاهر فقدان برنامه و در باطن راستروی: هسته سازمانده اصلاحطلبان عملاً هیچ برنامهای برای اداره کشور جز کوچک کردن دولت ندارد. آنها یک ذهن خالی هستند که اقتصاددانان نئولیبرال آن را پر میکنند. خیلی طبیعی است که در بحران اقتصادی و سیاسی فعلی، هر نیروی سیاسی منتقد و اصلاحطلب باید برنامهای چپ و دموکراتیک ارائه کند. اما هسته سازمانده اصلاحطلبان که بیش از یک دهه است به راست چرخیده به همه چیز فکر میکند جز عدالت و دموکراسی.
آنها که در این راستروی راسخترند یا از اردوگاه اصلاحطلبان ریزش کرده و کلاً از سیاست کناره گرفتهاند تا با خرابتر شدن اوضاع بتوانند به طریق شوکدرمانی سیاستهای خود را اجرا کنند (برخی از آنها چشم امیدی هم به ترامپ داشتند و برخیشان مشغول کار مطالعاتی و انتشار کتابچههایی در مدح و ستایش پینوشه هستند) و یا حاضرند این ایده را به همه بفروشند. عضو جوان قبراقشان هر شب در کلابهاوس بیدار است و با همه کاندیداها مصاحبه میکند تا ایدههایش را قالب کند (و دست آخر جلوی احمدینژاد مشتش باز میشود).
اما آنها که مثلاً زرنگتر هستند آنقدر زرنگ بودند که میخواستند معاون اول دولت دست راستی روحانی را به جای سوسیال دموکرات به مردم قالب کنند. آنها دستکم اینقدر هوش دارند که میدانند ایدههای دستراستی که هسته مرکزیش سپردن آخرین سنگرهای جامعه به دست بازار است در بین مردم خریداری ندارد.
۲) فقدان تشکیلات دموکراتیک: فقدان برنامه مشخص و متناسب با وضعیت جامعه، منجر به قطع رابطه هسته سازمانده اصلاحطلبان با جامعه شده است. این هسته از ابتدا اعتقادی به اتصال به جامعه و سازماندهی آن نداشت. واقعاً حالا که نگاه میکنیم تعجب میکنیم زمانی هسته مرکزی سازمانده اصلاحطلبان افتخار میکرد کل شورای مرکزیش را میتوان در یک فولکس واگن جا داد! حزب مشارکت هم که با نگاهی بازتر تشکیل شد، با ترور تئوریسیناش به مرور به پاتوق فرزندانِ پدران شد.
۳) فقدان نیروی واقعی در جامعه: در یکی از نظرسنجیها ایسپا مشخص شده درحالیکه در اردیبهشت ۹۶، ۲۸درصد پاسخگویان خود را به اصلاحطلبان نزدیک میدانستند در بهمن ۹۸، فقط ۹.۳درصد مردم این نظر را داشتند (و حالا از این ۹درصد فقط ۳۸درصد گفتهاند حتماً در انتخابات شرکت میکنند که بعد از ردصلاحیتها این میزان احتمالاً کمتر هم شده است).
روشن است که هسته سازمانده اصلاحطلبان فاقد هرگونه نیروی واقعی در جامعه است. هسته سازمانده اصلاحطلبان، قدرتی واقعی در جامعه نساخت تا در برابر حاکمیت از نیرویی متعادلکننده برخوردار باشد. حالا اینقدر بیقدرت شده است که توان چانهزنی با نامزدهای انتخاباتی هم ندارد.
همتی، تکرار روحانی؟
بهت و حیرت اصلاحطلبان ادامه دارد و احتمالاً در هفتههای آتی منجر به حمایتی منفعلانه از همتی شود. اما در این برهه باید به یاد آوریم که بحران استراتژی اصلاحطلبان نتیجه مخربی دارد: سیاستمداران -و در بهترین حالت، روسای جمهوری- بیتعهد را سر کار میآورد. اصلاحطلبان در تلهای میافتند که خودشان درست کردهاند. اوضاع را بحرانی نشان میدهند و بدون اینکه هیچ برنامه و مطالبهای داشته باشند دست به دامان شخصی میشوند. آن شخص از همین استیصال استفاده میکند و هیچ تعهدی به اصلاحطلبان و هیچ یک از رایدهندگانش نمیدهد.
آنها حاصل استیصال هسته سازمانده اصلاحطلبان هستند، میدانند که اصلاحطلبان چارهای جز حمایت از آنان ندارند و بنابراین همین که هستند بر ما منت میگذارند. این منطق حاصل سیاستورزی غلط هسته سازمانده اصلاحطلبان است و همه تقصیر را نباید گردن رندی حسن روحانی انداخت. اینطور به نظر میرسد که اصلاحطلبان به وجود سیاستمداری -غیر از طرف مقابل- در پاستور احتیاج دارند. در حالی که باید کاملاً برعکس باشد: هرکس –جز اصولگرایان- به پاستور میرود باید به اصلاحطلبان نیاز داشته باشد.
کاملاً متوجه هستم پایه این رابطه غلط، فساد هسته سازمانده اصلاحطلبان است. آنها سیاستورزی را به جور کردن سور-و-سات کمپینهای انتخاباتی تقلیل دادهاند و نتیجه خطرناک این تقلیل آن است که دولت هم به بنگاه کاریابی تقلیل مییابد. بله، متوجه داد-و-ستدی که شده هستم. نیرویی که در این داد-و-ستد شرکت میکند حقش است که هم پیاز را بخورد هم چوب بخورد هم پول دهد.
نامزد اصلاحطلب باید به مطالبات مشخص متعهد شود
اما بدنه اصلاحطلب این بار نباید در زمین بازی کند. باید این بازی را برهم زد. بدنه اصلاحات -بهخصوص نسل جوان آن- یا باید از صحنه انتخابات دوری کند یا در صورتی که میخواهد در انتخابات نقشآفرینی کند باید مطالبات مشخص مطرح کند و کسی مانند ناصر همتی (و حتی مهرعلیزاده) را وادارد به طور صریح از این مطالبات حمایت کند. نامزد اصلاحطلب باید به مطالبات مشخص متعهد شود.
بدنه اصلاحات باید همان کاری را با این دو کاندیدای انتخابات بکند که برنی سندرز با جو بایدن کرد. سندرز بدنهای واقعی در جامعه ساخت و وقتی با بازیهای اوباما نتوانست به نامزدی نهایی حزب دموکرات برسد، در ازای اجرای برنامه مشخصاش از بدنه اجتماعی حامیاش خواست که به نفع بایدن رای بدهند.
در سیاست شما یا برنامه قابل ارایه دارید یا شعبدهباز هستید
چه این نامزد پیروز شود و چه پیروز نشود، بدنه اصلاحات باید این مطالبات را پیگیری کند. بهخصوص با توجه به گرایش راستگرایانه همتی، در صورت پیروزیش باید به شدت او را مهار کرد. سیاستورزی را نمیشود به انتخابات یا خیابان محدود کرد. در سیاست شما یا برنامه قابل ارایه دارید یا شعبدهباز هستید. به جای کشاندن مردم پای صندوق یا خیابان، باید آنها را به تشکیلات دموکراتیک با برنامه مشخص کشاند؛ چه دولت از آنِ نماینده ما باشد چه از آنِ مخالف ما باشد. بدیهی است که در نظام سیاسی ما این کار هزینه دارد اما به نظرم میارزد که برای برنامه و آرمانی که به آن عقیده داری هزینه بدهی تا در جنگ دو قبیله سیاسی.
سرکار آوردن رئیسجمهور بیتعهد هرگز
اصلاحطلبان دچار بحران نظری و استراتژیک هستند و اولویتْ بازسازی گفتمانی و تشکیلاتی است. گفتمان و تشکیلاتی که بازسازیاش جز عبور از هسته سازمانده فعلی و نسل قدیم میسر نمیشود. میتوان از این انتخابات عبور کرد میتوان در این انتخابات نقشآفرینی کرد و دستکم بازی حریف را برهم زد. اما کسانی که فکر میکنند میتوان در این انتخابات نقشآفرینی کرد باید این دو جمله را مدنظر داشته باشند: برهم زدن بازی حریف، آری؛ سرکار آوردن رئیسجمهور بیتعهد هرگز!
منبع: روزآروز
دیدگاه تان را بنویسید