|

داستان‌ های واقعی؛ سرگذشت دختر نوجوانی که فرمانده ارتش شد اما زنده سوزاندنش

در قرن پانزدهم میلادی دختر نوجوانی در فرانسه به نام ژاندارک فرمانده ارتش شد و اراضی را که انگلیسی‌ها محاصره یا تصرف کرده بودند آزاد کرد.

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- در روزگار پرآشوب فرانسه، در سده‌ای که شعله‌ جنگ‌های صد ساله میان انگلستان و فرانسه شعله‌ور بود، دختری نوجوان از روستایی گمنام برخاست که سرنوشت یک ملت را تغییر داد. نامش ژاندارک بود، اما مردم آن زمان او را با لقب‌هایی عجیب می‌شناختند: «دوشیزه اورلئان»، «فرستاده خدا» یا «جادوگر».

cccccc

طلوع یک ستاره

ژان در سال ۱۴۱۲، در روستای دُم‌رِمی واقع در شمال‌ شرقی فرانسه متولد شد. پدرش کشاورزی ساده بود. ژاندارک نه سواد داشت، نه آموزش نظامی دیده بود. در کودکی، وقتش را با گوسفندان می‌گذراند و دعای روزانه‌اش را با صدای آرامی در گندمزارها نجوا می‌کرد. اما همه چیز وقتی تغییر کرد که ژان در 13 سالگی احساس کرد صدایی از جانب قدیسان می‌شنود. صداها به او می‌گفتند که مأموریت دارد فرانسه را از اشغال انگلستان نجات دهد و پادشاه قانونی، شارل هفتم، را به تاج ‌و تخت بازگرداند.

اطرافیان حرف‌های ژاندارک را چیزی بین جنون و توهم می‌دانستند اما خودش باور داشت که حقیقت را شنیده.

شروع مسیر قهرمانی

در حالی که تا آن زمان حتی شمشیر به دست نگرفته بود، راهی سفر شد. لباس مردانه پوشید، موهایش را کوتاه کرد، و از روستایش راهی شد تا خود را به شاهزادهٔ فرانسه برساند.

jandarc (2)

ژاندارک با پافشاری به قصر شارل در چینون رسید. در آن‌جا، برای آزمایش باورش، شاهزاده در میان جمعی از درباریان مخفی شد تا ببیند آیا این دختر می‌تواند او را از میان همه تشخیص دهد. ژاندارک مستقیماً به سمت او رفت و گفت: «ای شاهزاده، من آمده‌ام که پادشاهت کنم.»

او فرماندهی گروهی از سربازان را بر عهده گرفت و به سوی اورلئان شهری که در محاصره انگلیسی‌ها بود حرکت کرد. در آن‌جا، با انگیزه و ایمان وصف‌ناپذیر، سپاهیان خستهٔ فرانسه را جان دوباره‌ای بخشید. تنها در چند روز، ژاندارک با نقشه‌هایی ساده اما دلیرانه، شهر را از محاصره نجات داد. پیروزی در اورلئان نه‌ تنها روحیهٔ ارتش فرانسه را بالا برد، بلکه ژاندارک را به قهرمان ملی تبدیل کرد.

او سپس راهی شهر رَنس شد؛ جایی که پادشاهان فرانسه تاج‌گذاری می‌کردند. علی‌رغم مخالفت‌ها، ژاندارک موفق شد شارل هفتم را به آن‌جا ببرد و در کلیسای جامع شهر، در حضور هزاران نفر، تاج سلطنت را بر سر او گذاشت.

_____---

غروب یک ستاره

اما دوران افتخار ژاندارک کوتاه بود. در سال ۱۴۳۰، در حین یک عملیات دفاعی، به دست بورگونی‌ها (هم‌پیمانان انگلیس) اسیر شد. آن‌ها او را به انگلیسی‌ها فروختند. ژاندارک در ۱۹ سالگی، در شهر روان، به دادگاه برده شد و اتهامات سنگینی به وی نسبت دادند: بدعت در دین، جادوگری، پوشیدن لباس مردانه، نافرمانی از کلیسا، و البته، ادعای شنیدن صدای خداوند.

دادگاه، که بیشتر رنگ سیاسی داشت تا دینی، او را محکوم به مرگ کرد. صبح یکی از روزهای مه‌آلود ماه می ۱۴۳۱، ژاندارک را با زنجیر بستند، به میدان شهر آوردند و زنده ‌زنده در آتش سوزاندند. شاهدان می‌گویند که آخرین کلماتش این بود: «ای عیسی مقدس! نام تو را فریاد می‌زنم!»

images (17)

تبدیل شدن به یک قدیسه

اما مرگ ژاندارک پایان کار نبود. ۲۵ سال بعد، دادگاه جدیدی که توسط کلیسای کاتولیک برگزار شد، رأی به بی‌گناهی‌اش داد و او را شهید دانست. در سال ۱۹۲۰، کلیسا رسماً او را قدیسه اعلام کرد. امروزه در فرانسه، روزی به نام ژاندارک جشن گرفته می‌شود و مجسمه‌های او در میادین شهرهای بزرگ مثل پاریس، لیون و اورلئان نصب شده‌اند.

چرا ژاندارک هنوز زنده است؟

بسیاری از تاریخ‌نگاران، ژاندارک را نماد ترکیب ایمان، شجاعت و شور ملی می‌دانند. دختری بی‌نام‌ و نشان که آموزش نظامی ندیده بود و تنها با نیروی باورش، توانست ارتش شکست‌خورده‌ای را به حرکت درآورد.

در دنیای امروز، داستان ژاندارک تنها یک افسانه نیست؛ الهام و انگیزه‌ای برای کسانی است که با موانع روبه‌رو هستند، برای کسانی که صدای وجدان‌شان را می‌شنوند، برای آن‌هایی که باور دارند هنوز می‌توان جهان را تغییر داد.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

آشپزی

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها