خشونت به زنان
ماجرای تلخ تجاوز به پیرزن 88 ساله
پدر و مادر من 69 سال زندگی مشترک داشتند، درتمام لحظه های تلخ و شیرین زندگی در کنار هم بودند، از یکدیگر حمایت می کردند و در آن روز های سختی…
دختری آمریکایی به نام بابی یانگ یک روز پس از مرگ مادرش در حالیکه عکسی از او را در دست داشت، داستان تجاوز به آن زن 88 ساله را در صفحات اجتماعی به اشتراک گذاشت.
اودر توضیح این واقعه در تویت خود نوشت:
"زمانی که به بیمارستان رسیدم، به اتاق مادر رفتم، ملحفه های مچاله شده بر تنش را کنار زدم و در حالیکه می لرزید با بدن برهنه اش مواجه شدم و دیدم که تمام نقاط ران پاهایش کبود شده. سپس او را با پتو پوشاندم ودر همان حال با صدایی که به سختی شنیده می شد از من خواست تا از آنجا ببرمش بیرون. من در حالیکه صورتم غرق اشک شده بود، او را بغل کردم و او نیز به من گفت که "هیچ چیزی نمی تواند مرا ناامید کند اما دیگر یک شب را هم در اینجا نمی گذرانم.
واقعیت این است که مادرم قلب ضعیفی داشت و پزشکان لوله هایی را به او وصل کرده بودند تا بتواند راحت تر نفس بکشد. لوله هایی که در زمان رسیدن من به طور کامل از بدنش جدا شده بود و در حالیکه اشک می ریخت، متوجه شدم که به سختی نفس می کشد و بعد دیدم که دستگاه کاملا قطع شده است.
در حالیکه ضربان قلبم تند تند می زد و ترس سرتاپای وجودم را فرا گرفته بود، با سرعت از اتاق بیرون رفتم و از یکی از پرستاران درخواست کمک کردم و به هر ترتیبی که بود مادرم با درمان غیر حرفه ای آن پرستار کمی بهبود پیدا کرد و آن شب را گذراند.
فردای آن روز، به سمت اتاق مدیر بیمارستان رفتم و به او گفتم که می خواهم مادرم را به خانه ببرم. در همان هنگام پرستاران سعی داشتند تا مرا قانع کنند که انجام کار های مرخصی او کمی زمان بر است و او همچنان می تواند از مراقبت ها و امکانات آنجا، بهره مند شود اما من مصرانه می گفتم که دیگر حتی از خیابان این بیمارستان هم رد نمی شوم. پس از آن، با همسرم تماس گرفتم و گفتم که امروز مادرم را به خانه خودمان می آورم و از او خواستم تا به دنبال پدرم برود و او را هم با خود به منزلمان بیاورد.
هنگامی که به خانه رسیدیم، تختی را برای مادرم آماده کردم تا استراحت کند اما اوتنها سرش را به پنجره تکیه می داد و اشک می ریخت.
در واقع، پدر و مادر من 69 سال زندگی مشترک داشتند، درتمام لحظه های تلخ و شیرین زندگی در کنار هم بودند، از یکدیگر حمایت می کردند و در آن روز های سختی که مادرم سپری می کرد نیز، پدرم بدون کوچکترین سوالی ساعت ها در کنار او می نشست و از او مراقبت می کرد.
با گذشت روزهای متوالی، درد کشاله ران وپاهای مادرم بیشتر می شد و شدت درد به اندازه ای بود که خواب شب را هم از چشمانش دریغ می کرد.
سرانجام من مجبور شدم تا تمام نگرانی هایم را کنار بگذارم و با متخصص زنان برای معاینه مادرم تماس بگیرم و تشخیص او نیز پس از معاینه،مبنی بر ابتلای او به یک بیماری مقاربتی بود و در آن هنگام از من پرسید که آیا او پیش از آن دارای چنین نشانه هایی بوده و آیا در طول زندگیمشتر با پدرم وارد رابطه دیگری شده یا خیر؟ که پاسخ هر دو سوال منفی بود.
پس از آن، مجبور شدم تا آنچه که اتفاق افتاده را به آن زن توضیح دهم و او نیز به من پیشنهاد داد که بهتر است پدرم هم باید برای اطمینان از سلامت خود، آزمایش دهد.
مادرم از شنیدن صحبت های دکتر به وضوح به خود می لرزید و من از او پرسیدم که در صورت منفی شدن تست پدرم چه کاری باید انجام دهیم و او در پاسخ گفت که باید به مرکز بهداشت کالیفرنیا مراجعه کرده و گزارشی را مبنی بر توضیح وضعیت جسمانی مادرم پر کنیم.
پدرم نیز هیچ مخالفتی با انجام آزمایش نشان نداد اما در نهایت در مورد دلیل انجام آن از من سوال کرد و مادرم سرانجام گفت که به او تجاوز شده است.
سپس مادرم آنچه را که توسط یکی از کارکنان بیمارستان برای او پیش آمده بود را به پدرم توضیح داد و او با تمام ناراحتی و شکستگی غروری که در آن سن احساس می کرد، سعی داشت تا وضعیت مادرم را درک کند و همچنان به مراقبت از او ادامه می داد.
در این میان، همسرم را نیز، طی یک حادثه تصادف از دست دادم و حالا این مادرم بود که باتمام دردها و مشکلاتش سعی داشت تا برای ادامه زندگی به من انگیزه دهد. او مرا به دعا خواندن برای همسرم تشویق می کرد و بر این باور بود که این کار تنها پل ارتباطی با دنیای مردگان است و با انجام آن می توانم به آرامش بیشتری دست یابم.
اما در نهایت پایان عمر مادرم سر رسید و او در 94 سالگی از دنیا رفت و من نیز، در گوشه گوشه خانه مان می توانستم وجودش را حس کنم و میتوانم بگویم که از دست دادن این زن قوی بیش از هرچیز دیگری مرا عذاب می داد.
اما آنچه که پس از درگذشت مادرم، توانسته روحیه ام را حفظ کند، نامه ای است که او پیش از مرگ برایم نوشت و من آنرا در زیر بالشتی پیدا کردم که هر شب سر خود را به آرامی بر روی آن می گذاشت و به خواب می رفت.
متن این نامه از این قرار بود " رنج می تواند روحیه ضعیف انسان را تراش دهد و او را به یک فرد قوی و محکم در زندگی تبدیل کند. حقیقت این است که با وجود تمام سختی ها، بر این باورم که زندگی یک موهبت است و من خوشحالم که از این موهبت و داشتن یک دختر قوی و مصمم، برخوردار شده ام".
دیدگاه تان را بنویسید