سه خواهر مشهور که مرزهای ذهن را در ادبیات جهان جابه جا کردند
سه خواهر مشهور؛ سه افق از رنج، عشق و تخیل: خواهران برونته نامداران ادبیات مدرن
خواهران برونته از پیشگامان ادبیات مدرن و هر سه صاحب آثاری ارزشمند و ماندگار در تاریخ ادبیات جهان هستد.
شایانیوز- سه زن از دل یک خانه کوچک در روستایی در انگلستان، جهانی را با قلم خود دگرگون کردند. شارلوت، امیلی و آن برونته، سه خواهری بودند که در قرن نوزدهم میلادی در شمال انگلستان زاده شدند و در جهانی مردسالار، صدایی آفریدند که هنوز پژواکش در ذهن خوانندگان و منتقدان جاری است. آنان نه فقط نویسنده، بلکه فیلسوف، روانشناس و از پیشگامان ادبیات با نگاه زنانه در دورهای بودند که زن را سزاوار اندیشیدن نمیدانستند.
![]()
کودکی در سایه مرگ و سکوت
خانواده برونته در منطقهای به نام هاوُرث در شمال انگلستان زندگی میکردند؛ سرزمینی که پر از باد و مه و تپههای پوشیده از چمنزار بود. پدر خانواده، «پاتریک برونته»، کشیشی ایرلندیتبار بود و مادرشان، «ماریا برنول»، در جوانی از دنیا رفت. مرگ مادر، و سپس مرگ دو خواهر بزرگترشان، بر روان سه دختر کوچک سایهای سنگین انداخت. از همان کودکی، مرگ و تنهایی با سرنوشت آنها آمیخته بود و این سایه با آنها ماند؛ احساسی که بعدها در تمام آثارشان جاری شد.
شاید از همین منظر است که «مرگ» در رمانهایشان حضوری دائمی دارد؛ نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان بخشی از زندگی.
![]()
جهان خیالی کودکانه
شارلوت، امیلی و آن از همان سالهای کودکی، به جای بازیهای معمول، دنیایی خیالی برای خود ساخته بودند. آنها در دفترچههایی کوچک با خطی ریز و دقیق، داستانهایی درباره قهرمانانی خیالی و پادشاهانی ساختگی مینوشتند. این دنیای خیالی بعدها بنیان تخیل بزرگ ادبیشان شد.
از همان زمان، هر یک از آنان شخصیتی متفاوت داشت:
شارلوت منطقیتر، متفکرتر و دروننگر بود. او به مسائل اخلاقی، قدرت اراده و استقلال زن میاندیشید.
امیلی شاعرمنش، گوشهگیر، و سرشار از عاطفهای خاموش بود؛ زنی که طبیعت را میپرستید و در سکوتش، کوه و باد و عشق را با هم میآمیخت.
آن آرام، مهربان و واقعگرا بود؛ نگاهی اخلاقی، اجتماعی و اصلاحطلبانه داشت و نسبت به رنج زنان جامعه حساستر از دیگران بود.
![]()
ورود به ادبیات در لباس مردانه
در آن دوران، زنان اجازه نداشتند آزادانه بنویسند یا در مجامع ادبی حضور یابند. به همین دلیل، خواهران برونته تصمیم گرفتند آثارشان را با نامهای مستعار مردانه منتشر کنند تا از پیشداوری جامعه بگریزند.
نخستین مجموعهای که با هم منتشر کردند، کتابی از شعر بود، اما فروش چندانی نداشت اما دستمایه موفقیتهای بعدیشان شد. پس از آن، هر کدام رمانی نوشتند که مسیر تاریخ ادبیات را تغییر داد.
شارلوت برونته: اراده زن در برابر تقدیر
رمان «جین ایر» مهمترین اثر شارلوت است؛ داستان دختری یتیم، فقیر اما استوار که در جهانی پر از تحقیر و تبعیض، عزت نفس خود را حفظ میکند و در نهایت بر تقدیر چیره میشود.
شارلوت در این اثر، برای نخستین بار در ادبیات اروپا، زنی را به تصویر کشید که نه به دنبال ثروت است و نه زیبایی، بلکه استقلال اخلاقی و فکری میخواهد.
او در «جین ایر» انسان را موجودی آگاه، درگیر با نفس خویش، و جویای رستگاری اخلاقی نشان میدهد. این کتاب، علاوه بر ارزش ادبی، منشوری از اخلاق و روانشناسی است.
![]()
در رمانهای بعدیاش مانند «شرلی» و «ویلت» نیز همین دغدغهها تکرار میشود؛ زنانی که میخواهند «باشند» نه صرفاً «تعلق داشته باشند». نگاه شارلوت به عشق نیز متفاوت است: عشقی که باید در خدمت رشد درونی و آزادی قرار گیرد، نه در بند تملک.
شارلوت نماینده خودآگاهی و اراده انسانی است. شخصیتهای او نشان میدهند که انسان درگیر تضاد میان هویت فردی و فشارهای اجتماعی است. جین ایر نمادی از مبارزه انسان با فشارهای اجتماعی و جستجوی خود واقعی است، و علاقه او به استقلال، انعکاس بحران هویت در دختری است که از کودکی تحت نظارت شدید بوده است.
![]()
امیلی برونته: وفادار به عشق
امیلی تنها یک رمان نوشت: «بلندیهای بادگیر». اما همین یک کتاب کافی بود تا نامش جاودانه شود.
این اثر از نظر ساختار، زبانی و روانی یکی از شگفتانگیزترین رمانهای قرن نوزدهم است. عشقِ هیتکلیف و کاترین، عشقی زمینی نیست؛ نوعی اتحاد روحی و طبیعی است، همزمان مقدس و ویرانگر. امیلی در این کتاب، مرز میان عشق و نفرت، زندگی و مرگ، و انسان و طبیعت را درهم میشکند.
امیلی برونته زنی بود که در تمام عمرش منزوی زیست، کمتر از خانه خارج شد و بیشتر وقتش را با حیوانات و طبیعت گذراند. در دفتر شعرهایش، طبیعت نه یک پسزمینه بلکه معشوقی زنده است.
![]()
او پیش از آنکه رماننویس باشد، فیلسوفی شهودی بود؛ کسی که به وحدت هستی باور داشت و انسان را تکهای از روح طبیعت میدانست.
امیلی با خلق بلندیهای بادگیر، مفهومی نوین از عشق و غریزه انسانی را معرفی میکند. عشق در آثار او چیزی فراتر از احساس است؛ نیرویی است که فرد را به وحدت با جهان و طبیعت میرساند و همزمان ویرانگر نیز هست. روانشناسان معتقدند امیلی نماد بخش ناخودآگاه انسان است که با احساسات و امیال عمیق و گاه مخرب مواجه میشود. طبیعی بودن محیط و شخصیتها، انعکاسی از ذهن اوست که در آن جهان بیرونی و درونی در هم میآمیزد.
![]()
آن برونته: صدای عقل و عدالت
آن، کوچکترین خواهر، دو رمان نوشت: «اگنس گری» و «ساکن ویلدفل هال». آثار او در مقایسه با خواهرانش آرامتر، اما از نظر اجتماعی انقلابیترند.
در «ویلدفل هال»، آن برای نخستین بار در ادبیات انگلیس، زنی را تصویر میکند که شوهرِ الکلی و خشن خود را ترک میکند تا از فرزندش محافظت کند کاری که در آن زمان نه تنها غیرقانونی، بلکه غیرقابل تصور بود.
![]()
او در آثارش از رنج زنان، نابرابری در ازدواج و سوءاستفاده مردان سخن میگوید، و با زبانی واقعگرایانه از لزوم اصلاح اجتماعی دفاع میکند. اگر شارلوت نماینده عقل اخلاقی و امیلی نماینده احساس متافیزیکی بودند، «آن» وجدان اجتماعی این سهگانه بود.
آن نماینده وجدان جمعی و نگاه واقعگرایانه به جامعه است. او در آثارش تضاد میان عدالت و قدرت، اخلاق و سنت را بررسی میکند و زنان را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار میدهد تا خواننده با وجدان اجتماعی و حقوق زنان مواجه شود. روانشناسان معتقدند نگاه آن به اصلاح جامعه و تلاش برای مقابله با ظلم، نشاندهنده بلوغ اخلاقی و قدرت تفکر انتقادی اوست.
![]()
تفاوت سه خواهر
هر سه خواهر، هرچند در یک خانه بزرگ شدند، اما از نظر فکری و روحی دنیایی جداگانه داشتند:
شارلوت به انسان و اخلاق میاندیشید.
امیلی به عشق و طبیعت و روح.
آن به عدالت و جامعه.
این سه زاویه، در مجموع تصویری کامل از زن، انسان و هستی ارائه میدهد. هر سه در جستجوی آزادیاند، اما راههایشان متفاوت است: یکی از مسیر عقل، دیگری از مسیر عشق و سومی از مسیر اخلاق اجتماعی.
![]()
مرگهای زودرس و میراث جاودانه
امیلی در سی سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت. چند ماه بعد آن نیز به همان بیماری دچار شد و در بیست و نه سالگی مرد. شارلوت که تنها مانده بود، بعدها ازدواج کرد اما در سی و هشت سالگی درگذشت.
مرگ هر سه خواهر پیش از چهل سالگی، زندگیشان را به افسانهای تراژیک بدل کرد. اما آثارشان جاودانه شد و تا امروز، هر کدام از آنها در دانشگاهها و محافل ادبی سراسر جهان مطالعه و تحلیل میشوند.
نقد و تحلیل آثار
آثار برونتهها، از نخستین نمونههای ادبیات روانشناختی مدرن محسوب میشوند. آنان انسان را نه به عنوان موجودی عقلانی و ساده، بلکه به عنوان موجودی پیچیده، متناقض و درگیر با ناخودآگاه خود ترسیم کردند.
در رمانهایشان، عشق همواره دو چهره دارد: هم نجات دهنده است و هم ویرانگر. زنان قهرمان آنان در جستجوی معنا، آزادی و خودآگاهیاند، و این خودآگاهی، دردناک اما ضروری است.
از منظر روانشناسی یونگی، امیلی برونته به ژرفترین لایههای ناخودآگاه جمعی نزدیک میشود، جایی که عشق و مرگ، دو چهره یک سکهاند. در حالی که شارلوت در سطح «خودآگاه اخلاقی» مینویسد و آن در سطح «وجدان اجتماعی».
خواهران برونته نه فقط سه نویسنده، بلکه سه بُعد از روح انساناند: عقل، عشق، اخلاق.
دیدگاه تان را بنویسید