داستان کوتاه
داستان شب؛ اگه دوست داری تو حال و هوای افسانه ها سیر کنی بیا که "شاگرد" منتظرته
شاگرد یه داستان تکراری اما با روایتی تازه اثر اسکار وایلد نویسنده مشهور امریکایی است که روایتی جالب از داستان نَرگِس افسانه ای داره.
شایانیوز- در روزگاران قدیم مرد جوان و زیبارویی بود به نام نارسیس که دختران زیادی شیفته و شیدای او بودند اما او به هیچ یک از اون ها توجهی نداشت و در عوض عاشق تماشای تصویر خودش در آب بود. نارسیس ساعت ها و روزها در کنار برکه می نشست و خم می شد تا تصویر خودش رو در انعکاس آب ببینه تا این که یک روز چنان محو تماشای تصویر خود شد که ناگهان در آب افتاد و غرق شد.
برکه که پیش از این چون جامی از آب شیرین بود با غرق شدن نارسیس به جامی از اشک شور تبدیل شد و شروع کرد به گریستن. الهه های طبیعت که صدای برکه رو شنیدند به سوی او آمدند تا با رقص و آواز باعث تسکین و آرامش او شوند، اما وقتی که به بالای سر برکه رسیدند و از مرگ نارسیس آگاه شدند شیون کردند اشک ریختند و گفتند عجیب نیست که این گونه در فراغ نارسیس عزاداری می کنی چرا که او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. اما برکه که کاملا متعجب شده بود پرسید آیا نارسیس واقعا تا به این اندازه زیبا بود؟
الهه های طبیعت در حالی که اشک می ریختند گفتند: چه کسی بهتر از تو می تواند درباره زیبایی او صحبت کند که او ساعت ها بر کرانه های تو می آرمید و در آینه آب های تو زیبایی خود رو نظاره می کرد. و اما برکه پاسخ داد: من نارسیس رو دوست داشتم چون زمانی که او در کنار من دراز می کشید و به من نگاه می کرد، من در آینه چشم های او همیشه شاهد زیبایی خود بودم.
داستان کوتاه بالا برگرفته از مجموعه شعری اثر اسکار وایلد می باشد که داستان نارسیس یا نَرگِس افسانه ای را پس از مرگش این بار از زبان برکه روایت می کند.
اگر دوست دارید هر شب یه داستان قشنگ و کوتاه بخونید صفحه داستان شب ما رو دنبال کنید و از داستان ها و قصه های جذاب ما لذت ببرید.
دیدگاه تان را بنویسید