رازهای ترسناک فاجعه زندهبهگور شدن 50 ایرانی/ کوهی که تصمیم گرفت دیگر کوه نباشد

زمین لرزید، نه مثل زلزله، بلکه گویی هیولایی از اعماق خاک بیدار شده بود. میلیون ها تُن خاک، با سرعتی دیوانه وار به سمت خانه ها سرازیر شد.
شایانیوز- غروب دوازدهم فروردین ۱۳۷۷، بوی نان تازه از تنور خانه های آبکار علیا می آمد. کودکان میان کوچه های خاکی می دویدند و پیرمردها کنار چشمه، خاطرات جوانی را مرور می کردند. هیچ کس نمی دانست این آخرین غروب روستاست. ناگهان، کوه کینو—همان کوهی که سال ها مثل پدری مهربان سایه اش را بر سر روستا انداخته بود—غرید. زمین لرزید، نه مثل زلزله، بلکه گویی هیولایی از اعماق خاک بیدار شده بود. صخره ها، درختان و میلیون ها تُن خاک، با سرعتی دیوانه وار به سمت خانه ها سرازیر شدند.
فرار کنید! کوه میریزد!
فریادها در گلو خفه شد. خانه ها یکی پس از دیگری، مثل ماسه های ساعت، در دل زمین فرو می رفتند. مادری که کودکش را در آغوش گرفته بود، پیرزنی که تسبیح به دست داشت، گله های گوسفند که هنوز در طویله بودند—همه در کمتر از چند دقیقه، زنده به گور شدند. فقط غبار سفید و سکوت ماند.
۱۳ نفر؛ معجزه یا نفرین؟
از میان ۸۰ نفر ساکن روستا، تنها ۱۳ تن جان به در بردند: چوپانی که آن شب دیر برگشته بود، پسر بچه ای که برای خرید نان به خانه عمه اش رفته بود، زنی که کنار چشمه نشسته بود و ناگهان خود را روی تلی از خاک دید. بقیه؟ حتی جنازه هایشان را هم نیافتند. زمین، مرده هایشان را پس نداد.
چرا آبکار علیا مُرد؟
زمین شناسان بعدها گفتند باران های آن سال، کوه را از درون خالی کرده بود. اما مردم محلی هنوز باور دارند کوه کینو خشمگین شد. سال ها پیش، وقتی مسئولان هشدار دادند روستا باید جابه جا شود، کسی باور نکرد خطر اینقدر نزدیک است.
امدادی که هرگز نرسید
جاده ها بسته بود. خاک تا ۷۰ متر ارتفاع رفته بود. نیروهای امداد با بیل و کلنگ به جان خاکها افتادند، اما بیفایده بود. یک هفته بعد، رسانهها نوشتند: "آبکار علیا دیگر وجود ندارد."
روستای ارواح
امروز، اگر به دامنهی کوه کینو بروید، فقط تکه هایی از دیوارهای فرو ریخته، یک سبد پوسیده، یا شاید عروسکی خاک گرفته پیدا می کنید. بازماندگان هر سال در فروردین، کنار تودهی عظیم خاک جمع می شوند. گل می گذارند. گریه می کنند. و با خود فکر می کنند: "اگر آن شب باران نمی آمد، الان زندگی چه شکلی بود؟"
پایانِ یک روستا، آغازِ یک هشدار
آبکار علیا فقط یک تراژدی نیست؛ یادآوری است که زمین همیشه صبور نیست. هنوز هم در ایران، روستاهای زیادی کنار کوههای ناپایدار آرمیدهاند. شاید فردا نوبت آنها باشد...
دیدگاه تان را بنویسید