خواستگار شیطانی ام هم من و هم دخترم را می خواهد !
همسرم تعهدی نسبت به زندگی زناشویی مان نشان نداد و در اثر رفیق بازی با افراد ناباب به دام مواد مخدر افتاد.
ازدواج اولم به انتخاب و خواست پدر و مادرم بود و من در حالی سر سفره عقد بله گفتم که هیچ علاقه ای به «عیسی» نداشتم. او هم به اصرار مادرش با من ازدواج کرده بود و ما اصلا نتوانستیم با هم کنار بیاییم. پدر و مادرم می گفتند اگر بچه دار بشویم مشکلاتمان حل خواهد شد. اما با وجود آن که صاحب ۲ فرزند شدیم همسرم تعهدی نسبت به زندگی زناشویی مان نشان نداد و در اثر رفیق بازی با افراد ناباب به دام مواد مخدر افتاد.
ما حدود ۱۷ سال با هم زیر یک سقف زندگی کردیم و همسرم این اواخر به مصرف کراک روی آورده بود. من در تمام این سال ها با زحمت و رنج فراوان در یک کارگاه تولیدی کار می کردم و مسئولیت خرج و مخارج کمرشکن زندگی و هزینه های موادمخدر شوهرم را برعهده داشتم و به خاطر حفظ آبروی خانوادگی و آینده دو بچه بی گناهم سوختم و ساختم و صدایم درنیامد.
اما از روزی که فهمیدم همسرم برای دختر خواهرم نقشه شومی در سر دارد و می خواهد این دختر بیچاره را به بهانه ازدواج و با حیله و نیرنگ به دام هوس های شیطانی یکی از دوستان مفنگی خود بیندازد نگرانی عجیبی پیدا کردم و کمی حساس شدم.
بیشتر بخوانید: همخوابی شیطانی دختر تهرانی با مرد متاهل
البته دختر خواهرم زرنگ تر از این حرف ها بود که گول شوهرم را بخورد ولی پس از مدتی متوجه شدم همسرم برای دختر خودمان نقشه کشیده است تا در قبال دریافت مبلغی وجه نقد او را به دام دوستش بیندازد. با روشن شدن این واقعیت تلخ دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و با برعهده گرفتن حضانت دو دخترم از این مرد بی غیرت جدا شدم.
زن ۳۸ ساله در دایره اجتماعی کلانتری افزود: با دلی شکسته وارد مرحله جدیدی از زندگی ام شدم و از مدتی قبل فریب مرد ۳۵ ساله ای را خوردم که ادعا می کرد زن ندارد و می خواهد مرا به عقد دائمی اش دربیاورد. او با محبت های دروغین از من خواستگاری کرد و با تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم این فرد، آدم هوس بازی است که سر چند زن بی پناه دیگر را کلاه گذاشته است. من به او جواب رد دادم و دیگر به صورتش نگاه نکردم.
اما الان مدتی است که این آدم حقه باز دختر نوجوانم را با چرب زبانی و وعده های دروغین اغفال کرده است و فرزندم به خاطر این مرد دروغگو در برابرم ایستاده است و تهدیدم می کند اگر به خواسته اش تن ندهم از خانه فرار خواهد کرد. او تحت تاثیر بدگویی های پدرش حرف مرا قبول ندارد و نمی فهمد چه می گویم. برای همین به اینجا آمدم تا از شما مشاوره بگیرم. ای کاش خانواده ام در زمان ازدواجم تحقیقاتی انجام می دادند تا این همه بدبختی و فلاکت به سرم نمی آمد.
منبع: رکنا
دیدگاه تان را بنویسید