|

شهرام ناظری واقعا راست گفته که اگر ترکیه نبود، مولانایی هم در کار نبود؟

اخیراً اظهارات شهرام ناظری درباره مالکیت میراث مولانا، باعث بازگرداندن یک مناقشهٔ فرهنگی–هویتی گسترده به سطح افکار عمومی شده است.

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- اخیراً اظهارات جنجالی و بحث‌برانگیز شهرام ناظری، خواننده و هنرمند برجسته موسیقی سنتی ایران در دانشگاه سلجوق ترکیه باعث بازگرداندن یک مناقشه  فرهنگی–هویتی گسترده به سطح افکار عمومی شده است.

در یک سخنرانی در دانشگاه سلجوق شهرام ناظری با قدردانی از ترکیه به ‌خاطر زنده نگه ‌داشتن مکتب مولانا گفته است که «باید از ترک‌ها و دولت ترکیه تشکر کنیم که مکتب مولانا را زنده نگه داشته‌اند، چرا که اگر مولانا در ایران بود، از بین رفته بود.» او در ادامه انتقاد کرده که مقامات و مسئولان فرهنگی ایران  به عرفان و عرفا،   توجه کافی نداشته‌اند و از این نظر ترکیه موفق‌تر عمل کرده است.

این اظهارات با واکنش‌های انتقادی گسترده‌ پژوهشگران، استادان دانشگاه و فعالان فرهنگی ایرانی روبه‌رو شد. منتقدان گفته‌اند که مولانا در ایران همواره در گفتمان فرهنگی، ادبیات و عرفان حضور داشته، و آثارش در دانشگاه‌ها و حوزه‌های فرهنگی ایران مورد پژوهش و خوانش قرار گرفته است. جامعهٔ ایرانی در طول قرن‌ها سهم بسزایی در حفظ و ترویج اندیشهٔ او داشته است. برخی این سخنان را نه‌ فقط کم ‌دقت یا مبالغه‌آمیز دانسته‌اند بلکه نمونه‌ای از یک چالش هویتی و فرهنگی میان دو کشور بر سر میراث مولانا تلقی کرده‌اند.

اظهارات ناظری را می‌توان از چند زاویه تحلیل کرد: نخست به‌ عنوان قدردانی از نقش فیزیکی و نهادی ترکیه در حفاظت از آرامگاه و موزهٔ مولانا در قونیه و دوم، بازتاب نارضایتی از سیاست‌گذاری فرهنگی در ایران؛ به‌ خصوص در مواجهه با میراث بزرگان ادب و عرفان.

kjgjgjgjgjh

مرور تاریخی

برای درک بهتر این بحث، لازم است نگاه دقیق تاریخی به زندگی، هویت و جغرافیای فرهنگی مولانا داشته باشیم. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، مشهور به «مولوی» یا «رومی»، یکی از بزرگ‌ترین شاعران، عرفا و متفکران ادبی زبان فارسی در قرن سیزدهم میلادی بود.

او در سال ۶۰۴ ه‍.ق در بلخ، واقع در بخش شرقی امپراتوری سلجوقی در خراسان، زاده شد؛ منطقه‌ای که امروز در مرز افغانستان و تاجیکستان واقع است.

خانوادهٔ او از نخبه‌ترین حلقه‌های علمی و عرفانی آن دوران بود و پدرش، بهاءالدین ولد، عالمی برجسته در فقه، تفسیر و تصوف محسوب می‌شد.

به ‌دلیل فشارهای سیاسی و حملات مغول، خانوادهٔ مولانا از بلخ به غرب کوچید و پس از گذراندن دوره‌ای در ایران و عراق، نهایتاً در قونیه (شهری در ترکیه امروزی) اقامت گزیدند.

j_kkkhkkkk

چند ملاحظه مهم

۱. زادگاه تاریخی و فرهنگی مولانا

مولانا در بلخ متولد شد، شهری که در زمان تولدش بخشی از امپراتوری فارسی‌زبان و فرهنگی بزرگ خراسان بوده است. بنابراین از منظر تاریخی، او در گسترهٔ فرهنگ و زبان فارسی‌زبان بزرگ به دنیا آمده است.

۲. زبان آثار مولانا

تمامی آثار اصلی مولانا به زبان فارسی سروده شده‌اند و مثنوی معنوی یکی از مهم‌ترین متون ادبیات فارسی به شمار می‌آید. این واقعیت، نقشی اساسی در تعلق فرهنگی او به سنت ادبی فارسی دارد که فراتر از مرزبندی‌های سیاسی است.

۳. اقامت و مرگ در قونیه

بخش عمدهٔ زندگی مولانا در قونیه در آناتولی گذشت. او به‌ دلیل عوامل تاریخی در آنجا زیست و همانجا دفن شد. همین «اقامت و مدفن» باعث شده است که در گفتمان فرهنگی معاصر، ترکیه سهم قابل توجهی در ترویج و حفظ فیزیکی مکتب، آرامگاه و گردشگری مرتبط با مولانا داشته باشد؛ به ‌ویژه اینکه «موزه مولانا» در قونیه یکی از نمادهای فرهنگی–توریستی این کشور محسوب می‌شود.

hhhhhhhhhh

تحلیل ریشه‌ای یک مناقشه قدیمی؛ واقعیت تاریخی یا لغزش مفهومی؟

این مناقشه صرفاً هنری یا ادبی نیست، بلکه مستقیماً به مسئله هویت، تاریخ، تداوم تمدنی و رقابت‌های نمادین میان دولت ـ ملت‌های مدرن بازمی‌گردد.

اگر سخنان شهرام ناظری را با دقت مفهومی بخوانیم، روشن می‌شود که او بیش از آنکه درباره «مالکیت فرهنگی» مولانا سخن بگوید، به جغرافیای میزبانی تاریخی اشاره کرده است؛ اینکه مولانا در قونیه زیست، در آنجا تدریس کرد، در همان خاک درگذشت و آرامگاهش در آنجاست. این گزاره، از حیث تاریخی، محل تردید نیست. اما مسئله اصلی دقیقاً در همین نقطه آغاز می‌شود: آیا میزبانی جغرافیایی، معادل تملک تمدنی است؟ آیا حضور یک متفکر در قلمرویی سیاسی، به معنای تعلق فکری، زبانی و فرهنگی او به هویت ملیِ بعدی آن قلمرو است؟ پاسخ تاریخ، به ‌ویژه تاریخ پیشامدرن، به‌روشنی منفی است. و انصافاً شهرام ناظری نیز چنین ادعایی نکرده است.

ncjjfjkjfsb

خاستگاه مولانا: نه ترکیه، نه ایران مدرن؛ بلکه جهان ایرانی ـ اسلامی

مولانا در قلمرو سلجوقیان روم می‌زیست؛ دولتی که نامش امروز اشتباهاً چنین القا می‌کند که با «ترکیه» امروزی پیوندی مستقیم دارد. حال آنکه سلجوقیان روم، اگرچه از نظر تبار سیاسی، ترک‌تبار بودند، اما از حیث زبان رسمی، دیوان‌سالاری، فرهنگ، ادبیات، آموزش و دین، عمیقاً در تمدن ایرانی ـ اسلامی تنفس می‌کردند. زبان علم، شعر، تصوف و اندیشه در این امپراتوری، فارسی بود؛ نه ترکی عثمانی (که اساساً هنوز شکل نگرفته بود) و نه زبان ملی ترکیه امروزی.

ایران؛ نه یک دولت، بلکه یک حوزه تمدنی

نکته‌ای که در اغلب بحث‌های رسانه‌ای مغفول می‌ماند، این است که «ایران» در قرن هفتم هجری، بیش از آنکه یک مرز سیاسی باشد، یک حوزه تمدنی گسترده بود؛ حوزه‌ای که از خراسان بزرگ تا آناتولی امتداد داشت. مولانا در بلخ زاده شد؛ شهری که قلب تپنده فرهنگ ایرانی ـ خراسانی بود. آموزش دید، اندیشید، نوشت و مهم‌تر از همه، به فارسی اندیشید. تمام آثار او نه‌ فقط به زبان فارسی‌اند، بلکه بر شانه‌های سنت فکری و عرفانی ایران پیشا‌مغولی استوارند.

lllklkkglf

چرا مولانا «مولانا» شد؟ زبان، اندیشه و سنتی که او را ساخت

فارسی برای او زبان تصوف بود، نه یک انتخاب تصادفی. اگر قرار باشد تنها یک معیار برای تعیین نسبت تمدنی مولانا انتخاب شود، آن معیار بی‌تردید زبان اندیشه است. مولانا نه ‌تنها به فارسی شعر گفت، بلکه جهان را از خلال مفاهیم، استعاره‌ها و دستگاه معنایی زبان فارسی تفسیر کرد. تصوف او، ادامه منطقی سنت سنایی، عطار و خراسانیان است؛ نه محصول سنت‌های آناتولیایی یا ترکی. حتی مخاطبان اولیه او نیز فارسی‌زبان بودند و شبکه مریدانش در گستره ایران فرهنگی شکل گرفت.

آناتولی؛ میزبان تاریخی، نه خالق فکری

قونیه محل زندگی مولانا بود، اما بذر اندیشه مولانا پیش‌تر در خاک فرهنگ ایرانی کاشته شده بود. آناتولی، در قرن هفتم هجری، خود از لحاظ تمدنی (نه سیاسی) بخشی از جهان ایرانی ـ اسلامی بود، نه یک واحد فرهنگی مستقل. اینکه امروز دولت ترکیه، مولانا را به‌ عنوان نماد فرهنگی خود معرفی می‌کند، بیش از آنکه یک گزاره تاریخی باشد، پروژه‌ای هویتی در چارچوب دولت ـ ملت مدرن است؛ پروژه‌ای که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی شکل گرفت و ناگزیر به تفسیر گذشته‌ها شد.

;;;;_;_lkjnjuyu

پس مسئله کجاست؟

بحث «مولانا ایرانی است یا ترک» اساساً محصول زمانه ماست، نه زمانه مولانا. او متعلق به جهانی است که در آن، مرزهای ملیِ امروز معنا نداشتند. با این حال، اگر ناچار به نسبت‌سنجی باشیم، باید با معیارهای علمی سخن بگوییم: زبان، سنت فکری، نظام مفهومی و ریشه‌های فرهنگی. طبق این معیارها، مولانا بی‌تردید در قلب تمدن ایرانی ـ فارسی ایستاده، هرچند که آرامگاهش در قونیه است و ترکیه امروز خود را میزبان میراث او می‌داند!

مسئولیت ما

سخنان شهرام ناظری در فضای ملتهب هویتی امروز منطقه، نیازمند دقت مفهومی بیشتری است. مولانا را نه می‌توان از ایران «پس گرفت» و نه می‌توان او را به یک دولت مدرن «واگذار کرد». او فرزند یک تمدن است؛ تمدنی که زبانش فارسی بود، افقش جهان‌شمول و پیامش فراتر از مرزها. دفاع از این حقیقت، نه از سر تعصب ملی، بلکه از سر وفاداری به تاریخ است.

پیشنهادات ویژه
پیشنهادات ویژه
دانش آراستگی
دیدگاه تان را بنویسید

آشپزی
خانه داری
تفریح و سرگرمی
دنیای سلبریتی ها