همسر سابقم می خواست با مرد دیگری ازدواج کند او را کُشتم!
من و همسرم از هم جدا شده بودیم. او به من خیانت کرد و بعد هم گفت: قصد ازدواج با فرد دیگری را دارد همین باعث شد عصبانی شوم و او را به قتل برس…
مردی که همسر سابقش را کشته است، وقتی در جلسه دادگاه حاضر شد، به قتل اعتراف کرد و مدعی شد همسر سابقش به او قول داده بود با کسی دیگر ازدواج نکند.
به گزارش شرق، این قتل مرداد سال گذشته در منطقه پیروزی اتفاق افتاد و مرد جوان بعد از کشتن همسر سابقش خود را تسلیم مأموران کرد.
این مرد که حامد نام دارد، قتل را قبول کرد و گفت: من و همسرم از هم جدا شده بودیم. او به من خیانت کرد و بعد هم گفت: قصد ازدواج با فرد دیگری را دارد همین باعث شد عصبانی شوم و او را به قتل برسانم. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، متهم روز گذشته برای محاکمه به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران برده شد.
پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کردند و زمانی که نوبت به دختر نوجوان متهم و مقتول رسید، او که لباس یکدست سیاه پوشیده بود وقتی در جایگاه قرار گرفت، بهشدت گریه کرد. قاضی از او خواست درخواستش را بگوید و بعد گفت: در نظر بگیر که این فرد پدرت است و من توصیه به گذشت میکنم.
دختر نگاهی به داییاش انداخت و در حالی که همچنان گریه میکرد، گفت: درخواست قصاص دارد. او سپس روی صندلیاش نشست. همچنین برای فرزند کوچک مقتول که پسربچه است، نیز درخواست دیه شد. وقتی نوبت به متهم رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: سالها قبل از این حادثه یک روز همسرم همین دختر که حالا برای من درخواست قصاص میکند را تحقیر کرد. من عصبانی شدم و زنم را زدم و گفتم بچه مرا تحقیر نکن.
بعد از خانه بیرون رفتم تا کمی اعصابم راحت شود و برگردم. وقتی برگشتم، زنم خانه نبود. از کلانتری با من تماس گرفتند و گفتند زنم شکایت کرده و باید به کلانتری بروم. جلوی درِ کلانتری به مادرزنم زنگ زدم و گفتم به دخترت بگو شر به پا نکند و برگردد و شکایتش را پس بگیرد، اما مادرزنم زیر بار نرفت.
من وارد کلانتری شدم و در آنجا دوباره بین من و زنم جروبحث شد و من زنم را زدم. مأمور دخالت کرد، مأمور را هم زدم و بهدلیل ضربوجرح مأمور و زنم به زندان افتادم. زنم بعد از آن گفت: باید حق طلاق را به او دهم تا رضایت دهد. او وقتی در زندان بودم، حق طلاق را از من گرفت و بعد رضایت داد. وقتی به خانه برگشتم، او طلاق گرفته بود و از من خواست همراهش بروم تا صیغه طلاق جاری شود. گفتم طلاقش نمیدهم. گفت: نمیخواهد از من جدا شود فقط میخواهد اگر دوباره کتکش زدم، برود و اگر مطمئن شد تغییر رفتار دادهام، دوباره زنم شود. من هم برای اینکه زنم بماند، همراهش رفتم.
متهم ادامه داد: بعد از آن ماجرا دوباره به خانه برگشتیم تا اینکه یک شب داشتم برنامه ۹۰ را تماشا میکردم. تلفن همراه زنم را آوردم تا هم با تلفن خودم و هم تلفن همراه همسرم پیامک بدهم و در مسابقه شرکت کنم. یکدفعه برای زنم پیامکی آمد که در آن نوشته بود فردا بعد از ظهر میآیم.
از طرف همسرم پیامک دادم مگر تا بعد از ظهر چهکار داری عزیزم؟ آن فرد نوشت سر کار هستم. زنم و دخترم را بیدار کردم. به بچهام گفتم مادرت من را متهم میکند به اینکه همیشه قبل از پرسش او را کتک میزنم حالا تو شاهد باش دارم از مادرت سؤال میکنم این فرد کیست. زنم گفت: نمیداند، اما بعد گفت: اولین بار است که با آن مرد صحبت میکند.
متهم در ادامه جلسه محاکمه توضیح داد: فردای آن روز به زنم گفتم با هم برویم و پرینت تلفنت را بگیر تا من باور کنم. وقتی پرینت را گرفتم، او به همراه بچهها سوار اتوبوس شد و به خانه پدرش رفت با این حال، من زنم را بخشیدم و درگیری ما تمام شد. با اینکه من در پرینتها دیدم که زنم با آن فرد بیش از ۴۰ پیامک ردوبدل کرده بود، به زنم گفتم این رابطه را تمام کن و برگرد.
متهم گفت: زنم مدتی دوباره در خانه من زندگی کرد. هر چه میگفتم بیا عقد کنیم، میگفت: اگر جدا باشیم، بهتر است، چون پسرمان میتواند کفالت من را بگیرد و سربازی نرود. میگفت: از کمیته امداد کمک میگیرد و با پولی که من هم میدهم، بچهها زندگی بهتری دارند.
متهم در حالی که مدام موهایش را میکشید و بهشدت عرق کرده بود، با بغض گفت: بار آخری که زنم به خانه من آمد، شش ماه بود که نیامده بود. پسرمان را آورد تا من او را ببینم. به من گفت: این آخرین بار است که خودش بچه را میآورد و از دفعه بعد باید کسی را برای آوردن بچه بفرستم. پرسیدم چرا گفت، چون قصد دارد با فردی ازدواج کند و حرفهایشان را هم زدهاند.
من خیلی ناراحت شدم. تصمیم خودم را برای قتل گرفتم. همسرم دوغ دوست داشت. من داخل دوغ داروی خوابآور ریختم، اما نمیدانم چه شد که زنم نوشابه برداشت و دوغ را نخورد. پسرم دوغ میخواست، اما چون داخل دوغ داروی خوابآور ریخته بودم، همه آن را خودم خوردم.
صبح همسرم بیدار شد و برایم صبحانه آماده کرد. گفتم میخواهم دوش بگیرم. رفتم حمام شنیدم که همسرم داشت با همان مردی که زندگی من را خراب کرد و میخواست با زنم ازدواج کند، صحبت میکرد. بیرون آمدم دستم را دور گردنش انداختم زنم حالش بد شد و افتاد.
پسرم مبهوت بود و داشت نگاه میکرد. پرسید بابا چهکار میکنی. گفتم مادرت حالش بد است. میخواهم اورژانس خبر کنم حالش خوب میشود نترس. پسرم را به اتاق بردم و برایش تلویزیون روشن کردم. او مشغول تماشای کارتون شد و من هم برگشتم و با شالگردن زنم او را خفه کردم.
متهم در حالی که بغض کرده بود، ادامه داد: من زنم را دوست داشتم با اینکه خیانت کرده بود، او را بخشیدم. من زود عصبانی میشدم. زنم میگفت: وقتی عصبانی میشوی، اصلا نمیپرسی چه شده است فقط کتک میزنی. به او گفته بودم به من خیانت کردی، اما من تو را بخشیدم. من خودم را عوض میکنم، اما تو هم باید خودت را عوض کنی. تو هم باید به حرف من گوش کنی من هم روی اخلاقم کار میکنم، اما زنم من را گول زد.
او گفته بود بعد از جدایی از من دیگر ازدواج نمیکند و فقط بهخاطر بچهها بهتر است ما جدا از هم زندگی کنیم تا بچهها منفعت مالی بیشتری ببرند و پسرمان هم از سربازی معاف شود. من هم حرفش را باور کردم. نمیدانستم دروغ میگوید و میخواهد با همان مردی که زندگی من را ویران کرد، ازدواج کند.
در این هنگام قاضی خطاب به متهم گفت: اگر همسرت به تو خیانت کرده بود، چرا همان موقع موضوع را به خانوادهاش نگفتی و چرا حالا این را مطرح میکنی. متهم گفت: من اصلا نمیخواستم همسرم را بکشم. من واقعا او را دوست داشتم، اما وقتی میدیدم میگوید سر کار رفته، اما سر کار نبود، خیلی عصبی میشدم. به او قول داده بودم اخلاقم را درست کنم، اما او به من خیانت کرد، گولم زد و تصمیم گرفت با فردی دیگر ازدواج کند.
بعد از گفتههای متهم و وکیلمدافع او، هیئت قضات شعبه ۲ برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
دیدگاه تان را بنویسید