|

شب سقوط رسانه ملی! خداداد عزیزی تیر خلاص را به پیکر نیمه جان صداوسیما زد

کلام بحث‌برانگیز خداداد عزیزی در ویژه برنامه قرعه‌کشی جام جهانی، پرسشی اساسی را پیش کشید: چرا صدا و سیما آگاهانه دست به تولید ابتذال می‌زند؟

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- صداوسیما  در سال‌های اخیر به شدت با بحران اعتماد، کاهش شدید مخاطب و انزوای حرفه‌ای مواجه بوده است. ویژه ‌برنامه قرعه‌کشی جام جهانی 2026 نشان داد که ساختار تصمیم‌گیری این نهاد نه تنها پاسخی برای این بحران ندارد، بلکه همچنان با انتخاب‌های حساب‌ نشده، رویکردی انحصارطلبانه در پخش محتوا و کنترل سختگیرانه بر دسترسی مردم به تصاویر و روایت‌های اصلی، به شکلی قابل‌ توجه از واقعیت جامعه فاصله گرفته است. حضور خداداد عزیزی و فحاشی شرم آور  او در این برنامه، بار دیگر پرسشی اساسی را در افکار عمومی برجسته کرد: چرا صدا و سیما آگاهانه افرادی را دعوت می‌کند که نتیجه حضورشان تخریب بیشتر اعتبار رسانه ملی است؟

این نوع انتخاب‌ها تنها یک اشتباه فردی یا سلیقه‌ای نیست، بلکه نشانه‌ای از یک عقلانیت معکوس است که سال‌هاست بر رسانه ملی  سایه انداخته؛ عقلانیتی که عملاً «حرفه‌ای بودن» را تهدید تلقی می‌کند و «ابتذال قابل‌ کنترل» را به ‌عنوان ابزار مهندسی رضایت عمومی به ‌کار می‌گیرد.

افزون بر این، چنین انتخاب‌هایی به شکل ساختاری نشان می‌دهد که صداوسیما از «سرمایه اجتماعی» به‌ عنوان یک منبع راهبردی درک درستی ندارد. رسانه‌ای که سرمایه اجتماعی‌اش را از دست بدهد، چیز دیگری در چنته ندارد. در جهان امروز، قدرت رسانه در مشروعیت و اعتماد مخاطب تعریف می‌شود؛ و صداوسیما این مفهوم را عمیقاً نادیده گرفته است.

دعوتی که به‌ جای اعتبار، ابتذال تولید می‌کند

دعوت از چهره‌هایی مانند خداداد عزیزی، با وجود محبوبیت ورزشی گذشته‌اش، اما با سابقه واکنش‌های احساسی و رفتارهای دور از استانداردهای رسانه‌ای، اقدامی تصادفی نیست. منطق حاکم بر صداوسیما در سال‌های اخیر به وضوح بر تئوری‌ای استوار شده که می‌کوشد با ایجاد «حاشیه عامدانه» توجه مخاطب را جلب کند و این فقدان محتوای حرفه‌ای را با شوک‌آفرینی جبران نماید. این الگو، جایگزینی است برای تحلیل کارشناسانه، اجرای حرفه‌ای، و گفتگوهای جدی. در چنین سازوکاری، چهره‌های محترم، کاردان و دارای منش رسانه‌ای – از مجریان باسابقه گرفته تا چهره‌های ملی مانند علی دایی – نه تنها جایی در این رسانه ندارند، بلکه عملاً به حاشیه رانده می‌شوند. نتیجه آن است که صداوسیما به‌جای جذب مخاطب، بر شکاف میان خود و جامعه می‌افزاید و تصویری تحقیرآمیز از فهم و شعور مخاطب ارائه می‌کند؛ گویی مخاطب ایرانی شایسته محتوای سطحی، آشفته و غیرحرفه‌ای است.

این حذف سیستماتیک چهره‌های معتبر، در واقع سیاستی برای حذف «اقتدار واقعی» به نفع «اقتدار ساختگی» است؛ زیرا چهره‌های حرفه‌ای، مستقل و محترم، به‌خودی‌خود معیار مقایسه‌ای می‌سازند که ناکارآمدی رسانه را آشکار می‌کند.

در واقع، ساختار مدیریتی صداوسیما در سال‌های اخیر نشان داده است که تحمل چهره‌های «اندیشه‌مند، مستقل و معیارساز» را ندارد؛ زیرا این چهره‌ها به شکل طبیعی سطح توقع مردم را بالا می‌برند. هر رسانه‌ای که نتواند هم‌سطح بهترین‌های جهان حرکت کند، از رشد توقع مخاطب هراس دارد؛ و این هراس است که حذف چهره‌های معتبر را به یک راهبرد پایدار تبدیل کرده است.

clvcvllcv

انحصار فریم: کنترل تصویر، کنترل ذهن

نقطه عطف این ماجرا، نه فقط کیفیت برنامه، بلکه اصرار صداوسیما بر ممنوعیت پخش هر گونه فریم غیر از فریم رسمی آن از مراسم قرعه‌کشی بود. از پلتفرم‌های اینترنتی گرفته تا ویژه‌برنامه‌هایی مستقل مانند عادل فردوسی‌پور و علی دایی، همگی ملزم بودند تنها همان فریمی را پخش کنند که صداوسیما تعیین کرده بود و ساترا پخش هرگونه فریم آزاد از مراسم را ممنوع اعلام کرده بود. این رفتار نشان‌ دهنده چیزی فراتر از حفاظت از حقوق پخش است؛ این یک استراتژی رسانه‌ای برای مهندسی ادراک عمومی است. صداوسیما می‌کوشد نه فقط مختصات برنامه بلکه زاویه دید، نحوه نمایش، و حتی میزان شفافیت مراسمی جهانی را نیز تحت کنترل کامل خود نگه دارد؛ گویی هر تصویر خارج از چارچوب رسمی، تهدیدی علیه روایت واحد و دستکاری‌شده‌ای است که این نهاد می‌خواهد بر جامعه تحمیل کند.

در سطحی عمیق‌تر، این رفتار را باید بخشی از یک الگوی بزرگ‌تر دانست: الگویی که طی آن رسانه رسمی باور دارد «حقیقت باید مدیریت شود» نه «بازنمایی صادقانه». این رویکرد برخلاف استانداردهای حرفه‌ای رسانه در جهان است. در رسانه‌های پیشرو، حقیقت یک منبع عمومی است؛ اما در رسانه‌های انحصاری، حقیقت یک منبع تحت انحصار است. صداوسیما دقیقاً با چنین ذهنیتی عمل می‌کند.

l;mhlhleh

وسواس دائمی برای نگه ‌داشتن مردم در «سطحی مشخص»

این انحصارطلبی رسانه‌ای و این اصرار بر حذف روایت‌های رقیب، با یک منطق بزرگ‌تر همخوان است: صداوسیما می‌خواهد مخاطب ایرانی را از مواجهه با استانداردهای جهانی محروم نگه دارد. محرومیت از اطلاعات آزاد، محرومیت از تحلیل حرفه‌ای، محرومیت از تصویر و روایت معتبر، و در نهایت محرومیت از مقایسه وضعیت داخلی با جهان. ساختار رسانه‌ای رسمی ایران از هر فرصتی استفاده می‌کند تا این فاصله‌گذاری را حفظ کند، زیرا می‌داند هر برخورد آزادانه مردم با کیفیت واقعی رسانه و ورزش و سیاست در جهان، در حکم تهدیدی برای اقتدار ساختگی آن است. ممنوعیت‌ها، محدودیت دسترسی، حذف جریان‌های مستقل و سرکوب رسانه‌های جایگزین، همگی قطعات یک پازل بزرگ‌ترند: کنترل فکر و محدود نگه ‌داشتن افق دید جامعه.

در این رویکرد، مردم نه «مخاطب» بلکه «جمعیت تحت‌ مدیریت» تلقی می‌شوند؛ جمعیتی که باید سطح توقعشان مهار شود، سطح آگاهی‌شان مدیریت شود، و سطح دسترسی‌شان به واقعیت جهانی کاهش یابد. این نگاه با هر شکل از رشد فرهنگی، بلوغ رسانه‌ای و ارتقای عقلانی جامعه مخالف است.

در تحلیل عمیق‌تر، چنین ساختاری در نهایت به «فرسایش سرمایه شناختی جامعه» منجر می‌شود؛ یعنی کاهش توان مردم برای مقایسه، تحلیل و انتخاب. رسانه‌ای که از رشد شناختی مردم می‌ترسد، ناگزیر به تولید محتوای سطحی و محدودسازی دائمی تبدیل می‌شود، اما این روند فقط سرعت سقوط اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد.

ep[gprek;k;

اما پروژه کنترل، شکست خورده است

با وجود تمام این محدودیت‌ها، این پروژه بزرگ کنترل ادراک، در عمل با شکست روبه‌رو شده است. نسل امروز، حتی در سنین پایین‌تر، به انواع ابزارهای دسترسی آزادانه به اطلاعات متصل است؛ از پلتفرم‌های جهانی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی غیرقابل‌فیلتر، آرشیوهای ویدئویی، کانال‌های بین‌المللی، و حتی انتقال اطلاعات از طریق کاربران عادی. مردم هر روز می‌بینند که استاندارد واقعی برنامه‌سازی ورزشی چیست، کیفیت مجریان و کارشناسان جهانی در چه سطحی است، و مراسم‌هایی مانند قرعه‌کشی جام جهانی چگونه بدون دخالت، سانسور، یا ابتذال‌آفرینی مدیریت می‌شوند. صداوسیما می‌خواهد مردم تنها «نسخه محدود» را ببینند؛ اما مردم «نسخه جهانی» را می‌بینند. همین تضاد است که شکاف بین رسانه رسمی و جامعه را به یک شکاف ساختاری و غیرقابل‌ مرمت تبدیل کرده است.

jkzj s

هرچقدر رسانه به  اصطلاح ملی تلاش کند جامعه را در گذشته نگاه دارد، جامعه در حال حرکت به آینده است؛ و هر چقدر چارچوب‌ها سخت‌تر شود، اشتیاق  مردم برای عبور از آن بیشتر می‌شود. شکست این پروژه اجتناب‌ناپذیر است، زیرا قدرت شناخت جمعی و توانایی جامعه برای یافتن راه‌های دسترسی به حقیقت، بسیار بیشتر از ظرفیت محدودسازی رسانه رسمی است.

این شکست به ‌صورت تدریجی اما قطعی، صداوسیمای جمهوری اسلامی را به یک «حاشیه‌نشین بزرگ» در اکوسیستم رسانه‌ای کشور تبدیل کرده است؛ نهادی که هنوز تصور می‌کند مرکز است، در حالی که واقعیت مدتهاست تغییر کرده است.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

آشپزی

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها