|

داستان عشق و جدایی، ماجرای عشق ممنوعه دختر تنها، از عاشق استاد شدن تا راهبه شدن

دانشمندی به نام پیتر آبلاردوس و شاگردش عاشق هم شدند و مخفیانه ازدواج کردند. اما اطرافیان مخالفت کردند و آنها را جدا و سپس تبعید کردند.

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- در تاریخ فلسفه و ادبیات، برخی نام‌ها نه فقط به‌ خاطر اندیشه‌ها و آثارشان، بلکه همچنین به‌ سبب قصه‌ پرالتهاب زندگی‌شان ماندگار شده‌اند. پیتر آبلاردوس (Pierre Abélard) فیلسوف قرن یازدهم میلادی و معشوقه‌اش هلوییز (Héloïse) از آن چهره‌هایی هستند که داستان زندگیشان به همان اندازه که پرشور بود، تراژیک هم بود.

آبلاردوس: ذهنی شورشی

پیتر آبلاردوس، متولد ۱۰۷۹ میلادی در بریتانی فرانسه، فیلسوف، منطقدان و یکی از درخشان‌ترین متفکران سده‌های میانه بود. او با هوشی سرشار و زبانی تند و تیز، خیلی زود در مباحثات فلسفی و الهیاتی شهرتی به ‌دست آورد. در دانشگاه پاریس، کرسی تدریس را به دست آورد و شاگردان زیادی به دورش حلقه زدند. آبلاردوس با نقد باورهای پذیرفته‌ شده در زمان خود، راهی تازه در منطق و الهیات گشود و به چهره‌ای جنجالی بدل شد. او مخالف پذیرش بی چون و چرای عقاید سنتی کلیسا  بود.

1200px-Abelard

هلوییز: زنی فراتر از زمان خود

هلوییز، خواهرزاده‌ی فولبر، کشیش سرشناس کلیسای نوتردام، زنی بود که در آن دوران سخت، نه تنها با سواد بود، بلکه از نبوغ ادبی و فکری بی‌نظیری برخوردار بود؛ به چندین زبان مسلط بود و در فلسفه و شعر استاد بود؛ چیزی که در جامعه مردسالار و مذهبی آن زمان، بسیار نادر بود.

آغاز یک عشق ممنوعه

آشنایی آبلاردوس و هلوییز با ترتیبی ساده اما سرنوشت‌ساز آغاز شد: آبلاردوس برای تدریس به خانه‌ی فولبر دعوت شد تا به خواهرزاده او، هلوییز، درس بدهد. خیلی زود، رابطه علمی به عشقی پرشور منتهی شد.

وقتی فولبر به این رابطه پی برد، خشمگین شد. برای حفظ آبرو، آن‌ها تصمیم گرفتند مخفیانه ازدواج کنند. اما این ازدواج، به جای پایان دادن به بحران، طوفانی تازه به پا کرد. فولبر که خود را فریب‌ خورده می‌دید، دستور داد آبلاردوس را شبانه در هنگام خواب خلع مردانگی کنند. حادثه‌ای که نه تنها جسم آبلاردوس، بلکه روحش را نیز درهم شکست.

AbelardoEloisa

جدایی تلخ و آغاز مکاتباتی جاودانه

پس از این فاجعه، آبلاردوس به صومعه پناه برد و هلوییز را نیز مجبور کردند به صومعه برود و راهبه شود. آن‌ها از هم دور شدند اما رابطه‌شان در قالب نامه‌هایی طولانی ادامه یافت. مکاتباتی که امروز از شاهکارهای ادبیات قرون وسطی محسوب می‌شود.

در این نامه‌ها، هلوییز برخلاف تصور رایج درباره زنان قرون وسطی، شخصیتی مستقل، معترض و عاشق را نشان می‌دهد. او بارها به آبلاردوس می‌نویسد که عشقش به او فراتر از تعهدات مذهبی یا اجتماعی است. در مقابل، آبلاردوس، که حالا گرفتار احساس گناه و تقوا شده بود، بیشتر بر توبه و بخشش تأکید می‌کرد.

Charles-Antoine-Coypel-Iv-Heloise

آبلاردوس و تلاش برای معنا

پس از آن وقایع تلخ، آبلاردوس به نوشتن و تفکر فلسفی روی آورد. او کتاب‌هایی مانند «بله یا خیر» را نگاشت که به سنت شکاکیت عقلانی در دین جان تازه‌ای بخشید. آبلاردوس به جای پذیرش کورکورانه عقاید دینی، خوانندگان را به تفکر و سؤال پرسیدن دعوت می‌کرد. کاری که در عصر اقتدار کلیسا، عملی جسورانه بود.

با این حال، زندگی او همچنان با محاکمات و دشمنی‌های مذهبی همراه بود. او چندین بار به بدعت‌گذاری متهم شد و آثارش را محکوم کردند. اما حتی دشمنانش نیز نمی‌توانستند نبوغ و قدرت استدلال او را انکار کنند.

سرنوشت این دو عاشق هرگز دوباره به هم گره نخورد. هر دو عمر خود را در صومعه‌ به پایان رساندند. اما نامه‌هایشان، که از عشق، رنج و مبارزه با تقدیر سخن می‌گوید، رابطه فکری آن‌ها را زنده نگاه داشت.

قرن‌ها بعد در سال ۱۸۱۷، بقایای اجساد آن‌ها به گورستان پرلاشز در پاریس منتقل شد و مقبره مشترک آبلاردوس و هلوییز در آنجا بنا شد؛ مکانی که امروز عشاق بسیاری برای ادای احترام به این زوج افسانه‌ای از آنجا دیدن می‌کنند.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها

عصر تکنولوژی