تاملی بر توضیحات و توجیهات فریدون عباسی
از «گاری» مرحوم مدرس تا «فیدلیتی» مجلس انقلابی!
پیداست که در این زمانه نمیتوان انتظار داشت نمایندگان مثل مدرس با گاری رفتوآمد کنند اما بین فیدلیتی و دیگنیتی با گاری خیلی فاصله است!
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: آنچه آقای فریدون عباسی نماینده اصولگرای مجلس درباره واگذاری خودرو به نمایندگان گفته و توضیحاتی که آورده و توجیهاتی که ارایه کرده بسیار قابلتامل است چرا که جان کلام او این است که یک نماینده بسیار بیش از قیمت اتومبیلهای «فیدلیتی» و «دیگنیتی» برای نظام و مردم آب میخورد و نباید به ماشینهای شاسیبلند گیر داد. به عبارت دیگر میخواهد بگوید هر دقیقه هزینه دارد و «نباید گدابازی درآورد.»
به گزارش «شایانیوز»، نه خود ایشان که طیف متبوع تازه همانهایند که بر سر «مانور تجمل»و «جلمبر نبودن»ی که هاشمی رفسنجانی درباره حضور در نماز جمعه و نه جاهای دیگر گفت جنجال کردند و حالا صحبت از تقبیح گدابازی است در حالی که دیگر گدابازی نیست و واقعا عدهای دارند/داریم، درمیغلتند/یم.
او که سابقه و تجربه ریاست سازمان انرژی اتمی در دولت محمود احمدینژاد را نیز در کارنامه دارد کمتر از یک ساعت بعد از ترور دکتر مجید شهریاری استاد دانشگاه شهید بهشتی در ۸ آذر ۱۳۸۹ مورد سوءقصد قرار گرفت، ولی جان سالم به در برد از این رو این انتظار که حال و هوای متفاوت داشته باشد گزاف نیست. حرفهای متفاوت البته از او شنیده شده، اما از جنس ادعاهای سیاسی و مشهورتر از همه این که تنگه هرمز که سهل است اقیانوس منجمد جنوبی را هم میبندیم.
شاید هم در مسولیت اجرایی چنان با اعداد بزرگ سر و کار داشته که قیمت خودروها چندان به چشم او نمیآید و از این رو میگوید: «با من هم تماس گرفتند و گفتند خودرویی از شرکت بهمن خودرو به نامهای دیگنیتی و فیدلیتی است که خارج از نوبت و یک روزه به نمایندهها تحویل داده میشود، با قیمت ۷۴۰ تا ۷۸۰ میلیون تومان و بر مبنای اینکه کدام مدل را انتخاب کنیم قیمت گذاشته بودند. من نه نیاز داشتم و نه اعتقاد داشتم که خودرو را بگیرم و اقدامی هم انجام ندادم».
یادمان باشد او درباره نمایندگانی سخن میگوید که اصرار دارند با توصیف خود به عنوان «انقلابی» جوری وانمود کنند که انگار قبلیها ضد انقلاب بودند و عنوان فراکسیون متبوع خود آقای عباسی دوانی هم «انقلاب» است.
چون اصرار نمایندگان مجلس انقلابی به احیای گفتمانهای انقلابی و حتی مهیج سالهای اول جمهوری اسلامی است و به خاطر اینکه الگوی تام و تمام نماینده مجلس در جمهوری اسلامی سید حسن مدرس معرفی شده خالی از لطف نیست ببینیم رهبر فقید انقلاب درباره او چه گفته است:
«مدرس با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل میکرد. در تهران هم خانه مختصری اجاره کرد و من مکرر به این خانه میرفتم. یک زندگی مادونعادی داشت و لباس کرباس او زبانزد بود. مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید و آن که انتخاب میشود مثل مرحوم مدرس باشد که میگفت من اگر آزادانه حرف میزنم برای این است که چیزی ندارم. شما هم بار خود را سبک کنید و آزاد باشید.»
پیداست که در این زمانه نمیتوان انتظار داشت نمایندگان مثل مرحوم مدرس با گاری رفتوآمد کنند و کرباس بپوشند، اما بین فیدلیتی و دیگنیتی با گاری هم آخر دیگر خیلی فاصله است! اشکال ندارد. بهروز شدهاند. اما چطور در بحث زنان همنظر مرحوم مدرساند منتها به ماشین که میرسند مدرن و بهروز میشوند؟! تکاندهندهترین وجه سخنان عباسی دوانی نماینده کازرون، اما نوع نگاه او به مجلس شورای اسلامی است، چون مانند یک اداره و سازمان دولتی است و این که مثل یک اداره بخش رفاهی دارد: «در هر ادارهای قسمت رفاهی میرود و مسافرت یا هتلی را هماهنگ میکند و بعد اعلام میکند این هتل با این قیمت است در بحث خودروها نیز شرکتهای لیزینگی قبلاً در دانشگاهها و ادارات بودند و این کارها را انجام میدادند. در مجلس هم تماسی که گرفته شد از طرف اجرایی مجلس و امور رفاهی بود و نماینده آن شرکت خودروسازی هم فعالیت میکرد که به نظرم از شرکت بهمن خودرو بود.» همچنین در حالی که از نمایندگان انتظار میرود به فکر ایمنی خودروها باشند تصریح میکند: «واقعا هم نیاز دارند به خصوص نمایندههایی که مرتب و هر هفته در راهها رفت و آمد میکنند تا به حوزه انتخابیه سر بزنند من اگر بخواهم در این زمینه اظهارنظر کنم میگویم که باید برای رفت و آمد خودروی ایمن به آنها داده شود».
توجیه مهمتر این است که نظام بیش از اینها برای نمایندگان هزینه کرده است و قضیه فراتر از خودروست. در نگاه او مجلس شورای اسلامی جایی است مثل سازمان انرژی اتمی و هر دو دستگاه اداری و به همین سبب میگوید: «این یک روال اداری بوده است که کسی رفته چیزی را آورده و در اختیار نمایندگان مجلس بگذارد برخی از نمایندهها در این مسیر رفتن و خودرو را گرفتند حدود ۷۵۰ میلیون تومان پول دادند. اینکه برخی نمایندهها خودرو را فروختند و کاسبی کردند و برخی هم استفاده میکنند من اطلاعی ندارم، اما نظام روزانهای و دقیقهای هزینه میکند تا این نماینده در مجلس بنشیند این همه کارمند، خودرو و ساختمان که نگهداری همه اینها هزینه است، چقدر پول هواپیما داده میشود و چقدر پول دفاتر نمایندگان است. چرا باید این گدابازیها را درآوریم و به ماشین شاسی بلند گیر بدهیم؟ مگر قیمت ماشین شاسی بلند چقدر است؟» احتمالا شما هم زیر لب طعمی را احساس میکنید. این مزه میوه نظارت استصوابی است که شان مجلس را نازل کرده که مثل ادارات دیگر برای تحویل خودرو با آن هماهنگ کنند.
با مزهترین بخش از سخنان آقای عباسی، اما آنجاست که میگوید: «تقصیر نمایندهها نیست که ارزش پول ملی سقوط کرده است. مردم به این نکته توجه کنند که برای نماینده خیلی بیشتر از اینها هزینه میشود». اما این چه توجیهی است؟ هر هزینهای را بپذیریم، چون خیلی بیشتر برای آنها هزینه میشود؟ ارسطو استدلال را بر سه قسم میدانست: قیاس و استنتاج، استقرا و تجربه و سومی هم تمثیل. استدلال آقای عباسی با هیچ یک سازگار نیست و حتی نمیتواند با استقرا و تجربه در پیش دلیل بیاورد و به این پرسش پاسخ نمیدهد که چرا خودروهای دیگر نه؟ چون اینها امنتر است؟ یعنی اول باید به فکر جان خودشان باشند تا بعد بتوانند به مردمی که لای آهن پارهها میمیرند خدامت بدهند؟ (در دینای مدرن البته نوع چهارم استدلال نیز ارایه شده که همانا انتخاب در بین چند گزاره است).
بخش دیگر سخنان او هم بامزه است که اذعان میکند انتخابات در ایران دو مرحلهای است و در مرحله اول شورای نگهبان در واقع گزینش میکند حال آن که کار شورای نگهبان تا قبل از اختراع نظارت استصوابی این بود که بر نحوه برگزاری انتخابات نظارت و به شکایت کاندیداها از وضعیت کاندیداتوری آنها رسیدگی کند (و امام در وصیتنامه هم موضوع تعیین صلاحیت نمایندگانی را که احیانا صالح نبودهاند به بحث اعتبارنامه ربط داده است).
«شما نگاه کنید از قبل از انتخابات شورای نگهبان چقدر نیرو دارد و چقدر باید کار کند که گزینش کنند و داوطلبانی را که مشکلی ندارند را به مردم معرفی کنند ما باید فرض را بر این بگذاریم که هزینه درست انجام میشود ضمن اینکه برای شورای نگهبان هم خطا در نظر بگیریم که درصدی ممکن است خطا باشد و نمایندهها کاملا درست از فیلتر عبور نکنند. یعنی هم کسی که از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده و هم کسی که عبور نکرده میتواند دقیق نباشد ما درصدی خطا در موارد باید در نظر بگیریم.»
او در بخش دیگری در توجیه دریافتیها میگوید: «مگر همین مدت یک ماه گذشته برای گروه جهادی، دارالقرآن چند شهرستان، هیاتهای ورزشی از من پول میگیرند. یعنی جایی نیست که کسی از ما پول نخواهد همه این روزها به دلیل افزایش قیمتها از ما پول میخواهند و با یک میلیون تومان هم کارشان درست نمیشود.» چرا آخر؟ مگر شما کمیته امداد هستید و اصلا مگر با این نهاد تعامل ندارید؟ چرا خودتان مستقیما پول میدهید؟ مگر شعارتان بازگشت به دهه ۶۰ نیست؟ در دهه ۶۰ هم مجلسیان از این کارها میکردند؟
او میگوید: "انواع و اقسام افراد و صنفهای مختلف از مدرسهها، هیاتهای ورزش، مسائل مذهبی، فرهنگی و گروه سرود از نمایندهها پول میگیرند. ما چارهای نداریم وقتی شخصی میآید و میبینی مستمند است و مشکل دارد مجبوری برویم قرض کنیم. من خودم مجبور شدم ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان قرض کنم که قسطهای آن را بدهم که بتوانم پاسخ مراجعاتی که به ما میشود را بدهم چرا مردم باید فکر میکنند که پول اضافهای به ما داده میشود. " نمیخواستم به همه موارد بپردازم، اما داستان تنها بر سر خودروهای شاسی بلند نیست که بگوییم وزیر استیضاح شده نداده که اصل ماجرا این است که در نگاه ایشان و همفکران شان مجلس یک اداره است منتها با قریب ۳۰۰ کارمند و اداره رفاهی آن خدمات میدهد از جمله خودرو واگذار میکند. آن وقت در مقابل همین مجلس روزانه عدهای تجمع میکنند و مشخص نیست چرا آقای عباسی از آن یک میلیون تومانها به این معترضان نمیدهد؟
نماینده قبل از آن که نماینده شود یا شغل آزاد داشته یا کارمند بوده. اگر شغل آزاد و تشکیلات و بنگاهی دارد که به این حقوق نیاز ندارد و اگر کارمند جایی بوده همان مبلغ را دریافت کند. برای تردد در حوزه انتخابیه هم میتواند هر گاه بخواهد از اتومبیلهای استانداری و فرمانداری و شهرداری و بخشداری استفاده کند. اصلا این همه ماشین و ساختمان دولتی. ماشین و ساختمان میخواهند چه کار؟ یعنی اداراتی که صدها هزار نفر را در خود جا داده اند برای ۲۹۰ نفر اتاق ندارند؟! آن هم در روزگاری که به تعبیر یک کارشناس اقتصادی دولت خالی از ماموریت شده و کل پول نفت و مالیات را باید بابت حقوق شاغلین و بازنشستگان هزینه کند.
اصلا مگر مدرس و مصدق و بهار پول و ماشین و خانه میگرفتند؟ کی در مجالس اول همین جمهوری اسلامی هم از این خبرها بود؟ چند سال پیش مسعود فراستی منتقد فیلم در گفتگو با مجله مهرنامه گفته بود نگاه مجید مجیدی کارگردان تغییر کرده است و یک بار به او گفتم میدانی چرا نگاهت تغییر کرده؟ قبول نداشت و گفتم، چون قبلا از درون پیکان موازی و رخ به رخ به مردم نگاه میکردی و حالا در ماشین شاسی بلند از بالا.
وقتی نگاه کارگردان تغییر کند نماینده جای خود دارد. همه آنچه گفته، اما به کنار. آن یک جمله حرص درآرتر است که میگوید مگر تقصیر ماست که ارزش پول ملی کاهش یافته است؟ نه تقصیر ماست که به شما و امثال شما رای ندادیم و گر نه شما چه تقصیری دارید! شما که با مصوبه راهبردی در آبان ۱۳۹۹ و با قطعی شدن شکست ترامپ جلوی احیای برجام را گرفتید (یا گرفتند) و بر سر بازرسیهای آژانس مانع گذاشتید (یا گذاشتند) و برخی این گونه تفسیر کردند که نگرانید (یا نگرانند) نکند خدای ناکرده جواد ظریف با شعار احیای برجام نامزد شود هر چند که با حذف علی لاریجانی مشخص شد نمیتوانسته بیاید.
حق با جناب فریدون است. کاهش ارزش پول ملی اصلا تقصیر ولودیمیر زلنسکی است که در مقابل ولادیمیر ایستاد و گرنه اگر دو سه روز اول تسلیم شده بودند هندسه جدید جهانی شکل میگرفت و زمستان سال بعد هم اروپاییها از سرما یخ میزدند و هم از ارزش پول ما کم نمیشد و چه بسا اقتصادمان آن قدر شکوفا میشد که دست آقای عباسی برای خاصه خرجی و کمک به مستمندان و ایتام هم بازتر میشد هر چند اگر ارزش پول حفظ میشد نیاز به یک میلیون تومان هم نبود و شاید با صد هزار تومان سر و ته قضیه را هم میآوردند و لابد آن یک میلیون را میدادند به آقای عبدالملکی تا با آن شغل ایجاد کند. یک سوال را هم نمیتوان نپرسید. آن هم این که آیا فقط گدابازی بد است یا دلهبازی هم نکوهیده است؟
دیدگاه تان را بنویسید