|

داستان زندگی زنی در یک مثلث: شکست، درد، رنگ

فریدا؛ بانوی هنرمندی که تصادف کرد و نامزدش از ازدواج با او منصرف شد!

فریدا کالو، محبوب‌ترین نقاش زن تاریخ هنر است. او زندگی تلخ و پر فراز و نشیبی داشت و آثار هنری ارزشمندی خلق کرد.

لینک کوتاه کپی شد
1

شایانیوز- در ۶ ژوئیه‌ ۱۹۰۷، در خانه‌ای با دیوارهای آبی‌ رنگ در حاشیه‌ مکزیکوسیتی، دختری چشم به جهان گشود که قرار بود دردهایش را نقاشی کند، رنج را با قلم مو بر بوم بکوبد و از زخم‌هایش آثاری بیافریند که تا امروز در خاطره‌ جهان هنر باقی بماند. فریدا کالو، دختر یک پدر آلمانی و مادری مکزیکی بود، دو نژاد، دو فرهنگ، دو تضاد که از همان آغاز، در تار و پود وجود او تنیده شدند. خانه‌ای که در آن به دنیا آمد، بعدها تبدیل به «خانه‌ آبی» شد؛ موزه‌ای از خاطره، جسم ضعیف، سیاست، عشق، و زخم.

پدرش، ویلهلم کالو، مهاجری از آلمان بود که در مکزیک به عنوان عکاس کار می‌کرد و فریدا را با نظم ذهنی و حساسیت تصویری آشنا کرد. مادرش، ماتیلده کالدرون، زنی سنتی و مذهبی بود، تافته‌ای جدا از پدر. کودک کوچک، در میان این دو جهان بزرگ شد؛ از یک‌سو سخت‌کوشی و عقل، و از سوی دیگر احساس و خرافه. این تضادها و این ریشه‌ها، بعدها در آثار فریدا نه به‌ صورت پنهان، بلکه فریادزنان حضور یافتند.

dhhfnvc

 فلج اطفال، پای آسیب دیده و دامن‌های بلند

در شش‌سالگی، بیماری بی‌رحمانه‌ای به سراغش آمد: فلج اطفال. پای راستش لاغر و ضعیف شد، و فریدا از همان کودکی فهمید که بدنش، میدان نبردی است که ناگزیر باید در آن بجنگد. کودکان دیگر او را «فریدا پا چوبی» صدا می‌زدند، تمسخری که زخم بر جان کودک می‌نشاند، زخمی که بعدها به رنگ بدل شد. برای پوشاندن ناهنجاری پایش، دامن‌های بلند سنتی مکزیکی می‌پوشید؛ اما همین دامن‌ها، بعدها جزو شناسه‌های ظاهری‌اش شدند، لباسی که هم هویت زنانه‌اش را برجسته می‌کرد و هم نگاه‌ها را از ضعف پا منحرف می‌ساخت. 

gvsgdg

تصادف و شکست عشقی

اما فلج اطفال تنها پیش‌ درآمد رنج‌های جسمانی‌اش بود. در ۱۸ سالگی سانحه‌ای هولناک در زندگی‌اش رقم خورد.  ۱۷ سپتامبر ۱۹۲۵ فریدا و الخاندرو گومز آریاس یکی از دوستان مدرسه‌ای او که رابطه عاشقانه ای با یکدیگر داشتند و به نوعی نامزد بودند، در حال سفر با هم در یک اتوبوس بودند که با یک اتومبیل برخورد می‌کنند و در نتیجه این برخورد یک میله فلزی در نیمه پایینی بدن فریدا فرو می‌رود و از طرف دیگر بیرون می آید. در نتیجه چنین آسیب شدیدی، چندین شکستگی در ستون فقرات و لگن وی ایجاد می‌شود. حادثه‌ای که منجر به صدمه شدید به رحم وی شد و توانایی مادر شدن را برای همیشه از او گرفت. بدنش چون مجسمه‌ای شکسته بود. او ماه‌ها بر روی تخت بیمارستان، در گچ و قاب آهنی ماند؛ اما در  همان بستر درد، بوم و قلم مو را رها نکرد. پدرش آینه‌ای به سقف اتاق بست تا او بتواند چهره‌ خود را نقاشی کند، و فریدا نخستین نقاشی‌هایش را با چشمانی خسته، اما ذهنی شعله‌ور، خلق کرد. در همین دوران، نامزدش هم او را رها کرد؛ پس از این تصادف، نه فقط بدن، که قلبش نیز شکست.

dhdhffn

ازدواج و خیانت و فقدان فرزند

فریدا در دنیای هنر مکزیک، با مردی آشنا شد که در آن زمان همچون کوهی بود در دنیای نقاشی: دیگو ریورا. مردی ۲۰ سال بزرگ‌تر از او، پرشور، چاق، ناهنجار، اما با نبوغی غیرقابل انکار. فریدا عاشقش شد، نه یک عشق ساده، بلکه عشقی توأم با تملک، رنج، خشم و وفاداری. آن‌ها در سال ۱۹۲۹ ازدواج کردند، ازدواجی که خود فریدا بعدها آن را این‌گونه توصیف کرد: «دو تصادف در زندگی‌ام داشته‌ام: یکی همان اتوبوس لعنتی، و دیگری دیگو ریورا.»

در ابتدا با دیگو خوشبخت بود. به گفته خودش: من خوشبختم. حالا فقط دلم می‌خواهد از دیگو فرزندی داشته باشم.

او یک بار باردار شد اما به دلیل همان آسیب کذایی، جنینش سقط شد. امید مادر شدن برای همیشه از او گرفته شد. نقاشی‌هایی مانند «بیمارستان هنری فورد» و «مادرانگی شکسته» شرح تصویرِ رنج این ناکامی‌هاست؛ تصاویری که روان زخمی‌اش را به نمایش می‌گذارند. این تجربهٔ ناکام مادری در نقاشی‌های وی او بازتاب یافت. تابلوی معروف فریدا از خودش، جنین، رحم و خون گویای همین حادثه است.

اما ناکامی‌های او به همین جا ختم نشد. دیگو مردی وفادار نبود. با زنان متعددی رابطه داشت، حتی با خواهر فریدا. فریدا نیز در پاسخ، در دایره‌ای پیچیده از روابط عاطفی و جنسی وارد شد؛ با مردان و زنان، از جمله لئون تروتسکی، انقلابی روس که مدتی در خانه‌ آن‌ها پناه گرفته بود.

dgdgrhh

فریدا در کنار همسرش دیگو ریورا

تحلیل آثار: نقاشی به‌ مثابه فریاد

آثار فریدا کالو، در ظاهر پرتره‌های ساده‌ای از چهره‌ خودش‌اند، اما در باطن، آیینه‌هایی از درون زخمی یک زن. او بیش از ۵۰ پرتره از خود کشید، زیرا به قول خودش "کسی را بهتر از خودم نمی‌شناختم". اما این چهره‌ها، هرگز ساده و تزئینی نیستند. گاهی بدنش شکافته می‌شود، گاهی با ریشه‌های درخت یکی می‌شود، گاه شاخ دارد، گاه اشک می‌ریزد و گاه در بستر جراحی است. فریدا تنها درباره‌ جسم خود نقاشی نمی‌کرد؛ او درباره‌ سیاست، عشق، خشم، سقط جنین، زخم و زندگی زنانه حرف می‌زد؛ بی‌هیچ پرده‌ای.

نقاشی‌هایش آمیخته‌ای از رئالیسم، سوررئالیسم و هنر بومی مکزیکی‌اند. اما خودش هرگز سوررئالیست نبود؛ گفته بود: "من هرگز خواب ندیده‌ام. فقط زندگی‌ام را کشیده‌ام." در جهانی که زن‌ها اغلب موضوع نقاشی بودند، فریدا خودِ نقاش و خودِ موضوع بود. در دنیایی که درد پنهان می‌شد، او درد را نمایش داد. و در جامعه‌ای که زن‌ بودن با سکوت گره خورده بود، او فریاد کشید بی صدا؛ با تصویر.

ngcbcn

مرگ و میراث

در ۱۳ ژوئیه‌ ۱۹۵۴، فریدا کالو در همان خانه‌ آبی‌رنگِ کودکی‌اش درگذشت، در حالی که پاهایش را به دلیل بیماری قانقاریا از دست داده بود. او سال آخر عمرش را بر روی ویلچر سپری کرد. او قلبش را در آثارش گذاشته بود. بر روی سنگ قبرش نوشتند: «امیدوارم رفتنم شادی‌بخش باشد، و دیگر بازنگردم.»

dgs

اما او هرگز نرفت. فریدا کالو امروز، نماد ایستادگی از جنس زنانه در برابر درد و تبعیض است. پرتره‌اش بر دیوار خانه‌های مدرن و لباس‌های فمینیستی دیده می‌شود. صدای خاموش زنان بی‌صدا در تاریخ، در بوم‌های نقاشی او شنیده می‌شود. نقاشی‌هایش میلیون‌ها دلار در حراجی‌ها فروخته می‌شوند، اما ارزش اصلی‌اش، نه در قیمت، بلکه در قدرت نمادینش نهفته است.

او زنی بود که درد را به هنر و هنر را به زندگی تبدیل کرد.

l;dklkmbfb

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

آشپزی

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها