|

معرفی کتاب کوری اثر نویسنده مشهور ژوزه ساراماگو؛ رمانی که باید خواند

رمان کوری از آن دسته آثاری است که در لیست هزار کتاب برتری که باید در طول زندگ خوانده شود،آمده است. در این معرفی همراه ما باشید

لینک کوتاه کپی شد

کتاب کوری با عنوان اصلی اثر ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی است که در سال ۱۹۹۸ موفق به دریافت جایزه نوبل شد. این رمان ساراماگو را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ دنیا معرفی کرد. پس از نگارش این کتاب ساراماگو رمان بیداری را نوشت اما به پرطرفداری کتاب کوری نشد.

کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستان‌های اخلاقی کهن پیام‌هایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستان‌ها، قهرمان‌هایش نه به نام بلکه با یک صفت یاد می‌شوند، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظه‌ها، به ما یادآوری می‌شود که این رمان یک موعظه است. موعظه‌ی رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشت‌باری که کورشدگان داستان در آن به سر می‌برند خاویه‌ی بی‌نظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهم‌ترین چیزی که انسان‌ها نمی‌بینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره‌ی مسیحایی نجات‌بخشی را جست‌وجو می‌کند که دوباره درس محبت را به آدم‌ها بیاموزد.

کتاب کوری رمانی تمثیلی از زندگی اکنون زندگی در جامعه امروزی ست که به قول معروف می گویند کوری کتاب کور شدن و کور ماندن است..کوری طلب دیدن دارد، طلب آگاهی ..آیا روزی می رسد که آدم ها با چشم دل بیرون را بنگرند یا خیر؟

در رمان تمثیلی کوری نه شهر اسمی دارد و نه شخصیت ها، ما شخصیت ها را از القابشان تشخیص می دهیم، شخصیت های اصلی این داستان همسر چشم پزشک، چشم پزشک، مردی که اول کور شد، پسر لوچ، دختر عینکی، پیرمردی که عینک داشت، هستند.

کتاب کوری که درباره رعایت نکردن حقوق دیگران است و رمان در یک چهار راه آغاز می‌شود. جایی که اولین نفر به یک کوری عجیب دچار می‌شود. یک نوع کوری که در آن چشم‌ها سیاهی را نمی‌بیند بلکه یک نوع کوری سفید است که در آن شخص همه چیز را سفید می‌بیند، انگار که در یک دریایی از شیر به سر ببرد.

کتاب کوری در یک چهارراه آغاز می‌شود. جایی که رنگ‌های چراغ راهنمایی نظم را برقرار می‌کند و به آدم‌ها می‌گوید که چه وقت حرکت کنند و چه وقت توقف کنند. اولین مورد کوری در این چهارراه اتفاق می‌افتد که در آن فردی پشت ماشین خود نشسته و با سبز شدن چراغ حرکت نمی‌کند.

ساراماگو برای زن‌ها احترامِ خاصی قائل است. از وقتی که با همسرش ازدواج کرده است، هر کتابی که می‌نویسد به زنش تقدیم می‌کند، در تمام رمان‌هایش (لااقل در مورد شش رمان این موضوع صدق می‌کند) زن‌ها در هر مرتبه و مقامی که هستند، و هر نقش یا شغلی که دارند، منشا محبت و واجد خصلت‌های شریف انسانی هستند، در کوری هم اولین کسی که پیام کتاب را می‌گیرد یک روسپی است: دختری که عینک دودی می‌زد. و تنها کسی که هیچ‌گاه کور نمی‌شود باز یک زن است: همسر دکتر.

مشخصات کتاب

    کتاب کوری

    نویسنده: ژوزه ساراماگو

    ترجمه:مهدی غبرائی

    انتشارات: مرکز

    تعداد صفحات: ۳۶۰

    قیمت چاپ بیست و نهم: ۲۲۹۰۰ تومان

جملاتی از متن کتاب کوری

    آن شب مرد کور خواب دید که کور است. (کتاب کوری – صفحه ۳۰)

    وجدان که خیلی از آدمهای بی‌فکر آن را زیر پا می‌گذارند و خیلیهای دیگر انکارش می‌کنند، چیزی است که وجود دارد و همیشه وجود داشته. اختراع فلاسفه عهد دقیانوس نیست، یعنی اختراع زمانی که روح چیزی جز یک قضیه مبهم نبود. با گذشت زمان، همراه با رشد اجتماعی و تبادل ژنتیکی کار ما به آنجا کشیده که وجدان را در رنگ خون و شوری اشک پیچیده‌ایم و انگار که این هم بس نبوده، چشمها را به نوعی آیینه رو به درون بدل کرده‌ایم، نتیجه این است که چشمها غالبا آنچه را سعی داریم با زبان انکار کنیم بی پروا لو می‌دهند. (کتاب کوری – صفحه ۳۲)

    مزیتی را که این کورها از آن برخوردار بودند، می‌توان توهم نور نام نهاد. در واقع برایشان فرقی نمی‌کرد که شب است یا روز، اولین پرتو سپیده دم است یا گرگ و میش غروب، آرامش دم صبح است یا غوغای دم ظهر، این کورها پیوسته در احاطه سفیدی روشنی بودند، مثل خورشیدی که از ورای مه بتابد. (کتاب کوری – صفحه ۱۰۹)

    اگر نمی‌توانیم مثل آدم زندگی کنیم، دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم. (کتاب کوری – صفحه ۱۳۷)

    دنیا همین است که هست، جایی است که حقیقت اغلب نقاب دروغین می زند تا به مقصد برسد. (کتاب کوری – صفحه ۱۴۵)

    دختر عینکی گفت ترس می‌تواند موحب کوری شود، حرف از این درست‌تر نمی‌شود، هرگز نمی‌شود، پیش از لحظه‌ای که کور شدیم کور بودیم، ترس کورمان می‌کند، ترس ما را کور نگه می‌دارد، چشم‌پزشک پرسید که دارد حرف می‌زند، صدا پاسخ داد یک مرد کور، فقط یک مرد کور، چون ما اینجا همینیم و بس. (کتاب کوری – صفحه ۱۵۱)

    چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. (کتاب کوری – صفحه ۱۵۵)

    نمی‌توانید بدانید در جایی که همه کورند چشم داشتن یعنی چه، من که اینجا ملکه نیستم، نه، فقط کسی هستم که برای دیدن این کابوس به دنیا آمده‌ام. شما حسش می‌کنید ولی من هم حس می‌کنم و هم می‌بینم. (کتاب کوری – صفحه ۳۰۴)

    هرگز نمی‌شود رفتار آدمها را پیش‌بینی کرد، باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت می‌کند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگهای برنده را در دست دارد. (کتاب کوری – صفحه ۳۵۱)

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها

عصر تکنولوژی

نیازمندی‌ها