گریگوری راسپوتین: یک شخصیت دوگانه
راسپوتین؛ پیشگوی مرموز که دربار تزار روسیه را در مشت خود داشت!
در اواخر حکومت تزارها در روسیه، مردی مرموز به نام راسپوتین سرنوشت روسیه را تغییر داد.
شایانیوز- در اوایل قرن بیستم در روسیه تزاری مردی در دربار تزارها به قدرت رسیده بود که آوازهاش به سرعت سراسر آن سرزمین را فرا گرفت. خودش مدعی بود قدرتهای فراطبیعی دارد، اما بسیاری از اطرافیان، او را شیاد میدانستند و معتقد بودند زندگی او یک نیمه پنهان دارد پر از عیاشی و امور متناقض.
گریگوری یفیموویچ نویک، معروف به راسپوتین، در ژانویه ۱۸۶۹ در روستایی در سیبری و در خانوادهای فقیر متولد شد. تحصیلاتی نداشت و گفتهاند که حتی خواندن و نوشتن نمیدانست. در حدود 18 یا 19 سالگی ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد. اما در سال 1897 هنگامی که 28 سال داشت طی ملاقات با راهب یک صومعه، عمیقاً متحول گشته و این تجربه مذهبی تبدیل به موتور اولیه زندگی متأثر از شهود و عرفان او شد. سپس به قصد زیارت و تجربه معنوی عزم سفر کرد و به تنهایی به سمت بیت المقدس رفت. او سالها به زیارتهای مذهبی در اروپا و خاورمیانه پرداخت. چندین سال به عنوان یک زائر سرگردان در سفر بود و در صومعهها سکنی میگزید. تا اینکه در سال در اوایل دهه 1900 به زادگاهش برگشت و حلقهای از پیروان که اغلب اعضای خانواده و سایر دهقانان محلی بودند، به دورش گرد آمدند. بازگشتش از صومعه و سفر، چهرهای مرموز و رمزآلود برای مردم سیبری ساخت که به مرور باعث شهرتش شد.
![]()
ظهور در سنت پترزبورگ و ورود به دربار
رسپوتین بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۸ توسط روحانیونی همچون اسقف تئوفان وارد محافل مذهبی و نخبگانی سنپترزبورگ شد . جذابیت معنوی او، سبک ساده زیستی و قدرت بیانیاش سبب شد که به تدریج توجه مقامات کلیسا را جلب کند. تا جایی که یکی از اسقفهای با نفوذ، او را به خانواده سلطنتی معرفی کرد.
نقطه عطف ارتباطش با دربار، شفای ولیعهد هموفیلی در ۱۹۰۸ بود که توانست جلوی خونریزی شدید را بگیرد. کارشناسان امروزی این امر را نتیجه توقف مصرف آسپرین میدانند، اما در فضای خرافی آن دوران، خانواده سلطنتی این اتفاق را معجزه تعبیر کرد.
تأثیر و نفوذ سیاسی در سالهای ۱۹۰۹–۱۹۱۵
پس از آن، راسپوتین ارج و احترام بسیاری نزد تزار و همسرش پیدا کرد. چرا که وارث تاج و تخت تزارها را از مرگ نجات داده بود. او خیلی زود تبدیل به مشاور نزدیک تزار و همسرش الکساندرا شد. کار به جایی رسید که راسپوتین در انتصاب مقامات کلیسا و مناصب دولتی نیز نقش داشت. این نفوذ تا سال ۱۹۱۵ به اوج خود رسید.
او به رغم سوابق جنجالی از نظر اخلاقی و با وجود بدگوییهای اطرافیان که جنبههای پنهان زندگی وی را به گوش تزار میرساندند، با سکوت تزار و حمایت الکساندرا، تا زمانی که جنگ جهانی اول شدت گرفت، در قدرت باقی ماند.
![]()
راسپوتین و ارتباط با فرزندان
راسپوتین رابطهای گرم و صمیمی با فرزندان تزار از جمله گراند داچس آنستازیا و الکسی داشت. آنها او را «دوست ما» میخواندند و حتی برایش نامههای محبتآمیز مینوشتند . برخی شاهدان اما این ارتباط را غیر متعارف میدانستند، به ویژه ناظری مانند سوفیا تیوچه وا که از رفت و آمد او به اتاق خواب کودکان ناراضی بود.
راسپوتین و جنگ جهانی اول؛ بحران اعتماد
با آغاز جنگ جهانی اول و استقرار شخص تزار، نیکلای دوم، در میدان نبرد، مسئولیت امور داخلی به همسرش الکساندرا و به صورت ضمنی به راسپوتین واگذار شد.
او با تأثیرگذاری در انتصاب وزیران غالباً ناکارآمد، و مداخلات تاکتیکی در امور نظامی، باعث شک و سوءظن خرد کننده در میان نخبگان و مقامات روسیه شد، تا جایی که میخائیل کردینکو این حضور را نگران کننده و آسیب زا خواند. برخی معتقدند او که خودش از طبقه ضعیف و ستم دیده بود عمداً تصمیمات مخرب میگرفت تا از این طریق خاندان سلطنتی را به سمت اضمحلال سوق دهد و زمینه نابودیشان را فراهم کند.
![]()
توطئه مرگ؛ برنامه ریزی و اجرای قتل
چندین تلاش نافرجام برای قتل او تا پیش از سال ۱۹۱۶ صورت گرفت.
سرانجام، در شب 29 یا 30 دسامبر ۱۹۱۶، گروهی متشکل از شاهزاده فیلیکس یوسوپوف، دوک دیمیتری پاولوویچ، و ولادیمیر پوریشکوویچ، توطئهای طراحی کردند. آنها او را به یک میهمانی فراخواندند. ابتدا به او نوشیدنی و کیک زهرآلود دادند اما راسپوتین که معمولاً شیرینی نمیخورد چون معتقد بود به قدرتهای ماوراءطبیعیاش آسیب میزند، آن شب هم از خوردن امتناع کرد. اما کمی بعد مقداری از شراب زهرآگین را نوشید. کمی گذشت؛ مؤثر واقع نشد. ناچار شدند به او شلیک کنند. اولین تیر را خورد اما بلند شد و به سمت در رفت. هنگام فرار، تیم توطئه چندین بار دیگر به او شلیک کردند تا از پای درآمد. سپس او را در رود نوا انداختند.
پس از مرگ، در یخهای رودخانه کشف شد، جسدش به خاک سپرده و سپس سوزانده شد تا هرگونه تقدس ذاتی از او گرفته شود.
سالها پس از مرگ، راسپوتین به تصویر نمادین فساد، بی کفایتی نیکلای تزار و ناتوانی الکساندرا در حفظ سلطنت تزارها تبدیل شد. در واقع اعتماد به او نماد بی لیاقتی و نادانی نیکلای و همسرش شد.
![]()
دیدگاه تان را بنویسید