چرا چین نمیتواند ابرقدرت شود؟ تحلیل از دیدگاه کارشناسان بینالمللی
چین، اژدهایی که نمیتواند پرواز کند! پکن همچنان زیر سایه واشنگتن
قدرت و نفوذ روزافزون جمهوری خلق چین، ذهن را به این سؤال وامیدارد که آیا جای ابرقدرتها عوض خواهد شد و روزی چین جای امریکا را خواهد گرفت؟
شایانیوز- چین طی چند دهه اخیر پیشرفت اقتصادی، فناوری، نظامی و دیپلماتیک قابل توجهی داشته، اما تحلیلگران زیادی بر این باورند که تبدیل این کشور به ابرقدرتی در سطح ایالات متحده یا اتحاد جماهیر شوروی سابق با چالشهای جدی روبرو است.
![]()
ضعفها و محدودیتها، شواهد و قرائن اصلی
1. بحران جمعیتی
پیر شدن جمعیت، کاهش نرخ باروری و فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از سیاست تک فرزندی. کمبود نیروی کار جوان و افزایش هزینههای بازنشستگی و درمان ممکن است رشد بلند مدت اقتصادی را کُند کند.
2. مدل رشد اقتصادی شکننده: اقتصاد وابسته به صادرات و محدودیتهای نوآوری
چین در دهههای اخیر تا حد زیادی بر مدل رشد وابسته به صادرات، سرمایهگذاری سنگین در زیرساختها و نیروی کار ارزان متکی بوده است. اما این مدل با افزایش هزینه کارگر، فشارهای بینالمللی، تعرفهها و محدودیتهای وارداتی، آسیبپذیر شده است. تحلیلگران در موسسات مختلف گفتهاند چین برای تبدیل شدن به ابرقدرت نیاز دارد که از این مدل عبور کند و اقتصاد مصرفی داخلی، نوآوری مستقل و برابری درآمد را افزایش دهد.
۳. مشکلات نهادها، حکومتداری و آزادی سیاسی
نظام حکومت چین یکی از ویژگیهای اساسیاش کنترل مرکزی قوی، سانسور، محدودیت آزادیهای سیاسی، و سرکوب رفع نارضایتیها است. تحلیلگرانی مانند نویسندگان Cato Institute استدلال میکنند که فقدان پاسخگو بودن حکومت، فقدان شفافیت و حقوق بشر میتواند هم مشروعیت داخلی را ضعیف کند و هم تصویر چین در صحنه بینالمللی را تخریب کند. این ضعفها در بلندمدت سرمایه اعتماد را کاهش میدهد و برای پروژههای کلان بینالمللی دردسرساز خواهد بود.
![]()
4. مشکل نوآوری مستقل
اگرچه چین در فناوریهای جدید سرمایهگذاری میکند، اما بسیاری از نوآوریها کپی یا توسعه بر اساس فناوریهای غربی بودهاند. محدودیت آزادی آکادمیک و سانسور هم جلوی خلاقیت واقعی را میگیرد.
5. فقدان قدرت نرم و جذابیت فرهنگی جهانی
چین هنوز نتوانسته ارزشهای فرهنگی و اجتماعیاش را به عنوان الگوی جذاب جهانی صادر کند. بر خلاف آمریکا که از هالیوود تا موسیقی و دانشگاهها قدرت نرم جهانی دارد.
6. محدودیت در شبکه اتحادها و پیمانها
ابرقدرتها معمولاً مجموعهای گسترده از متحدان و پایگاههای نظامی در سراسر جهان دارند. چین در مقایسه با امریکا یا حتی شوروی سابق، شبکهای ضعیف از متحدان دارد و به بیشتر کشورهای همسایهاش به چشم تهدید نگاه میکنند.
7. چالشهای زیستمحیطی و منابع
آلودگی شدید هوا و آب، بحران انرژی، کمبود منابع طبیعی و فشار بر محیطزیست مانع رشد پایدار بلندمدت میشود. چین برای حفظ اقتصادش نیازمند منابع عظیم است که به وابستگی خارجی منجر میشود.
![]()
8. نظام سیاسی بسته و مشروعیت محدود
اقتدارگرایی حزب کمونیست، سرکوب سیاسی، سانسور اینترنت و محدودیت آزادیها در کوتاهمدت شاید ثبات ایجاد کند، اما در بلند مدت میتواند باعث بیاعتمادی داخلی و مقاومت جهانی علیه نفوذ چین شود.
9. ناتوانی در پروژکت قدرت نظامی جهانی
اگرچه چین در ارتش و نیروی دریایی خود سرمایهگذاری زیادی کرده، اما فاصلهاش با امریکا در قابلیتهایی مانند ناوگان هواپیمابر، نیروهای مستقر در خارج، شبکه پیمانها و اتحادها و تجارب نظامی در مقیاس بزرگ هنوز زیاد است. تحلیلگران برجسته میگویند که چین هنوز نتوانسته نفوذ نظامی و سیاسی گستردهای در خارج از منطقهٔ آسیایشرقی داشته باشد.
10. فساد، بدهی بالا و پروژههای غیرمولد
وجود بدهی عظیم در نواحی محلی و دولتی، پروژههای عمرانی فاقد بازده اقتصادی مناسب («شهرهای ارواح»، پروژههای عمرانی غیرمولد)، و فساد در سطوح مختلف، همه محدودیتهایی هستند که تحلیلگران هشدار دادهاند اگر اصلاح نشوند، میتوانند مانع رشد و تثبیت قدرت چین شوند.
![]()
فرصتها و اینکه چرا برخی معتقدند چین توانایی عبور از این محدودیتها را دارد:
بازار داخلی بزرگ و جمعیت زیاد
ذخایر ارزی عظیم
سرمایهگذاری در فناوریهای مهم مثل هوش مصنوعی، ارتباطات، سامانههای فضایی
ابتکارات بینالمللی مثل پروژهٔ «یک کمربند ـ یک راه» (Belt and Road) که نفوذ اقتصادی و زیرساختی در بسیاری از کشورها ایجاد کرده است.
دولت متمرکز با توان تصمیمگیری سریع
اینها عواملیاند که اگر همراه با اصلاحات باشد، میتوانند به چین کمک کنند که نقش برتر جهانی پیدا کند.
![]()
آیا روزی چین ابرقدرت خواهد شد؟
با در نظر گرفتن ضعفها و فرصتها، تحلیل بسیاری از کارشناسان این است که چین ممکن است به یک قدرت بزرگ جهانی مبدل شود — یعنی کشوری که نقش مؤثری در اقتصاد جهانی، رهبری فناوری، نفوذ منطقهای و تشکیل بلوکهای بینالمللی داشته باشد — اما وضعیت ابرقدرت کامل به مفهوم قدرت نفوذ نظامی گلوبال، اتحادهای گسترده و قدرت نرم گسترده، هنوز بعید به نظر میرسد.
به عبارت دیگر، چین احتمالاً در نیمه اول قرن بیست و یکم یکی از دو یا سه قدرت تأثیرگذار جهان خواهد بود، اما در برابر ایالات متحده چالشهای ساختاری دارد که اگر رفع نشوند، مانع از رسیدن به مقام «ابرقدرت بیرقیب» خواهند بود.
![]()
نظرات تحلیلگران برجسته
دیوید شامباف (David Shambaugh) میگوید چین فعلاً یک «قدرت ناقص» است؛ یعنی دارای بسیاری ویژگیهای قدرت بزرگ اما نه همه ابعاد قدرتی که ایجاب میکند کشوری ابرقدرت تلقی شود.
محققان مؤسسهٔ Cato مانند لارن تامپسون تحلیل کردهاند که مشکلات اقتصادی ساختاری، کاهش رشد، مشکلات جمعیتی و بدهیها، چین را در مسیر دشواری برای تثبیت جایگاه ابرقدرت قرار دادهاند.
پِل دیب و جان لی در گزارش مؤسسهٔ Kokoda معتقدند که حتی اگر چین بخواهد قدرت منطقهای مسلط باشد، برای سیاستگذاری و نفوذ در همه کشورهای همسایه تلاش زیادی دارد و مشروعیت نرمافزاریاش هنوز محدود است.
چین امکانات و ارادهٔ زیادی دارد که در مسیر قدرت جهانی پیش رود، اما مسیرش پر از موانع ساختاری و چالشهای داخلی و بینالمللی است. تبدیل شدن به ابرقدرتی بیرقیب مستلزم اصلاحات عمیق در زمینههای حکمرانی، جمعیتشناسی، نوآوری، آزادی سیاسی و مشروعیت نرم است. اگر اینها اتفاق نیفتد، احتمالاً چین به قدرتی بزرگ و تأثیرگذار تبدیل خواهد شد، اما نه ابرقدرتی که بتواند به تنهایی قوانین جهانی را تعریف کند؛ حداقل نه در کوتاه مدت.
دیدگاه تان را بنویسید