تحریمهای آمریکا با اقتصاد ایران چه کردهاند؟
موسی غنینژاد در تشریح تبعات تحریمهای ایالات متحده برای اقتصاد ایران ماجرای پرداخت دستمزد آندرهآ استراماچونی، سرمربی ایتالیایی تیم فوتبال استقلال تهران را یادآوری میکند و آن را نمادی از وضعیت امروز اقتصاد ایران برمیشمرد: «این ماجرا به خوبی نشان میدهد که اقتصاد تا چه حد به نظام بانکی بینالمللی وابسته است و شعارهایی که درباره دور زدن تحریم داده شده، چقدر بیمعناست.» این اقتصاددان با اشاره به تعبیر «جنگ اقتصادی» که از سوی سیاستمداران ایرانی و آمریکایی در خصوص تحریمها مطرح شده، میگوید: «این جنگ یک مساله سیاسی است و باید از مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی حل شود.»
موسی غنینژاد در تشریح تبعات تحریمهای ایالات متحده برای اقتصاد ایران ماجرای پرداخت دستمزد آندرهآ استراماچونی، سرمربی ایتالیایی تیم فوتبال استقلال تهران را یادآوری میکند و آن را نمادی از وضعیت امروز اقتصاد ایران برمیشمرد: «این ماجرا به خوبی نشان میدهد که اقتصاد تا چه حد به نظام بانکی بینالمللی وابسته است و شعارهایی که درباره دور زدن تحریم داده شده، چقدر بیمعناست.» این اقتصاددان با اشاره به تعبیر «جنگ اقتصادی» که از سوی سیاستمداران ایرانی و آمریکایی در خصوص تحریمها مطرح شده، میگوید: «این جنگ یک مساله سیاسی است و باید از مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی حل شود.»
تحریمهای اقتصادی ایالات متحده علیه ایران در دوران دونالد ترامپ بیسابقه و از نظر پیچیدگی و اثرگذاری، غیرقابل مقایسه با دوران باراک اوباما بودهاند. مقامات ایران البته در ابتدای هر دو دوره میگفتند تحریم «کاغذپاره» است و فقط «اثر روانی» دارد، اما وقتی زمان گذشت، دیدیم که تحریم بر ابعاد مختلف اقتصاد کشور و از جمله بر زندگی مردم اثرگذاری زیادی داشت. به نظر شما میان تحریم و عملکرد اقتصاد ایران چه رابطهای وجود دارد؟
به نظر من، اینکه گفته میشد تحریم اثری روی عملکرد اقتصاد ایران ندارد، به وضوح یک شعار سیاسی بود که مضمون واقعی و علمی نداشت. چراکه اقتصاد ایران-همانند اغلب اقتصادهای دیگر در دنیای امروز- در عمل به اقتصاد جهانی وابسته است. به عنوان مثال، بخش عمدهای از صادرات ایران نفتی بوده و تجارت نفت نیز یک پدیده جهانی به حساب میآید؛ ما هرگز نمیتوانیم نفت را فقط به کشورهای دوست یا همسایه صادر کنیم، بنابراین وقتی حلقههای تحریم تنگتر شده و روی تحریم نفت متمرکز شد، آثار آن بیشتر به چشم آمد. هرچند، قبل از آن هم تحریمهایی که از ابتدای انقلاب علیه اقتصاد ایران اعمال شده بود، به نوعی ما را متاثر کرده و عملکرد اقتصادمان را دچار آسیب کرده بود.
حتی قبل از سالهای اخیر که میتوان آن را دوران «تشدید تحریم» نامید، تحریمها تاثیرات بسیار بدی روی اقتصاد ما داشته است. مثلاً اینکه ناوگان هوایی ما به شدت فرسوده است، ناشی از آن است که آمریکاییها از همان سالهای ابتدایی انقلاب ما را تحریم کردهاند. این تحریمها البته در طول چهار دهه گذشته نوساناتی داشته، اما در مجموع رو به تشدید بوده و نقطه اوج آن هم دوران «تشدید تحریم» بوده است که از ابتدای دهه 1390 آغاز شده و با دوره دوم ریاستجمهوری باراک اوباما و دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ همزمان شده است. بنابراین، برخلاف شعارهایی که داده میشود، تحریم همواره بر عملکرد اقتصاد ایران اثر داشته، هرچند بسته به شرایط و اوضاع و احوال بینالمللی، در ادوار مختلف تاثیر آن متفاوت بوده است.
«چشم اسفندیار» یا بزرگترین نقطه ضعف اقتصاد ایران در برابر تحریمها چه بوده است؟ اگر بخواهیم از منظر شاخصها و زیربخشهای اصلی اقتصاد به موضوع نگاه کنیم، فکر میکنید کدامیک از آنها در دوران «تشدید تحریم» عقبگرد بیشتر و مهمتری داشتهاند؟
آمریکاییها در دوران «تشدید تحریم» دو جنبه مهم اقتصاد ایران را هدف قرار دادهاند. از یک طرف حلقه تحریم نفت را تنگتر کردهاند و از طرف دیگر نظام بانکی ایران را تحت فشار بیشتری قرار دادهاند و جلوی مبادلات بانکی ما با دنیای خارج را گرفتهاند. تشدید این دو تحریم، تاثیر واضحی بر عملکرد کلی اقتصاد ایران گذاشته است.
وقتی درآمدهای نفتی کشور پایین آمد، دولت با مشکل بودجه مواجه شد. میدانید که در 50 سال گذشته بهطور میانگین حدود 30 درصد از بودجه عمومی دولت از محل صادرات نفت خام تامین شده است. اگرچه در ادوار مختلف نوساناتی در این زمینه دیده شده، اما بهطور میانگین این رقم وجود داشته که واقعاً رقم بالایی است. نمیتوان به یکباره یا ظرف مدتی کوتاه 30 درصد منابع بودجه عمومی را نادیده گرفت یا با منابع دیگر جایگزین کرد. البته شعار تبدیل اقتصاد نفتی به اقتصاد غیرنفتی در تمام این سالها داده شده، اما تنها در حد شعار باقی مانده و هیچ کار عملی برای رفع این معضل انجام نشده است. در نتیجه یکی از بخشهایی که بیشترین ضربه را از تشدید تحریمها خورد، درآمدهای دولت بود. بخش دیگر هم حوزه بانکی ما بود. چراکه تحریمهای بانکی هیچگاه به این شدت اعمال نشده بود. تضعیف این دو بخش، بیشترین و بدترین اثرات را روی عملکرد اقتصاد ایران گذاشتند و همچنان نیز تبعات آن مشاهده میشود.
توجه کنید که در این شرایط مساله فقط بودجه دولت نیست، بلکه کل اقتصاد مشکل پیدا کرده است. اخیراً حتی پرداخت دستمزد یک مربی فوتبال ایتالیایی در ایران به یک معضل تبدیل شده است. این یک نماد از وضعیتی است که اقتصاد ایران در آن گرفتار شده و به خوبی نشان میدهد که اقتصاد تا چه حد به نظام بانکی بینالمللی وابسته است و شعارهایی که درباره دور زدن تحریم داده شده، چقدر بیمعناست. وقتی نتوانیم حتی دستمزد یک مربی خارجی را بپردازیم تا این همه سروصدا و نارضایتی در کشور ایجاد نشود، میتوان حدس زد که در حوزههای کمسروصداتر اقتصاد و تجارت، چه بر سر تولیدکننده، صادرکننده و واردکننده آمده و آنها با چه سختیها و معضلاتی روبهرو هستند.
تحریم هم آثار مستقیم بر اقتصاد ایران داشته و هم آثار غیرمستقیم. آثار مستقیم آن مثل کاهش درآمدهای نفتی دولت و آثار غیرمستقیم آن به ویژه از منظر سیاستگذاریهای دولت قابل توجه است؛ آنجا که به بهانه جنگ اقتصادی و شرایط دشوار کشور، رفتارهای تعزیراتی و بگیروببند را توجیه کرده و گسترش داده است. از این زاویه فکر میکنید اثر تحریم بر فعالیت بنگاهها (چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی) چه بوده است؟
فکر میکنم لازم است این بحث با دقت بیشتری توضیح داده شود. سیاستگذاریهای غلطی که در دوران «تشدید تحریم» در کشور صورت گرفته، بیش از آنکه مربوط به تحریمها باشد، مربوط به تفکر اقتصادی حاکم بر کشور است. اصولاً نحوه واکنش ما به یک معضل اقتصادی (مثل کاهش درآمدهای نفتی یا معضل یارانهها یا رکود اقتصادی) به تفکر اقتصادی حاکم بر سیاستگذاران اقتصادی برمیگردد. من بارها گفتهام -و دیگر اقتصاددانان نیز بر این نکته تاکید کردهاند- که در شرایط تنگتر شدن حلقه تحریمهای خارجی و محاصره اقتصادی باید اقتصاد را بیش از پیش آزاد کرد تا بتوانیم از پتانسیلهای اقتصادیمان بیشترین بهره را ببریم. ولی متاسفانه ما درست برعکس رفتار کرده و تحریم را بهانهای کردهایم تا سیاستهای کنترل قیمتها و سرکوب بازار را تشدید کنیم. این روش در همه حوزههای سیاستگذاری اقتصادی از جمله در سیاستهای ارزی و تجاری مشاهده میشود.
این نکته را هم فراموش نکنید که یکی از مخربترین آثار غیرمستقیم تشدید تحریم، رواج و شیوع بیش از پیش فساد اقتصادی و رانتخواری است. وقتی دولت به بهانه تحریم، سیاستگذاریهای غلط خود را توسعه میدهد و تشدید میکند، رانتخواری و فساد اقتصادی گستردهتر میشود. پروندههای بزرگی که در دوران «تشدید تحریم» در قوه قضائیه شکل گرفته -همانند پرونده بابک زنجانی و امثال آن- از آثار غیرمستقیم تحریم و سیاستگذاریهای غلط دولت در ارتباط با آن بوده است.
به نظر میرسد در زمانهای مختلف، با شکلگیری ابتکارهای دیپلماتیک فرصتهایی برای شکستن تحریم فراهم شده است (از جمله در هفتههای اخیر با ابتکارات نخستوزیر ژاپن). با توجه به آنچه تحریم بر سر اقتصاد ایران آورده و اینکه «اگر تحریم ادامه پیدا کند، چه خواهد شد» شما اهمیت استفاده از این فرصتها را چگونه ارزیابی میکنید؟
این سوال بسیار مهمی است و باید بدون رودربایستی به آن پاسخ داد. ما امروز گرفتار یک «جنگ اقتصادی» هستیم. هرچند من به لحاظ نظری این واژه و مفهوم را قبول ندارم، ولی به نظر میرسد در عمل این اتفاق افتاده است و سیاستمداران هر دو طرف مرتباً از این مفهوم حرف میزنند. آمریکاییها میگویند برای اجتناب از جنگ نظامی با ایران وارد جنگ اقتصادی شدهایم و ایران را تحریم کردهایم. ایرانیها هم میگویند ما درگیر یک جنگ اقتصادی هستیم که از جنگ نظامی چیزی کم ندارد. برخی حتی آن را با جنگ ایران و عراق مقایسه میکنند و میگویند تحریمهای آمریکا ابعاد عمیقتر و مخربتری نسبت به جنگ هشتساله داشته است.
اگر وجود این جنگ را بپذیریم، طبیعی است که بحث دیگر فقط اقتصادی نیست و در دو سوی ماجرا، سیاستمداران حاکم بر آمریکا و ایران صفآرایی میکنند. من قبلاً نقدهای بسیاری به نگاه سیاستمداران حاکم بر آمریکا در این مورد وارد کرده و گفتهام که تحریم در تضاد با اصول فکریای است که آمریکاییها مدعی دفاع از آن هستند. تحریم تجارت یعنی جلوگیری از تجارت آزاد که خلاف قانون اساسی آمریکاست. آنچه آمریکاییها امروز انجام میدهند، نشانه ریاکاری و غلبه دادن نگاه سیاسی بر اقتصاد است. آنها برای رسیدن به اهداف سیاسی خود، اقتصاد را به یک ابزار تبدیل کردهاند، وگرنه بر اساس ایدئولوژیها و آرمانهایی که آمریکاییها مدعی دفاع از آن هستند، این اقدامات به هیچ وجه قابل توجیه نیست. در کمپین ضدتحریم سال 1392 من به همراه شماری از اقتصاددانان ایرانی داخل و خارج کشور همین نکات را مورد تاکید قرار دادیم و برملا کردیم؛ ما تاکید کردیم که سیاستهای تحریمی آمریکا نهتنها اشتباه است، بلکه خلاف تجارت آزاد، منطق اقتصادی، اخلاق و حتی قانون اساسی کشورهای غربی از جمله آمریکا به حساب میآید.
اما در سمت مقابل هم سیاستمداران ایرانی قرار دارند که وقتی میگویند درگیر جنگ اقتصادی هستیم، باید معنای درگیر شدن در جنگ را بدانند. جنگ در ذات خود یک مفهوم سیاسی است، نه اقتصادی؛ بنابراین جستوجوی راهحل اقتصادی برای آن بیمعناست. برای این جنگ باید یک راهحل سیاسی پیدا کرد و اینکه بگوییم راه دیپلماسی را به کلی میبندیم، معنا ندارد. چون این کار تن دادن به بنبست و اعتراف به آن است که راهحلی نداریم. سیاستمداران ما میگویند تحریم را دور میزنیم. مگر جنگ را میتوان دور زد؟ وقتی حلقه تحریم تنگتر شود، بالاخره آثار خود را نشان میدهد. امروز هم مقامات داخلی و هم سیاستمداران خارجی به این مساله اذعان دارند که تحریم فجایع بسیاری را رقم زده است. نمونه آن مرگ «آوا» دختر دوساله اهوازی است که به بیماری موسوم به «بیماری پروانهای» مبتلا بود و در اثر کمبود داروهای مورد نیازش درگذشت. مسوولان ایرانی اخیراً این ماجرا را به عنوان یک افشاگری علیه سیاستهای تحریمی آمریکا مطرح کردهاند. آمریکاییها هم وقوع آن را قبول دارند، هرچند به دروغ میگویند راه را برای تبادل دارو و مسائل بشردوستانه نبستهایم. حال آنکه وقتی نظام بانکی مورد تحریم باشد، این راهها عملاً بسته میشود و واردات دارو نیز به مشکل برمیخورد. وقتی ما نمیتوانیم دستمزد یک مربی خارجی را از طریق سیستم بانکی بپردازیم، چگونه میخواهیم واردات کالایی مثل دارو یا وسایل پزشکی را انجام دهیم؟
هرقدر بگوییم تحریم را دور میزنیم و راه عبور از آن را پیدا میکنیم، یا ادعا کنیم که با تکیه بر اقتصاد و ابتکار داخلی مسائل را حل میکنیم، یا شعار بدهیم که تحریم فرصت است، این حرفها واقعیتهای روی زمین را تغییر نمیدهد. باید واقعیتها را دید: این جنگ یک مساله سیاسی است و باید از مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی حل شود.
اصولاً هر جنگی باید یک روز تمام شود و نمیتوان تا ابد به جنگ ادامه داد.
بله، دقیقاً همینطور است. اینکه بگوییم «چون شما فلان اقدام را کردید، ما دیگر با شما صحبت نمیکنیم» بیمعناست. هرگز نمیتوان راهحل سیاسی را کنار گذاشت.
نقش گروههای مرجع اقتصادی و اجتماعی در این زمینه چه میتواند باشد؟ آیا تلاشی از جنس کمپین مدنی ضدتحریمی که در سال 1392 شکل گرفت میتواند در این دوره هم صورت بگیرد؟ درسهای تجربه قبلی در این باره چیست؟
آن تجربه بهطور نسبی موفق بود و دلیلش هم این بود که آن زمان میزان ناسازگاری در حوزه سیاستگذاری و اندیشه اقتصادی داخلی به شدت الان نبود. امروز متاسفانه عدهای از چپ و راست، از گروههای مذهبی و غیرمذهبی، از میان اقتصاددانان و سیاستمداران علم مبارزه با «نئولیبرالیسم» برداشتهاند و حرفهای پرتوپلا و یاوههای بیپایهای را مطرح میکنند که به شکلگیری یک رویکرد منطقی و منسجم در مقابل تحریم لطمه میزند. کسانی که میگویند هم تحریمها ناشی از نئولیبرالیسم است -چون ترامپ را مظهر نئولیبرالیسم معرفی میکنند- هم تجارت آزاد نئولیبرالیسم است، متوجه تناقض موجود در حرفهای خود نیستند. میگویند اگر تجارت آزاد شود، نئولیبرالیسم است و مردم بدبخت میشوند؛ اگر تحریم وجود داشته باشد هم نئولیبرالیسم است و مردم بدبخت میشوند! معلوم است که این حرف یاوه است، اما باعث میشود اقتصاددانان نتوانند به نوعی اجماع برسند و مثل دوره قبل، حرف منطقی و روشن خود را در مقابل تحریم بر زبان بیاورند. در آن دوره ما توانستیم به آمریکاییها این پیام را بدهیم که «شما دارید ریاکاری میکنید؛ شما مدعی آزادی هستید، ولی آزادی را نقض کردهاید. چراکه مهمترین آزادی، آزادی تجارت است». اما حضرات مبارزان با نئولیبرالیسم، با تجارت آزاد مخالفاند و وقتی کسی مخالف تجارت آزاد باشد، نمیتواند سیاستهای ضدتجارت آزاد آمریکا را افشا و محکوم کند.
اگر موفق به تحریمشکنی شویم، ممکن است بار دیگر تجربه دولت اول حسن روحانی تکرار شود. در آن دوره دیدیم که دولت از فرصت رفع تحریمها برای مقاومسازی اقتصاد استفاده نکرد و زمینه را برای تکرار فشارهای خارجی فراهم کرد. چه باید کرد که در صورت بازگشت به دوران قبل از تحریم، آن اشتباه تکرار نشود؟
آن اشتباه ناشی از شیوه تفکر حاکم بر سیاستمداران ما بود. آقای روحانی وقتی روی کار آمد، از اقتصاد آزاد سخن میگفت؛ حتی قبل از او در دوران اصلاحات، سیاستمداران از اقتصاد آزاد دفاع میکردند، منتها این دفاع فقط روی کاغذ بود و انسجام و منطق خاصی نداشت. میگفتند «آزادی اقتصاد را قبول داریم، اما…» وقتی این «اما» گذاشته میشد، همه حرفهای قبلی را زیر سوال میبردند. حال آنکه اگر کسی به تجارت آزاد اعتقاد داشته باشد، دیگر «اما» ندارد؛ باید از آن دفاع کرده و آن را اجرا کند. درباره تحریم هم نمیشود بگوییم آمریکا تحریم را بردارد و تجارت خارجی آزاد باشد، ولی در داخل تحریم بگذاریم و قیمتها را سرکوب کنیم. سرکوب قیمت در داخل دقیقاً مشابه همان کاری است که ترامپ با تجارت خارجی ما میکند.
فکر میکنم در سالهای اخیر -به ویژه از سال 1396 به بعد- کسانی بزرگترین لطمه را به انسجام رویکرد اقتصادی دولت وارد کردند که مدعی مبارزه با نئولیبرالیسم هستند و معلوم هم نیست منظورشان از نئولیبرالیسم چیست. اینان در حال پاشیدن خاک به چشم مردم هستند و هم مردم را گیج کردهاند، هم سیاستمداران را ترساندهاند. در نتیجه سیاستمداران از مواضع اصولی خود که دستکم روی کاغذ از آن صحبت میکردند (هرچند هیچگاه آن را عملی نکردند) عقب نشستند. امروز در دولت آقای روحانی دیگر کسی حتی به صورت نظری هم از اقتصاد آزاد صحبت نمیکند. به نظر من برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته این طرز فکر باید عوض شود.
دیدگاه تان را بنویسید