|

سهامدار شدن همه مردم چه تبعاتی دارد؟

لینک کوتاه کپی شد

جامعه ایرانی که در چند دهه گذشته اقبال اندکی به بازار سهام داشته و به همین دلیل این بازار از عمق بالایی بهره‌مند نشده، ناگهان طی چند ماه هجوم کم‌سابقه‌ای به این بازار داشته است. آمار صدور کدهای بورسی نشان می‌دهد که ورود ماهانه به بورس در پایان سال گذشته دو برابر و نیم شده است. علاوه بر این دولت نیز با آزادسازی سهام عدالت ۵۰ میلیون ایرانی دیگر به سهامداران بازار افزوده است. علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس اقتصادی، معتقد است این رویکرد صرفاً ناشی از تمایل کسب سود و دریافت اطلاعات از منابع غیررسمی است و تازه‌واردان و سهامداران جدید درک لازم را از فرهنگ بردباری در بازار ندارند و احتمال از دست رفتن سرمایه‌شان بسیار است. به گفته این استاد دانشگاه مردم در حال حاضر به دلیل انتظار بالا از کسب سود و برخی تبلیغات حمایتی دولت وارد بازار شده‌اند و احتمال بالایی دارد که با سقوط و افول بازار شاهد تجمعاتی باشیم که از دولت سرمایه خود را طلب می‌کنند.

♦♦♦

جذابیت این روزهای بورس و رونق خریدوفروش سهام، عرضه سهام برخی بنگاه‌های دولتی و آزادسازی سهام عدالت، باعث شده تا به‌طور ناگهانی تعداد زیادی از مردم ایران به جرگه سهامداران دربیایند و با نوسانات شاخص، ارزش سهام و تقسیم سود درگیر شوند. آیا در تاریخ اقتصاد ایران چنین تجربه‌ای وجود دارد؟ این سهامدار شدن دفعتی چه آثار و پیامدهای اجتماعی می‌تواند داشته باشد؟

فارغ از جریان شدید کنونی ورود مردم به بازار سرمایه به‌ویژه بورس که باید در ‌جای خود مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، حداقل دو دوره تاریخی دیگر در کشور وجود دارد که مردم ایران به سمت سهامدار شدن سوق داده شدند که هر کدام از این دوره‌ها نیز شرایط ویژه خود را دارد؛ نخست در دوران قبل از جنگ جهانی در نیمه دوم دهه ۱۳۱۰ بود که کارخانه‌های زیادی در شهرهای صنعتی از جمله اصفهان تاسیس شد و افراد بسیاری به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم درگیر کار با کارخانه‌ها شدند؛ به‌طوری‌که در اصفهان تقریباً از هر چهار نفر یک نفر در این کارخانه‌ها مشغول به کار بود. از آنجا که کارخانه‌دارها نیز در آن برهه زمانی سهام کارخانه را به مردم و کارگران می‌فروختند، تعداد زیادی از اصفهانی‌ها سهامدار کارخانه‌ها و شرکت‌ها شدند. در آن زمان مردم به لهجه اصفهانی به سهام می‌گفتند شیر (با تلفظ شیر خوراکی) که برگرفته از لغت انگلیسی شیْ‌یر به معنی سهم بود. بسیار متداول بود که اصفهانی‌ها در مکالماتشان با یکدیگر می‌گفتند که چند تا شیر دارند. با وقوع جنگ جهانی دوم و سخت شدن فعالیت اقتصادی، شکل‌گیری جنبش‌های کارگری و هم‌چنین مدیریت ضعیف شرکت‌ها که باعث عدم نوسازی خطوط تولید و ماشین‌آلات و کاهش بهره‌وری شده بود، کارخانه‌ها به ورطه زیاندهی و ورشکستگی افتادند و ارزش سهامشان رو به افول گذاشت. در این زمان طومارهای زیادی از سوی مردم به حکومت وقت نوشته شد که در آن مدعی بودند کارخانه‌دارها از عمد این کار را کردند تا سهام مردم را صاحب شوند. حتی به محمدحسین کازرونی که در اصفهان کارخانه نساجی داشت اتهام زدند که خودش را به دروغ طرفدار دکتر مصدق نشان می‌دهد اما در اصل سهام مردم را از بین می‌برد. این اتهامات فراوان بود چون مردمی که سهام داشتند بدون آشنایی یا حتی بدون علاقه، صرفاً با دریافت برگه سهام کارخانه یا با این تصور که سهام داشتن قطعاً منجر به دریافت سود می‌شود، وارد این حیطه شده بودند. دوره دوم، سال‌های دهه 1340 بود که یکی از اصول انقلاب شاه و مردم فروش کارخانه‌های دولتی به مردم و سهیم کردن کارگران در سود و سهام کارخانه‌ها در نظر گرفته شد و پذیره‌نویسی از عموم مردم هم صورت گرفت. در آن دوره که دوران طلایی اقتصاد ایران محسوب می‌شود، افراد زیادی بودند که اصلاً هیچ اطلاعی از سهام و سود آن نداشتند اما بهره نسبتاً خوبی از آن بردند. کارگران گروه صنعتی بهشهر که برای انجام یک تحقیق و تألیف کتاب با آنها صحبت می‌کردم، عنوان کردند که به آنها برگه‌های سهام و بعدها سود خوبی داده شد به نحوی که بسیاری از آنها توانستند از این طریق برای خود خانه شخصی بخرند. چون اقتصاد در وضعیت مطلوبی بود. با این حال در شرایط کنونی به نظر نمی‌رسد که اقتصاد در شرایط مطلوبی باشد و قاعدتاً نمی‌توان روی بازدهی درازمدت بازار و کسب سود بالا حساب کرد. ورود به و فعالیت در بازار سهام نیاز به ریسک‌پذیری بالا دارد که به نظر نمی‌رسد هم‌اکنون در بین سهامداران تازه‌وارد و خیل مشتاقان ورود به بازار شکل گرفته باشد. مشاهدات شخصی من نشان می‌دهد که افرادی، دیگر دارایی‌هایشان را فروخته و وارد بازار سهام کرده‌اند و اکنون هم از محل افزایش ارزش سهام دارایی‌هایشان رضایت نسبی دارند اما نکته اینکه اغلب آنها درک لازم را از افول و سقوط بازار ندارند و ترکیدن حباب بورس را نمی‌شناسند. در واقع بخش عمده‌ای از این افراد با فرهنگ فعالیت در بازار بورس که فرهنگ «بردباری» است ناآشنا هستند. در غرب افراد آموزه‌هایی را به‌طور تدریجی با رشد بورس به دست آورده‌اند و اغلب کسانی که می‌خواهند وارد بورس شوند با استفاده از شرکت‌های مشاوره و کارگزاری‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند نه به‌صورت شخصی. من مخالف این هستم که بگوییم اقتصاد را می‌شود به زبان ساده نوشت، می‌توان برخی مفاهیم را ساده‌سازی و به مردم منتقل کرد اما حضور و فعالیت در بازار پیچیده و پرریسکی مانند بورس کار عموم مردم نیست و بهتر است از طریق صندوق‌ها و شرکت‌های حرفه‌ای انجام بگیرد. از دید من در حال حاضر صرفاً علاقه و تمایل به کسب سود بالا و نه آگاهی از ریسک بالا برای کسب سود بالاست که باعث هجوم مردم به بازار شده است. به‌ویژه اینکه دولت نیز تبلیغات وسیعی در مورد حمایت از بورس داشته و حتی عنوان شده بود که کسی نباید در مورد حبابی بودن و سقوط بورس صحبت کند.

سهامدار شدن همه مردم چه تبعاتی دارد؟

شما مخاطره اصلی شرایط فعلی را ناآگاهی غالب سهامداران از سازوکار بازار سهام می‌دانید؟

در مورد اهمیت شناخت از بازار سرمایه به‌ویژه بازار سهام به یک تجربه شخصی اشاره می‌کنم. زمانی که در مدرسه اقتصاد لندن درس می‌خواندم یکی از روش‌های آموزش به دانشجویان مدیریت درگیر کردن عملی آنها در بازار سهام بود. به خاطر دارم یک بار شبکه بی‌بی‌سی در گزارشی نشان داد یکی از همین دانشجویان در دوره‌ای که مشغول انجام تکالیف عملی دانشگاه بود در بازار سهام نزدیک ۳۶۰ هزار پوند سود کرده، البته با پول کاغذی نه واقعی. عملکردش آن‌قدر خوب بود که حتی برایش گزارشی ساختند و پخش کردند که نشان می‌داد این آموزش در دانشگاه بسیار جدی گرفته می‌شد. من هم تلاش کردم در دوره‌ای که در دانشکده علوم اجتماعی واحد «اقتصاد ایران» را درس می‌دادم، دانشجویان را با بازار سهام آشنا کنم و حتی آنها را به بازدید از محل بازار می‌بردم و تکالیفی برای آنها تعیین می‌کردم. آشنایی با بازار سهام به‌نوعی آشنایی با اقتصاد ایران بود چون بسیاری از مشکلات اقتصاد ایران را می‌شد در بورس دید و شناخت. در همین بازدیدها با فردی آشنا شدیم که سهام بسیار زیادی نداشت اما در شرکت‌های بسیاری سهامدار بود و از این طریق در مجامع عمومی بسیاری از شرکت‌ها، به نقل از خودش حدود ۴۰ مجمع در سال، نیز حضور پیدا می‌کرد و شناخت بسیار خوبی از کارکرد شرکت‌های بورسی داشت و حتی برای او سمیناری در دانشگاه ترتیب دادیم که از تجربیات خودش بگوید. اتفاقی که اکنون افتاده این است که افراد بسیار زیادی به‌واسطه جذابیت بازار یا مشمول شدن و آزادسازی سهام عدالت وارد بازار شده و سهامدار شده‌اند، دولت هم در حال عرضه سهام شرکت‌های دولتی در بازار است. همچنین سهام شرکت‌های مختلف به دلیل تجدید ارزیابی و معاف بودن آن از مالیات در صورت ورود این افزایش دارایی به سرمایه که قاعدتاً مورد اقبال قرار گرفته است، دچار افزایش قیمت شده است. جالب است که در همین شرایط اعلام می‌شود کسی نباید در مخالفت با شرایط بازار سهام و حبابی بودن آن سخن بگوید.

در فرهنگ و تاریخ ما بسیار سخن از قناعت و درویشی گفته شده و آنچه از ثروتمندی و ثروت‌اندوزی آورده شده غالباً ذم و نکوهش بوده است. نمونه‌اش همان بیت معروف حضرت سعدی در حکایتی در گلستان که می‌گوید: «چشم تنگ دنیادار را یا قناعت پرکند یا خاک گور.» با این همه به نظر می‌رسد در چند دهه گذشته به‌ویژه سال‌های اخیر به دلیل نوسانات زیاد، تورم بالا، ناشفاف بودن و توزیع گسترده رانت، بیشینه‌یابی اقتصادی معطوف به بهره‌برداری از رانت و ایجاد رابطه و امتیاز شکل گرفته و در حال نهادینه شدن است. بخشی از این ماجرا می‌تواند مربوط به عقلانیت اقتصادی در حفظ ارزش دارایی‌ها باشد که قاعدتاً مثبت تلقی می‌شود اما بخشی دیگر مربوط به ساختار نه‌چندان شفاف و سالم اقتصاد ایران است که باعث می‌شود راه رسیدن به ثروت از ارتباط و رانت و امتیاز بگذرد. تحلیل شما از این شرایط چیست؟

مساله قناعت همیشه در تاریخ و سنت ما وجود داشته و حتی سرمایه‌داران و ثروتمندان ما نیز در زندگی شخصی و کاری معمولاً افرادی قناعت‌پیشه و به دور از اسراف و تبذیر بودند، حتی در رفتار کارآفرینان پنجاه سال گذشته در خانه و اندرونی و ارتباط با فرزندان، این ویژگی‌ها دیده می‌شود. اسناد و نامه‌هایی که در حال حاضر در موسسات مطالعاتی در مورد اموال سرمایه‌داران و کارآفرینان ایرانی وجود دارد، نشان می‌دهد که غالب این افراد حتی در برابر پولی که به فرزندان و افراد خانواده خود می‌دادند، حساب‌کشی می‌کردند و صرفه‌جویی بخشی از فرهنگ رفتاری آنان بوده است. در کتاب‌هایی که در مورد زندگی کارآفرینان و صنعتگران تالیف کردم از این نمونه‌ها زیاد دیده می‌شود، برای مثال کارکنان آقای خسروشاهی بسیار روی این وجه رفتاری ایشان تاکید داشتند که مثلاً اگر در هنگام جابه‌جایی ۳۰۰ تن شکر مشتی از آن روی زمین می‌ریخت ناراحت بود که اسراف شده است یا در مورد مصرف آب و برق حساسیت درستی داشت. این رویکرد ناشی از فرهنگ و سنت قدیمی ایرانی است. متاسفانه بعد از انقلاب این فرهنگ شروع به تغییر کرد. قطعاً درآمدهای نفتی و رانت‌های شکل‌گرفته از آن نقش موثری در این تغییر فرهنگ داشته است اما نقش پررنگ تحرک اجتماعی در این تحول فرهنگی را هم نباید نادیده گرفت؛ دگرگونی بزرگی که در تمامی حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... نگاه سیاستگذاران و فعالان و نخبگان را عوض کرد. در این راستا این تفکر بر مبنای مشاهدات عینی برای بسیاری از مردم شکل گرفت که در جامعه امکان تغییر زیاد وضعیت، به‌سادگی فراهم شده است و گرایش به ثروتمند شدن و بیشینه‌یابی از طریق رانت و ارتباط شکل گرفت و چشم‌انداز بازی در ذهن افراد صورت گرفت که دستیابی سریع به ثروت ممکن است. به نظر من بازگشت به اخلاقیات گذشته مانند قناعت و صرفه‌جویی به‌سادگی و در کوتاه‌مدت امکان‌پذیر نیست و حتی رانت‌خواهی و رانت‌جویی نهادینه‌شده هم مدت‌ّها زمان می‌برد تا از بین برود. در واقع برگشت به عقب بسیار مشکل و حتی ناممکن است. از طرفی به نظر می‌رسد بیشینه‌یابی و حداکثرخواهی که امروز در افراد دیده می‌شود مبتنی بر حسابگری و عقلانیت اقتصادی نیست بلکه ناشی از یک انتظار یا تمایل است، یعنی افراد انتظار دارند که از این مسیر سود بالا کسب کنند و ثروتمند شوند نه اینکه الزاماً با تحلیلگری و پذیرفتن منطق اقتصادی به این سمت رفته باشند. نشانه آن دریافت داده و اطلاعات از منابع غیررسمی است مثلاً از جمع‌های خانوادگی و دوستان. این رویکرد دو جنبه دارد نخست اینکه مردم به این داده‌ها اعتماد بالاتری نسبت به مراجع و منابع رسمی دارند و دوم اینکه ریسک خطا بودن این اطلاعات و زیان‌بار بودنشان هم به شدت بالاست. از حدود دو سال گذشته غالب حرف جمع‌های خانوادگی و دوستانه معطوف به این شده است که کدام بازارها حاشیه سود بیشتری دارند و بهتر است دلار بخریم یا طلا یا وارد بازار سهام شویم؛ در حالی که مثلاً در همین زمان رئیس‌کل بانک مرکزی که عرضه‌کننده دلار است دائم هشدار می‌دهد که ممکن است قیمت کاهش یابد و مردم زیان کنند اما کسی این حرف را اصلاً نمی‌شنود. درست است که مردم بیشینه‌یاب‌تر از گذشته شده‌اند اما در معرض ریسک بالایی هم قرار دارند که متوجه آن نیستند. هجوم مردم به صندوق‌ها و موسسات غیرمجاز که سود بالایی می‌دادند نمونه‌ای از همین رفتار است. ورشکستگی آن موسسات نشان داد که تکیه بر اطلاعات غیررسمی چگونه می‌تواند دارایی افراد را در معرض خطر قرار دهد. اکنون هم به نظر می‌رسد ورودی بالا و هجوم به بازار سرمایه در معرض این ریسک قرار دارد. در حال حاضر سطح انتظارات مردم بسیار بالاست اما به نظر من این انتظار در بازار سهام راه به‌جایی نمی‌برد. بازار سهام آیینه‌ای از اقتصاد ایران است و چگونه اقتصادی که گرفتار رشد منفی و رکود است، می‌تواند بازار پررونق و پرسودی داشته باشد.

در الگوی اجتماعی و فرهنگی بازار سهام ایران، بازیگران اصلی و اولیه بورس، شرکت‌های خصولتی و معامله‌گران حرفه‌ای بودند اما اکنون به خاطر جذابیت غیرواقعی و آگاهی کاذبی که مردم از طریق جمع‌های خانوادگی و دوستانه (که به آن پیوندهای دور می‌گوییم) به دست آورده‌اند وارد این بازار شده‌اند. اگر بازار دچار افول شود، همین منابع غیررسمی که تشویق به ورود به بازار می‌کردند ناگهان تغییر جهت می‌دهند و مردم را به خروج ترغیب می‌کنند. علی‌القاعده در این زمان شرکت‌های خصولتی و معامله‌گران حرفه‌ای از بازار بیرون آمده‌اند و در مرحله خروج فقط زیان زیادی متوجه سهامداران تازه‌وارد خواهد شد. در این مرحله که به آن بازاندیشی بازار می‌گویند سرمایه بازیگران معمولی بازار بسیار در معرض خطر قرار می‌گیرد و این احتمال وجود دارد که دوباره شاهد تجمعات مردمی باشیم که از دولت سرمایه ازدست‌رفته خود را مطالبه می‌کنند؛ مانند آنچه در مورد موسسات مالی غیرمجاز رخ داد و افراد در برابر بانک مرکزی و موسسه‌های تعطیل‌شده جمع شدند و سرمایه‌هایشان را می‌خواستند چون مردم با فرهنگ ریسک‌پذیری و بردباری وارد بازار سهام نشده‌اند. در تاریخ بازارهای سهام دنیا مردم به‌تدریج و از طریق نهادهایی چون کارگزاری‌ها و نهادهای مشاور وارد بازار شده و فرهنگ لازم را به‌تدریج کسب کرده‌اند. برای همین نمی‌بینیم که در زمان سقوط بازارهای سهام، تجمعات و اعتراضات مردمی شکل بگیرد، چون آنها به‌تدریج با شکل‌گیری فرهنگ بازار وارد آن شده‌اند نه مانند بورس ایران که ناگهان و طی یک حرکت میلیون‌ها نفر سهامدار بازار شوند.

برای جمع‌بندی بحث می‌توانیم به این دغدغه اشاره کنیم که اگرچه سهامدار شدن مردم و شکل‌گیری فرهنگ سرمایه‌گذاری و حسابگری حتی با فرض صرف حفظ ارزش دارایی خود می‌تواند رویکردی مثبت تلقی شود اما سنگ‌بنای این رویکرد غلط گذاشته شده و ممکن است تا ثریا این دیوار کج بالا برود و فرو بریزد. چون این تغییر روی افزایش بهره‌وری و تولید و ارزش افزوده شکل نگرفته و بر پایه رانت‌خواهی، ارتباط‌گیری و دسترسی به منابع ثروت و اطلاعات و حتی قرعه‌کشی و لاتاری در حال بنا شدن است.

من با این دیدگاه موافقم اما به نظرم مساله اصلی ناشی از مدل نظام اقتصادی ماست که منطبق بر یک مدل اقتصاد متعارف نیست. نتیجه اینکه با وجود حضور و هجوم مردم در بازار سهام این اقتصاد باز هم مردمی نمی‌شود. در ابتدای انقلاب سهام شرکت‌های بزرگ به‌صورت ۴۹ درصد در اختیار مردم و ۵۱ درصد در اختیار بنیانگذاران و خانواده‌شان بود و اقتصاد براساس مکانیسم مالیات می‌چرخید، متاسفانه به‌جای اینکه نواقص موجود برطرف و مثلاً نظام مالیاتی شفاف‌تر شوند، مسوولان وقت کلیه این شرکت‌ها را ملی اعلام کردند. بعد از مدتی که کارایی شرکت‌ها به دلیل مدیریت دولتی کاهش یافت آنها را به زیرمجموعه‌های نهادهای حاکمیتی و دولتی به اسم خصوصی‌سازی واگذار کردند در حالی که این شرکت‌ها زیان‌ده شده و منابع بسیاری را هدر داده بودند. اکنون هم راه پیش روی این شرکت‌های خصولتی، واگذاری نیست چون مشکلات متعددی دارند و واگذاری‌شان به‌جایی نمی‌رسد. شرکت مس سرچشمه را در نظر بگیرید که خصولتی و سهامش در اختیار ایمیدرو است و به دلیل فشارهای متفاوت از سوی نهادهای سیاسی متفاوت هنوز نمی‌توانند برایش مدیرعامل انتخاب کنند. اگر جامعه‌شناسی بنگاه‌ها را در نظر بگیرید عرضه سهام این بنگاه‌ها و ورود افراد زیادی به‌عنوان سهامدار به این شرکت‌ها شرایط پیچیده آنها را حل نخواهد کرد. مدیرعامل یکی از شرکت‌های مشمول سهام عدالت عنوان می‌کرد که از سوی دولت تحت فشار بود که باید به دولت پول بدهد تا به‌عنوان سود سهام بین سهامداران توزیع شود در حالی که این مساله از سرمایه‌گذاری و توسعه شرکت جلوگیری می‌کرد. در اقتصاد ما بنگاهداری با این روش‌های دولت به سمتی می‌رود که پیش از این در هیچ جا وجود نداشته و به نظرم این تصمیم سیاسی و اقتصادی در جهت اول، کاهش میزان نارضایتی اجتماعی و دوم، جذب بخشی از نقدینگی است که احتمالاً در این بازار از بین خواهد رفت.

منبع: تجارت فردا

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

دنیای سلبریتی ها

عصر تکنولوژی

نیازمندی‌ها