بازگشت «کارآگاه علوی» به آنتن؛ آیا رسانه ملی میتواند مخاطب از دست رفته را بازگرداند؟
تولید فصل سوم سریال «کارآگاه علوی» از جمله تلاشهای مذبوحانه رسانه ملی برای ترمیم رابطه گسسته مردم با این رسانه است.
شایانیوز- بازگشت «کارآگاه علوی» به تلویزیون، در نگاه نخست، ممکن است شبیه به احیای یک خاطره جمعی باشد؛ تلاشی برای زنده کردن حس نوستالژی در نسلی که هنوز تصویر محو کارآگاه آرام و متفکر ساخته و پرداخته کارگردان «حسن هدایت» را در ذهن دارد. اما در لایههای عمیقتر، این بازگشت بیش از آنکه نشانهای از پویایی رسانه ملی باشد، به نوعی اعتراف ناگفته به بحران مزمن خلاقیت و درماندگی در برابر تغییرات بنیادین رسانهای شباهت دارد. تلویزیونی که در دهههای گذشته تنها مرجع تصویری و منبع روایت ملی بود، امروز در برابر رقابت خرد کننده پلتفرمهای آنلاین، شبکههای اجتماعی و سرویسهای نمایش خانگی، چنان ناتوان مانده که ناگزیر به بازسازی خاطرات گذشته پناه میبرد؛ گویی تکرار آنچه زمانی مؤثر بود، میتواند خلأ امروز را پر کند.
![]()
مشکل اما عمیقتر از کمبود بودجه یا ضعف مدیریتی است. تلویزیون ایران در دهه اخیر، نه تنها از لحاظ فنی و تولیدی، بلکه از حیث اعتماد عمومی نیز سقوطی تدریجی را تجربه کرده است. مخاطب امروز دیگر همان شهروند دهه هفتاد نیست که با دو شبکه محدود و ساعاتی از برنامههای خانوادگی زندگی میکرد. اکنون، مخاطب ایرانی همزمان با مخاطب جهانی تنفس میکند، به محتواهای بینالمللی دسترسی دارد و در قیاس با روایتهای متنوع بیرونی، رسانه ملی را بسته، محافظهکار و گاه تحریفگر میبیند. در چنین زمینهای، بازگرداندن او پای تلویزیون نه فقط با پخش مجدد یک سریال، بلکه حتی با تولید مجدد بهترین آثار گذشته نیز ممکن نیست؛ زیرا مسئله دیگر کمبود سرگرمی نیست، بحران اعتماد است.
پروژههایی مانند بازتولید «کارآگاه علوی» در واقع بر دو ستون متزلزل بنا شدهاند: نخست، امید به نوستالژی و دوم، غفلت از تحول ذائقه بصری و فکری جامعه. تلویزیون گمان میکند اگر بتواند حس دهه هفتادیها را دوباره بیدار کند، میتواند از طریق همان خاطره، تماشاگر امروزی را تسخیر کند. اما در دنیایی که روایتهای تازه، ریتم سریع و فرمهای نو تصویرسازی حرف اول را میزنند، بازگشت به الگوهای گذشته بیشتر شبیه عقبنشینی است تا نوزایی. مخاطب امروز دیگر با «یاد قدیم» راضی نمیشود؛ او پرسشگر است، سرعت میخواهد، جسارت میطلبد، و از رسانه انتظار دارد که نه فقط سرگرم کند بلکه جهان را برایش توضیح دهد. تلویزیون اما، درگیر محدودیتهای سیاسی و سانسورهای ساختاری، اغلب از گفتن آنچه باید بگوید ناتوان است.
![]()
از منظر جامعهشناسی رسانه، آنچه در ایران رخ داده است، شکاف میان «رسانه رسمی» و «رسانه زندگی» است. رسانه رسمی همچنان با زبان دیروز سخن میگوید، در حالی که زندگی مردم به شتابی بیسابقه در حال تغییر است. این شکاف، به تدریج از سطح ترجیحات سرگرمی به لایههای عمیقتر فرهنگی و فکری نفوذ کرده است. جوانان ایرانی در پلتفرمهای دیجیتال خود، روایتهای آلترناتیو میسازند، هویتهای چندگانه را تجربه میکنند و در گفتگو با جهان واقعیتری حضور دارند. در برابر این دگرگونی، تلویزیون با بازسازی «کارآگاه علوی» نه تنها عقبماندگی خود را جبران نمیکند، بلکه ناآگاهانه بر آن مهر تأیید میزند.
یکی از ریشههای اصلی بریدن مردم از رسانه ملی، خستگی از دروغ است؛ دروغی که نه فقط در قالب خبرهای رسمی بلکه در تار و پود سریالها و روایتهای نمایشی جریان دارد. مردم بهتدریج دریافتند که تلویزیون، به جای بازتاب زندگی واقعی آنان، تصویری از جامعهای آرمانی و بیدرد را نشان میدهد که وجود خارجی ندارد. در خبرها، بحرانها کوچک جلوه داده میشوند یا اصلاً دیده نمیشوند، و در سریالها، مردمی به تصویر کشیده میشوند که هرگز شبیه مردم واقعی نیستند: خانوادههایی همیشه خندان، کارمندان وظیفهشناس، شهرهایی پاکیزه و آرام، روابطی بدون تنش و گفتگوهایی که هیچ شباهتی به زبان واقعی روزمره در کوچه و خیابان ندارند. در نتیجه، تماشاگر به تدریج احساس کرد که این رسانه نه شاهد اوست و نه سخنگوی او؛ بلکه سازنده جهانی جعلی است که در آن درد، فقر، بیعدالتی، خشم و اضطراب مردم جایی ندارد. این احساس فریبخوردگی، ضربهای عمیقتر از هر ضعف فنی یا کمبود بودجه به اعتبار تلویزیون زد. وقتی مخاطب احساس کند رسانهاش به جای روایت حقیقت، در پی ترسیم جامعهای خیالی است تا واقعیت را بپوشاند، دیگر دلیلی برای اعتماد یا تماشا باقی نمیماند.
![]()
بازگرداندن مخاطب، پیش از هر چیز، مستلزم بازگرداندن اعتماد است؛ و اعتماد، تنها زمانی برمیگردد که رسانه به مخاطب احترام بگذارد، با او صادق باشد و دروغ نگوید. احترام یعنی پذیرش چندصدایی بودن جامعه، پذیرش نقد، پذیرش تفاوت. اگر تلویزیون ایران واقعاً بخواهد دوباره رسانه ملی شود، باید ابتدا بپذیرد که مردم صاحب این رسانهاند، نه نهادهای بیرونی. باید از خط قرمزهای توهمی عبور کند، از شعار فاصله بگیرد و به جستوجوی حقیقت بازگردد. تنها در آن صورت است که نوستالژی میتواند به پلی برای آینده تبدیل شود، نه به نشانهای از خستگی و تکرار.
در نهایت، «کارآگاه علوی» میتواند بازگردد، میتواند خاطرهها را زنده کند، حتی شاید برای چند شب، عدهای را پای تلویزیون بنشاند. اما اگر این بازگشت بخواهد بیش از یک رویداد تبلیغاتی باشد، اگر قرار است به نشانهای از بازسازی اعتماد و احیای گفتگوی ملی بدل شود، باید از سطح فرم فراتر رود و به عمق محتوا نفوذ کند. تلویزیون ایران تنها زمانی میتواند مخاطب از دست رفته را بازگرداند که خود نیز به واقعیت از دست رفتهاش بازگردد: واقعیتِ سخن گفتن «با» مردم، نه «از جانب» آنها.
دیدگاه تان را بنویسید